سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تنم به پیله‌ی تنهایی‌ام نمی‌گنجید

تنم به پیله‌ی تنهایی‌ام نمی‌گنجید

 

«فروغ فرخزاد شاعری‌ست عاطفی، با زبانی بسیار صمیمی و مضامینی غنایی و موثر که در حوزه‌های کاملاً جدیدی به سخنوری پرداخته است» (ص ۱۶) این مضامین تازه و ویژگی‌های زبانی اوست که باعث می‌شود بخواهیم فروغ را به طور جدی بررسی کنیم. او به طور صمیمانه از زندگی خصوصی خود حرف زده است. نگاه زنانه‌ی بی‌پروایی دارد بی آنکه رکیک یا زشت باشد. که در واقع به عقیده‌ی نویسنده این نقطه‌ی عطفی در ادبیات ایران است. از طرفی زبانش، زبان کوچه و بازار است، متکلف نیست و با احساسات ما گره خورده است و در بطن روزمره‌ی ما قرار دارد. «یادگاری از عاطفه‌ی خود به جا گذاشته است.»

«فروغ فرخزاد شاعری‌ست عاطفی، با زبانی بسیار صمیمی و مضامینی غنایی و موثر که در حوزه‌های کاملاً جدیدی به سخنوری پرداخته است» (ص ۱۶) این مضامین تازه و ویژگی‌های زبانی اوست که باعث می‌شود بخواهیم فروغ را به طور جدی بررسی کنیم. او به طور صمیمانه از زندگی خصوصی خود حرف زده است. نگاه زنانه‌ی بی‌پروایی دارد بی آنکه رکیک یا زشت باشد. که در واقع به عقیده‌ی نویسنده این نقطه‌ی عطفی در ادبیات ایران است. از طرفی زبانش، زبان کوچه و بازار است، متکلف نیست و با احساسات ما گره خورده است و در بطن روزمره‌ی ما قرار دارد. «یادگاری از عاطفه‌ی خود به جا گذاشته است.»

 

 

 

یکی از تجربیات مشترکی که من اغلب با همسالانم دارم خوانش فروغ فرخزاد است. یک دوره از همراهی با او که از نوجوانی و کشف زنانگی، بلوغ و عشق آغاز می‌شود و پس از پاره کردن پیله به تولدی دوباره می‌رسد. درست است که می‌توان مراحل رشد فکری و شعری شاعران را منوط به بخش‌هایی از زندگی‌شان دانست اما در مورد فروغ قضیه فرق می‌کرد. این تجربه‌ی زیسته‌ی صمیمانه و نزدیک بین شاعر و مخاطب نسل من، مثل این بود که شاعر جلو پیش می­‌رفت و ما لنگ لنگان به دنبالش. شاید از همین روست که نگاه کردن چندباره و واکاوی شعر و زندگی فروغ، مثل دیدن کارنامه‌ی خودمان است؛ مهم، ضروری، سهل و ممتنع و گشاینده‌ی افق‌های جدید. به نظر دکتر شمیسا این یکی از وجه‌های اعجاب انگیز فروغ است که توانست تجربه‌های خصوصی خود را به چیزی مشترک و عمومی تبدیل کند. سخنگوی بسیاری از مردمان در دوران‌های متعدد باشد و از زمان فراتر برود.

فروغ می‌نویسد که شعر برایش امری جدی است. در واقع شاعرانه زندگی کردن یک جور مذهب است و شاعر بودن یعنی انسان بودن.  و اینجا نقطه‌ی اتکا و آغازی است که دکتر سیروس شمیسا برای نوشتن از فروغ انتخاب می‌کند،  او که در نوشتن این کتاب علاوه بر شعرها، از مصاحبه‌ها، نامه‌ها و یادداشت‌های شاعر نیز استفاده کرده است، می‌نویسد چیزی که ابتدا به ساکن در مورد فروغ نظرش را جلب کرده است شخصیت والای اوست. «انسانی بزرگ که نه تنها از انسانیت او تجلیلی نشده است بلکه ذهن زودباور جامعه هرگونه اراجیفی را در مورد او حقیقت پنداشته و یا به هرحال تحمل کرده است.» (ص ۹) نویسنده در همین سطور مشخص می‌کند که نگاهش به فروغ نوعی از احترام و دلبستگی را در خود دارد. اگرچه این را هم اضافه می‌کند که به نظرش شعرهای ابتدایی فروغ فرخزاد چندان ارزش بررسی ندارند. بنابراین او توجه خود را بر دو مجموعه‌ی آخر فروغ یعنی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد می‌گذارد. او معتقد است شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، چکیده‌ی مانیفست وجودی و هنری فروغ است، اثری مهم و اثرگذار. سپس برای همراه کردن مخاطبانش این پرسش را مطرح می‌کند: «آیا همه‌ی ما در آغاز فصل سرد قرار نمی‌گیریم؟» (ص ۲۲)

 

 

شمیسا، علاوه بر این دو شعر به تحلیل و تفسیر سطر به سطر و گاهی واژگانی وهم سبز، دیدار در شب، آیه‌های زمینی و آن روزها نیز می‌پردازد و همانطور که در پشت جلد کتاب آمده است: «سمبل‌ها، مضامین عمده‌ی اشعار فروغ و لغات پرکاربرد او با نمونه‌های متعدد مورد بحث و فحص قرار گرفته است.» در قسمتی به نام «واژگان فروغ»، از کلماتی حرف می‌زنند که اگرچه سازنده‌شان فروغ نیست اما لحن و فضای ذهنی و معنایی فروغ را دارند. کلماتی بسیار ساده که یک وجه سمبلیک و هاله‌ی معنایی خاص به خود گرفته‌اند. مثل آفتاب، _ به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد_ زمستان و برف، _آن روزهای برفی خاموش_ تابستان و سبز، _ در آبهای سبز تابستان_ درخت، _درخت کوچک من به باد عاشق بود_ چمنزار، _ ای دو چشمانت چمنزاران من_ باغچه، _ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم_ سبز، _بهار پنجره‌ام را به وهم سبز درختان سپرده بود_ زمین، _در ابتدای درک هستی آلوده‌ی زمین_ پنجره، _ پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد_ گیسو، _در گیسوانم رفته از خود، سوخته، مدهوش/ اکنون تو اینجایی_ پرنده، _پرنده مردنی ست_ گنجشک، _کسی مرا به میهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد_ کبوتر، _نام آن کبوتر غمگین کز قلب‌ها گریخته، ایمان است_ کوچه، _آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها_ و… انتخاب این کلمات و این زبان، باعث شده است فروغ به وزنی جدید برسد. چرا که وزن و زبان با هم رابطه‌ی مستقیم دارد. به نظر دکتر شمیسا، فروغ فرخزاد اگرچه بارها گفته است سواد آکادمیک ندارد و اوزان عروضی را نمی‌شناسد اما به کشف و دریافت وزن‌های جدید و کاملا بدیع در شعر فارسی رسیده است. او در بخش «عروض فروغ» به بررسی این وزن‌های شعری می‌پردازد که بحثی تقریباً تخصصی است و بیشتر برای دانشجویان یا مخاطبان جدی ادبیات فارسی کارآمد و البته قابل توجه است. اما معمولاً شعر به جز زبان و وزن، وجه سومی دارد که به آن موتیف یا بن‌مایه گفته می‌شود. موتیف به امر خاص هنری تکرار شونده در یک اثر می‌گویند که علاوه بر جنبه‌ی زیبایی‌شناختی گاه مفهوم کلی اثر را بر دوش دارد. «در نقد ادبی جدید می‌گویند که همه‌ی آثار طراز اول ادبی مشتمل بر یک تم ضمنی و پنهانند که در معنا و صور خیال اثر منتشر است» (ص ۱۳۳).  به عقیده‌ی دکتر شمیسا، مرگ و زوال و پوسیدگی، نومیدی و یاس و بدبینی، حسرت گذشته، مظلومیت، مساله‌­ی ازدواج، زندگی در خانه، دلمشغولی‌های دوران کودکی و… برخی از بن‌مایه‌های اصلی شعر فروغ هستند مثلا شعر «آن روزهای» فروغ را می‌توان به اعتبار موتیف حسرت گذشته، موتیف «آن روزها» خواند.

 

 

فروغ شاعری بود که در شعرش برخورد با اجتماع، به طور ملموس دیده می‌شد. به نظر شمیسا او «نسبت به مسائل اجتماعی دوره‌ی خود دیدی حساس و انتقادی دارد.» با عرف جامعه درگیر است، به فرشته‌ی عدالت اعتقادی ندارد و نسبت به آدم‌ها و روشنفکرمآبان پوشالی بدبین است، به نقل از کتاب، او در نامه‌ای به احمدرضا احمدی می‌نویسد:

«اوضاع ادبیات همان شکلی است که بود، مقدار زیادی وراجی و حرف مزخرف زدن و مقدار کمی کار… من که دلم به هم می‌خورد و تا آنجا که بتوانم سعی می­کنم خودم را از شعاع این مقیاس‌ها و هدف‌های احمقانه و مبتذل کنار نگه می‌دارم…» (ص ۱۷۴). او فقط از چنین جمع‌هایی دوری نمی‌جوید بلکه حوصله‌ی نشستن با اعیان و اشراف را ندارد و از اختلاف طبقاتی شاکی‌ست. نوعی از حساسیت او در درگیری‌اش با مسئله‌ی سیاسی است آنگاه که با طنز و مسخره از مظاهر تمدن حرف می‌زند _لالایی تمدن و فرهنگ/ و جق جق جقجقه‌ی قانون_ و  صاحب شناسنامه شدنش را به هجو می‌کشد. به عقیده‌ی شمیسا، فروغ از معدود شاعرانی است که شعرش آگاهانه و دارای چهارچوب درست است. یعنی محتوا، مضمون، زبان، واژه، وزن و افق دیدش همگی در یک راستا و به طور هماهنگ شکل گرفته‌اند. «فروغ فرخزاد شاعری‌ست عاطفی، با زبانی بسیار صمیمی و مضامینی غنایی و موثر که در حوزه‌های کاملاً جدیدی به سخنوری پرداخته است» (ص ۱۶) این مضامین تازه و ویژگی‌های زبانی اوست که باعث می‌شود بخواهیم فروغ را به طور جدی بررسی کنیم. او به طور صمیمانه از زندگی خصوصی خود حرف زده است. نگاه زنانه‌ی بی‌پروایی دارد بی آنکه رکیک یا زشت باشد. که در واقع به عقیده‌ی نویسنده این نقطه‌ی عطفی در ادبیات ایران است. از طرفی زبانش، زبان کوچه و بازار است، متکلف نیست و با احساسات ما گره خورده است و در بطن روزمره‌ی ما قرار دارد. «یادگاری از عاطفه‌ی خود به جا گذاشته است.» (ص۱۸) با وجود سادگی زبان از لحاظ ماهیت ادبی خالی نیست و پر از استعاره و تشبیه و معناهای لطیف است و حتی از لحاظ عروضی قابل اعتناست. و در نهایت با اینکه شعر غنایی است اما خالی از نگرش سیاسی و اجتماعی بشر نیست. «او سخنگوی بسیاری از ماست که چون او می‌بینیم و می‌اندیشیم اما چون او گفتن نمی‌توانیم.» (ص ۱۹)

در بخش پایانی کتاب، نویسنده به بررسی و مقایسه بین فروغ و سهراب سپهری می‌پردازد. فروغ فرخزاد در گفتگویی با سیروس طاهباز و دکتر ساعدی در مجله‌ی آرش، در مورد سهراب می‌گوید: «سپهری با همه فرق دارد. دنیای فکری و حسی او برای من جالب‌ترین دنیاهاست. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمی‌کند. او از انسان و زندگی حرف می‌زند و به همین دلیل وسیع است.» (ص ۲۹۸). سهراب سپهری نیز بارها در شعرهایش به فروغ اشاره کرده است. به خصوص در شعر معروف دوست که پس از مرگ فروغ سروده است: «بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق‌های باز نسبت داشت…»  به نظر شمیسا هر دو به نوعی از لحاظ لحن و فضای شعری وامدار یکدیگرند. دو شاعر دنیای نزدیکی به هم دارند. زبان هر دو روان و «هر دو نگاه‌های تازه‌ی صمیمانه دارند.» (ص ۲۹۸) حتی واژگان مشترکی دارند؛ پنجره، عشق، سبز، هماغوشی، زندگی، خیابان و… اما هر چه قدر که این کلمات در سهراب صبغه‌ی عرفانی_فلسفی دارند، در اشعار فروغ عاطفی و حسی‌اند. سهراب نگاهش به اکنون است و فروغ در گذشته سیر می‌کند. زندگی را رسم خوشایندی نمی‌داند و به طور کلی نگاهی بدبین دارد. منظورش از گذشته‌ی آرمانی البته دوران کودکی است. نه گذشته‌ای که «آن را جوی حقیری خوانده است که به گودالی می‌­ریزد.» (ص ۳۰۸)

در آخر شمیسا عنوان می‌کند که یکی از موارد شباهت بین فروغ و سهراب به نظر ایشان، قدرت نبوت و پیشگویی این دو شاعر است. چنان که سهراب می‌گوید: «شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند». هرچند ذکر می‌کند که این باوری صرفاً ذهنی و خصوصی است که با خواننده در میان گذاشته می‌شود. فروغ در آخرین شعرش سروده است: «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.» «و این در حقیت آخرین کلام شعری است که بر تکه کاغذی نوشته است.» (ص ۳۱۴)

دکتر سیروس شمیسا، کتاب نگاهی به فروغ فرخزاد را در سال ۱۳۷۲ چاپ کرده است و از آن زمان تا کنون ۲۶ سال می‌گذرد. در پیشگفتار کتاب عنوان کرده‌اند که این مجموعه شرح مختصری است بر برخی از اشعار فروغ و جنبه‌های شاعری او، اما با توجه به تجدید چاپ کتاب به همان شکل گذشته به نظر می‌رسد آرای ایشان در مورد فروغ به همان سیاق گذشته است. هرچند ذکر کرده‌اند که قصد دارند بعدها کتابی کامل و جامع‌تر در مورد فروغ فرخزاد منتشر کنند. آیا باید منتظر بمانیم؟

یکی از نکات مثبتی که خواندن این کتاب برای من داشت، توجه و بازبینی به کلمات و جهان‌بینی فروغ بود. کتابی که نکته‌بینی ادبی، در آن به حواشی زندگی شاعر ارجیحت دارد. نویسنده تلاش کرده است که از هرگونه قضاوت شخصی در مورد فروغ برحذر باشد، تمام تفاسیری که بر مضمون و فضای معنوی شاعر می‌آورد را با سند انجام می‌دهد، خواه شعر، یادداشت و گفتگویی از او. در انتهای هر بخش پانوشت و فهرست کتابنامه‌ی دقیقی ارائه می‌دهد. او به خود آنچه شاعر می‌گوید گوش فرا می‌دهد نه آنچه در موردش می‌گویند. بنابراین فکر می‌کنم مطالعه‌ی این کتاب برای کسانی که مشتاق کند و کاو و شکافتن لایه‌های شعری فروغ هستند، مفید است.

 

  این مقاله را ۵۸ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *