درباره موقعیت نویسندهی دوفرهنگی
کتاب حاوی شش گفتوگوی به معنی دقیق کلمهی فیلیپ راث است با این نویسندگان: پریمو لوی، آرون آپِلفِلت، ایوان کلیما، آیزاک بشویس سینگر، میلان کوندرا و اِدنا اُبراین. یک مکاتبه با مری مککارتی و سه مقاله دربارهی برنار مالامود، فیلیپ گاستن (این یکی استثنائاً نقاش است) و سال بِلو. عمدهی این نویسندگان یهودیاند. خود فیلیپ راث هم یهودی است و موضوع این گفتوگوها عمدتاً وضعیت نویسندهای است دوزبانه و دوفرهنگی که در مواردی تجربهی هولوکاست را هم از سر گذرانده است.
کتاب حاوی شش گفتوگوی به معنی دقیق کلمهی فیلیپ راث است با این نویسندگان: پریمو لوی، آرون آپِلفِلت، ایوان کلیما، آیزاک بشویس سینگر، میلان کوندرا و اِدنا اُبراین. یک مکاتبه با مری مککارتی و سه مقاله دربارهی برنار مالامود، فیلیپ گاستن (این یکی استثنائاً نقاش است) و سال بِلو. عمدهی این نویسندگان یهودیاند. خود فیلیپ راث هم یهودی است و موضوع این گفتوگوها عمدتاً وضعیت نویسندهای است دوزبانه و دوفرهنگی که در مواردی تجربهی هولوکاست را هم از سر گذرانده است.
اسم انگلیسی کتاب که اصلش در سال ۲۰۰۱ میلادی چاپ شده Shop Talk است، یعنی گپ خودمانی دربارهی مسائل حرفهای و کاری در مهمانیها و دیدارهای دوستانه. عنوان فرعی کتاب هم تاکید مجددی است بر همین نکته: نویسنده، دوستانش و کار آنها. محتوای کتاب کاملاً با این عنوان خوانایی دارد.
مصاحبهی #فیلیپ-راث نویسندهی مشهور آمریکایی (نویسندهی کتابهایی چون یکی مثل همه، شوهر کمونیست من، خشم، از میان کتابهایی که به فارسی ترجمه شدهاند) با نویسندگان به همان اندازه صاحب نام و قَدَر از پریمو لِوی ایتالیایی گرفته تا میلان کوندرای چک (یا شاید فرانسوی) و سال بِلو آمریکایی.
و معلوم است وقتی پرسشکننده نه یک روزنامهنگار تازهکار، بلکه نویسندهای باشد همارز کسی که به پرسشها پاسخ میدهد، کیفیت کار فرق میکند و مصاحبه هم به گپ دوستانهی دو نویسنده دربارهی مسائل حرفهشان که همان نویسندگی باشد نزدیک میشود. کتاب حاوی شش گفتوگو به معنی دقیق کلمه است با این نویسندگان: پریمو لوی، آرون آپِلفِلت، ایوان کلیما، آیزاک بشویس سینگر، میلان کوندرا و اِدنا اُبراین. یک مکاتبه با مری مککارتی و سه مقاله دربارهی برنار مالامود، فیلیپ گاستن (این یکی استثنائاً نقاش است) و سال بِلو.
نکتهای که نه در عنوان اصلی کتاب و نه در عنوان فرعیاش به آن اشاره نمیشود این است که از این نویسندهها جز #میلان-کوندرا و #ادنا-ابراین، باقی یهودی هستند و البته خود فیلیپ راث هم یهودی است. خواننده ممکن است بپرسد خب این چه اهمیتی دارد، اگر بحثها دربارهی حرفهی نویسندگی است یا چنان که در عنوان فارسی کتاب آمده است دربارهی ادبیات و آفرینش. اما مساله این است که موضوع تقریباً همهی گفتوگوها و مقالات، وضعیت نویسندهای است دوزبانه و دوفرهنگی که در مواردی تجربهی هولوکاست را هم از سر گذرانده است.
حتی آن دو نویسندهی غیریهودی هم بحثهایشان به طور غیرمستقیم با این موضوع مرتبط است. میلان کوندرا نویسندهای است چک که از دست فشارهای حکومت توتالیتر کشورش به فرانسه مهاجرت کرده و ادنا ابراین نویسندهای ایرلندی است که در لندن کار میکند و مینویسد. به عبارت دیگر کتاب دربارهی وضعیت نویسندگانی است که از دو فرهنگ تغذیه میکنند و از آنجا که همهشان هم آدمهای متفکری هستند و هم از تجربهی زیستهی خود سخن میگویند، با کتابی کوچک و بسیار پرمحتوا و غنی روبهرو هستیم.
میدانم اندک کسانی ممکن است با آثار همهی این نویسندگان آشنا باشند و این شاید کمی خواننده را برَمانَد. خودم با تردید به کتاب نزدیک شدم چرا که از آثار پریمو لوی و آرون آپلفلت و ادنا ابراین هیچ نخواندهام. اما لازم نیست بترسیم. جز موارد استثنایی (مثلاً در مقالهی آخر کتاب دربارهی سال بلو) بحثها پیرامون جزئیات آثار نویسندگان دور نمیزند و برای خوانندهی ناآشنا هم عمدتاً مفهوم و جذاب است و حتی او را برمیانگیزد که سراغ کتابهای برخی از این نویسندگان برود.
پریمو لوی به این نتیجه رسیده است که علیرغم همهی فشارهایی که به خاطر یهودی بودن تحمل کرده است (از جمله تبعید به اردوگاه و جان سالم به در بردن از آنجا) «تعلق به یک اقلیت (که لازم نیست حتماً نژادی باشد) امتیازی به آدم میدهد» و «داشتن دو سنت چنان که در مورد یهودیان میبینیم ــ اما فقط یهودیان نیستند ــ برای نویسندگان هم ــ اما نه فقط نویسندگان ــ ثروت است.»
وقتی صحبت نویسندهای یهودی به میان میآید که به این یا آن زبان اروپایی مینویسد، به طور طبیعی نام کافکا به میان میآید. آرون آپلفلت میگوید: «دیدم پشت نقاب بیمکانی و بیخانمانی نوشتههایش مردی یهودی چون من ایستاده است که خانوادهاش نصفهنیمه همگون شدهاند و ارزشهای یهودیاش محتوای خود را از دست دادهاند و فضای درونیاش سترون و جنزده است.»
و او البته کافکا را چون نویسنده میستاید و از «سبک عینی بیطرفانهاش، رجحان دادن کنش بر تفسیر، وضوحش و دقتش، نگاه گسترده و جامعش که انباشته از شوخطبعی و آیرونی بود» نیز سخن میگوید. به عبارت دیگر برای آپلفلت تنها یهودی بودن کافکا نیست که او را جالب میسازد، بلکه کیفیت کارش به عنوان نویسنده هم هست و اتفاقاً همین است که به کار او عمق میبخشد.
نظر ایوان کلیما دربارهی کافکا هم جالب است. او معتقد است که کافکا در واقع «یک نویسندهی غیرسیاسی» است. و توضیح میدهد:
«مطمئنم کافکا فقط از سر نیاز کُنه وجودش به اعتراف کردن بحرانهای شخصیاش مینوشت تا آنچه را در جهان شخصیاش لاینحل بود ــ اول از همه رابطهاش با پدرش و ناتوانیاش از گذشتن از حدی معین در روابطش با زنان ــ حل و فصل کند. … ماشین جنایتکارانهاش در داستان کوتاه «در کلنی محکومان» تصویری شگفتانگیز، پرشور، و نومیدانه از وضعیت تاهل یا نامزدی است.« (ص ۶۱)
او همچنین معتقد است اگر کسی دربارهی بحرانهای شخصیاش با صداقت و دقت بنویسد، در نهایت به سپهرهای اجتماعی و فراشخصی میرسد.
گفتوگو با میلان کوندرا یکی از جذابترین مصاحبههای کتاب است و اتفاقاً بر نکات فلسفیتری متمرکز است. نظرات او دربارهی ایدئولوژی بهخصوص موجز و گویا هستند:
«توتالیتاریسم فقط جهنم نیست. رویای بهشت هم هست ــ رویای دیرینهی جهانی که همه در آن هماهنگ زیست میکنند، اراده و ایمانی مشترک آنها را یکی کرده است و هیچ رازی پنهان از هم ندارند. … اما به محض اینکه تحقق رویای بهشت در واقعیت آغاز میشود، آدمهایی اینجا و آنجا قد راست میکنند و سر راه آن میایستند، و بنابراین حکمرانان بهشت باید یک گولاگ کوچولو بغل باغ عدن خود بسازند.» (ص ۹۰)
او با اشاره به پل آلوار که «شارح شعر توتالیتاریستی» شد مینویسد «جلاد که میکشت، شاعر میسرود.» و توضیح میدهد:
«آدمها دوست دارند بگویند: انقلاب زیباست؛ فقط وحشتافکنیِ زادهی آن است که شر است. اما این حقیقت ندارد. شر پیشاپیش در آن زیبا حضور دارد. جهنم پیشاپیش در رویای بهشت لانه کرده است.» (ص ۹۱)
راث در جای دیگری از کتاب نظر خود دربارهی کوندرا را این طور جمعبندی میکند:
«برخیها به من گفتهاند که در دو کتابش که در تبعید نوشته است، خنده و فراموشی و سبکی تحملناپذیر هستی، دارد «برای» فرانسویها مینویسد، «برای» آمریکاییها، و الی آخر، و این در نظر آنها یک جور بزه فرهنگی یا حتی خیانت است.
به نظر من او بیشتر نویسندهای است که وقتی کارش به زندگی در خارج از کشور کشید، کاملاً واقعبینانه نتیجه گرفت که بهترین کار این است که تظاهر نکند که نویسندهای است که در وطنش زندگی میکند و بعدش ناچار شد برای خودش یک راهبرد ادبی ابداع کند، راهبردی که نه با پیچیدگیهای قدیمش که با پیچیدگیهای جدیدش سازگار باشد.» (ص ۵۱)
آشناست، نه؟ وضعیت هنرمندی که عرصه بر او تنگ میشود و جلای وطن میکند و واکنشهای آنها که ماندهاند به هویت جدید هموطن سابقشان و دشواری پذیرفتن شرایط جدید که پیچیدهتر است.
از ادبیات و آفرینش فیلیپ راث کتابی است که میشود چند بار خواند. میتوان بخشهای مربوط به نویسندههای آشناتر، آنها که بیشتر میپسندیم و دوستشان داریم، را دوباره خواند. کتابی است غنی که اما باید با قدری حوصله واردش شد.
درباره موقعیت نویسندهی دوفرهنگی