تصور کن چنین باشد
«ماجرا در بهار ۱۶۵۶ رخ داد، همان هنگام که در لهستان اقامت داشتم» داستان بلند «بچههای سبز» اینطور شروع میشود. ماجرا سالها پیش در اروپایی اتفاق میافتد که درگیر جنگهای داخلی است. این داستان بلند را طبیب درباری روایت میکند که روحیهی علمی و شم محققگونهاش او را به ناظری دقیق برای تمام اتفاقات تبدیل کرده است.
«ماجرا در بهار ۱۶۵۶ رخ داد، همان هنگام که در لهستان اقامت داشتم» داستان بلند «بچههای سبز» اینطور شروع میشود. ماجرا سالها پیش در اروپایی اتفاق میافتد که درگیر جنگهای داخلی است. این داستان بلند را طبیب درباری روایت میکند که روحیهی علمی و شم محققگونهاش او را به ناظری دقیق برای تمام اتفاقات تبدیل کرده است.
«ماجرا در بهار ۱۶۵۶ رخ داد، همان هنگام که در لهستان اقامت داشتم» داستان بلند «بچههای سبز» اینطور شروع میشود. ماجرا سالها پیش در اروپایی اتفاق میافتد که درگیر جنگهای داخلی است. این داستان بلند را طبیب درباری روایت میکند که روحیهی علمی و شم محققگونهاش او را به ناظری دقیق برای تمام اتفاقات تبدیل کرده است. اتفاقاتی که در ابتدا هیجانی بر نمیانگیزند. پادشاهی کلیشهای و طبیبی که خودش هم از این دربار سر ذوق نیامده و در انتظار بازگشت به خانه است و همه اینها در بستر دوران رنسانس که از فرط نمایش در سینما و تلویزیون به دورانی نخ نما و تکراری تبدیل شده است. زبان اثر نیز سنگین و قدیمی است. راوی جابهجا از الفاظی مانند مرحمت نمود، نظر ملوکانه و امثالهم استفاده میکند که برای دوران ما غریب و دور است.
نویسندهی کتاب الگا توکارچوک لهستانی است و برای سنجش ترجمه لازم است به اصل اثر مراجعه کنیم، اما نام کاوه میرعباسی در جایگاه مترجم این اطمینان را میدهد که با ترجمهای استاندارد روبهرو هستیم. کمی که داستان پیش برود، خواننده دلیل انتخاب چنین نثر سنگین و قدیمی را با الفاظی که امروزه کاربردی ندارد به خوبی درک میکند: تمام اینها تلاشی برای ساخت حال و هوای درباری در قرن هفدهم بوده و مشخصاً این انتخاب به یکپارچگی زبان اثر، معنا و فضا کمک کرده است. اما برای خوانندهای که صبور نباشد، ممکن است این موارد مانع به حساب آید و در همان ابتدا کتاب را کنار بگذارد. چه خسران بزرگی است اینکار.
آثار خوب، خواننده را در حین خواندن اثر با خود درگیر میکنند. آثار قوی پس از تمام شدن نیز در ذهن خواننده باقی مانده و مجبورش میکنند که بارها برای واکاوی معنا بهشان رجوع کند. شکل سومی هم وجود دارد؛ آثاری که پس از پایان، تازه شروع میشوند و در ذهن خواننده شاخ و برگ پیدا کرده و رشد میکنند. کتاب «بچههای سبز» از این گروه است. تا میانهی داستان نشانههایی مختصری از یک حادثهی غیرمنتظره وجود دارد و جز اینها، چنانچه گفته شد با داستانی ساده و خطی از یک طبیب درباری و پادشاهی ناتوان مواجهیم. خوانندهی امروزی که در عصر تکنولوژی و اینترنت زندگی میکند، ممکن است بارها از خود بپرسد: «زندگی روزگاری اینقدر وحشی و بدوی بوده؟» و بعد به خود بیاید که آیا دوران ما وضع بهتری دارد؟
هرچند کتاب داعیهی تاریخیگری ندارد اما آنچه میگوید دور از واقعیتِ دورانی نه چندان دور نیست. خاصه آن که راوی طبیبی است که سعی دارد هر نکتهای را با دید علمی خود و دانش هر چند محدود زمانهاش بررسی کند و از خرافات دوری کند. اما تصور بدویت و تمام آنچه که او میگوید برای مردمان امروزی توامان آشنا و غریب است؛ از طبابتی که خودِ راوی هم میگوید بیشتر باقی ماندهی دوران جادوگری است، تا کشوری آشوب زده و درگیر جنگ و مردمانی که میان خوی نامهربان و نامتعادل حاکمانشان گیر کردهاند. همه چیز از نابودی حکایت دارد.
بچههای سبز تا میانه که پیش میرود، خواننده را درگیر مقایسه میان زمان خود و زمان اثر میکند. کدام جهان بهتر است؟ این جهان غرق در تکنولوژی یا جهانی به آن حد بدوی. در اصل وجودی و واقعیت وجودی این دو زمانه تفاوتی هست؟ آیا میتوان جهانی را بدون این وحشیگری و خشونت تصور کرد؟ جهانی که تمام موانع اختلاف از رنگ و نژاد و عقاید در آن وجود نداشته باشد. نه اینکه سبعیت در آن از بین رفته باشد، چه میشود اگر جایی در زمین میان انسان و جهان پیرامونش، میان انسان با همنوع خود، از ابتدا دوگانگی شکل نگرفته باشد. بچههای سبز در تلاش برای ساخت این رویاست. رویای جهانی غرق در صلح و آرامش و یگانگی، جهانی که هیچ خشونتی در آن نیست. چنین جهانی همانقدر که برای ما دور است، برای راویِ اهل علم نیز غریب است. او از کنار تمام آنچه که میبیند چنان بیتفاوت و با شک میگذرد که انگار چنین بهشتی اصلاً وجود نداشته است. او که مردی پا به سن گذاشته است از تغییر فرار میکند اما نسل جوانتر چه؟ نسل جوان که قرار است آینده را بسازند در مقابل دروازهی چنین بهشتی چه عکس العملی نشان میدهد؟ اصلا در چنین جهانی زندگی چگونه است؟
بچههای سبز ایدهای بالاتر از مدینه فاضله را دنبال میکند. ایدهی جهانی انسانی که همه چیز در آن از ابتدا تا کنون در توازن بوده است. چنین جهان عظیمی را میانهی ماجرای سفرها و همراهی با پادشاه، راویِ طبیب و پرگویی تعریف میکند که به همه چیزِ عالم توجه دارد به جز همان اصل موضوع. در این بیتفاوتیِ راوی، نویسنده عمدی دارد. الگا توکارچوک دریچهای باز میکند و صحنهای را نشان میدهد، بیش از آن، ساختِ جهان بهشتگونهی بیبدیل، با خود خواننده است. به دست گرفتن کتاب بچههای سبز چیزی فراتر از خواندن و لذت بردن از یک داستان است، این کتاب لذتِ ساخت بهشتی تازه را به خواننده میدهد.