سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

ترامپ در بازار کتاب ایران غوغا می‌کند

ترامپ در بازار کتاب ایران غوغا می‌کند

 

انتشار ترجمه‌های متعدد از کتاب‌های خارجی در بازار کتاب ایران ماجرایی همیشگی است اما این بار هم سرعت ترجمه و هم تعداد و نوع ناشران در چاپ یک کتاب بسیار جالب و عجیب است. آن هم کتاب‌هایی که موضوع اصلی آن‌ها به ترامپ مربوط است، رئیس جمهور پرحاشیه‌ای که معلوم نیست چه مدت دیگر صاحب مسند ریاست جمهوری امریکا باشد.

انتشار ترجمه‌های متعدد از کتاب‌های خارجی در بازار کتاب ایران ماجرایی همیشگی است اما این بار هم سرعت ترجمه و هم تعداد و نوع ناشران در چاپ یک کتاب بسیار جالب و عجیب است. آن هم کتاب‌هایی که موضوع اصلی آن‌ها به ترامپ مربوط است، رئیس جمهور پرحاشیه‌ای که معلوم نیست چه مدت دیگر صاحب مسند ریاست جمهوری امریکا باشد.

 

 

در بازار کتاب ما، نه انتشار ترجمه‌های متعدد از کتاب‌های تازه‌ی پرفروش چیز تازه‌ای است نه رقابت ناشران و مسابقه‌ی مترجمان برای زودتر فرستادن ترجمه‌شان به کتابفروشی‌ها. فرض بر این است که خوانندگان و خریداران از آن بی‌تاب‌ترند که در بند جزئیات و ریزه‌کاری‌ها باشند، پس ناشر و مترجمی خودش را برنده‌ می‌داند که به هر قیمتی زودتر به خط پایان برسد، یعنی کتابش، ولو یک روز، زودتر از کتاب رقبا به بازار بیاید.

  اما در همین ایامی که ناشران و کتابفروشان از بی‌رونقی دوران کرونا به‌تنگ آمده‌‌اند، هفته‌ی پیش، دو کتاب تازه به بازار آمده که سرعت و نحوه‌ی انتشارشان حتی برای آشنایان به بازار نشر ایران مایه‌ی حیرت است، کتاب‌هایی پرسروصدا درباره‌ی شخصیت و سیاست‌های دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور امریکا.

 

 

اولین کتاب را جان بولتون نوشته است، مشاور امنیت‌ ملی سابق ترامپ، همان ایران‌ستیز تندرو که برکنار کردنش در اواخر تابستان ۲۰۱۹ از عجیب‌ترین کارهای ترامپ بود. کتاب بولتون، با عنوان اصلی The Room Where It Happened: a White House memoir ،بیست و سه ژوئن امسال (۳ تیر ۱۳۹۹) در امریکا منتشر شده و نسبتاً هم پرحجم است. ترجمه‌های فارسی‌اش کم‌وبیش ۶۰۰ صفحه می‌شود. از این کتاب، تا پایان هفته‌ی گذشته (یعنی در کمتر از ۵۰ روز بعد از انتشار متن انگلیسی‌) دو ترجمه به بازار آمده، به‌فاصله‌ی یکی‌دو روز. عنوان اولی اتاقی که در آن اتفاق افتاد: خاطرات کاخ سفید (انتشارات امیرکبیر) است و عنوان دومی آنچه در اتاق اتفاق افتاد: خاطرات کاخ سفید (انتشارات نگاه)، ولی ماجرا به همین‌ها ختم نمی‌شود؛ جست‌وجو در سایت کتابخانه‌ی ملی و اخبار و تبلیغات چند ناشر نشان می‌دهد دست‌کم پنج ترجمه‌ی دیگر هم در راه است و احتمالاً همین روزها به کتابفروشی‌ها می‌رسد: اتاق حوادث (انتشارات سخن)، اتاق اتفاق (نشر ثالث)، اتاقی که در آن اتفاق افتاد (انتشارات صدای معاصر)، اتاقی که در آن اتفاق افتاد (نشر مهراندیش)، و اتاقی که در آن اتفاق افتاده (انتشارات ۳۶۰ درجه).

نگاهی به این فهرست ــ‌که احتمالاً تا چند روز دیگر درازتر هم خواهد شد‌ــ نشان می‌دهد ماجرا فراتر از رکورد تازه‌ی سرعت انتشار (ترجمه‌ی ۶۰۰ صفحه‌ در کمتر از ۵۰ روز) است. موضوع این است که این‌بار  رقابت منحصر به ناشرهای تازه‌کار و متخصص در کتاب‌های عامه‌پسند و پرفروش نیست، بلکه ناشران باسابقه و نامداری هم وارد رقابت شده‌اند، اما از مترجمان نام‌آشنا خبری نیست.

 

 

 

 از همه عجیب‌تر، برای من، ورود انتشارات امیرکبیر به این بازی است، ناشری که نزدیک به چهل سال است جزو ناشران دولتی است. از ناشر دولتی انتظار می‌رود سرمایه‌ا‌ش را صرف کتاب‌های بنیادین و مهمی کند که فرایند تولیدشان طولانی و پرخرج است ولی خیلی طول می‌کشد تا جذب بازار شوند و، به‌اصطلاح، پولشان برگردد، مثلاً دانشنامه‌های عمومی و تخصصی‌ای که ناشران خصوصی برای تولیدشان سرمایه‌ی کافی ندارند، نه کتاب‌هایی که تولیدشان برای هر ناشر کوچک و بزرگی بصرفه است. از این گذشته، وقتی برای انتشار کتاب‌ها مجوز لازم است و فرایند صدورش هم طولانی است، در رقابتی که ساعت‌ها و دقیقه‌ها هم سرنوشت‌ساز باشد، دست‌کم این شبهه پیش می‌آید که ناشر دولتی بتواند از این مرحله سریع‌تر از رقبا بگذرد. روی جلد و در صفحه عنوان اتاقی که در آن اتفاق افتاد (امیرکبیر)، نام یک مترجم آمده ولی در شناسنامه‌ی کتاب معلوم می‌شود این یک نفر، درواقع، «سرپرست مترجمان» بوده و دست چهار مترجم دیگر هم در کار است، مترجمانی که نامشان آشنا نیست و دست‌کم در سایت کتابخانه‌ی ملی اثر دیگری به نامشان ثبت نشده است. ناشر حتماً حواسش به این بوده که نوشتن پنج اسم روی جلد، وقتی کتاب به‌سرعت ترجمه شده باشد، ممکن است دافعه داشته باشد و خریدار را به‌طرف یکی از ترجمه‌های یک‌اسمه‌ی رقبا بکشاند (بمانَد که در چنین مواردی معلوم نیست آن ترجمه‌های یک‌اسمه هم واقعاً کار یک نفر باشد). درهرحال امیرکبیر، غیر از آن‌که کتاب را زودتر از رقبا به بازار رسانده، با یک‌نفره جلوه دادنِ ترجمه‌ی پنج‌نفره، نوشتن «متن کامل» روی جلد کتاب (که تلویحاً به معنای «ناکامل» بودن یا «سانسورشده» بودن ترجمه‌های رقیب است) و قیمت‌گذاری بهتر (۲۰ تا ۲۵ درصد ارزان‌تر از ناشرانی که از خودشان چاپخانه ندارند) موفق شده در کمتر از یک هفته کتاب را به چاپ سوم (هر چاپ، هزار نسخه) برساند. آنچه در اتاق اتفاق افتاد (انتشارات نگاه) هم آخر هفته‌ی پیش به بازار آمد. مترجمش، مطابق اطلاعات فیپای کتاب،‌ متولد ۱۳۶۷ است. نام او را هم، پیش از این، بر کتاب دیگری ندیده‌ایم. در شناسنامه‌ی کتاب، نام ویراستار هم آمده. وقتی می‌شود ترجمه‌ و حروفچینی و غلط‌گیری و کارهای اداری و چاپ و صحافی و توزیع کتاب ۶۰۰صفحه‌ای را در کمتر از ۵۰ روز به انجام رساند، لابد می‌شود آن‌وسط زمانی هم برای ویراستاری‌ جور کرد.

ناشرها را می‌شناسیم و مترجم‌ها را نه. برای انتخاب، می‌شود رفت سراغ مقدمه‌های مترجمان. از مقدمه‌ی بسیار مختصر آنچه در اتاق اتفاق افتاد، چیزی درباره‌ی انگیزه‌ و شیوه‌ی ترجمه دستگیرمان نمی‌شود. مقدمه‌ی اتاقی که در آن اتفاق افتاد البته مفصل‌تر است اما عنوانش «مقدمه‌ی ناشر»، یعنی حتی مقدمه را هم سرپرست مترجمان ننوشته. این مقدمه هم صرفاً حاوی اطلاعاتی درباره‌ی بولتون است و وقایع ماه‌هایی که مشاور ترامپ بوده. صرفاً در صفحه‌ی آخر مقدمه، چند بار، تأکید شده که متن کتاب «کامل» است ولی مطالبش لزوماً مطابق واقعیت نیست و خواننده باید به پانوشت‌های ناشر (در ردّ برخی مطالب) هم توجه کند. در پایان هم، با سپاسگزاری از مترجمانی که «برای تدقیق ترجمه، شبانه‌روزی وقت و انرژی گذاشته‌اند»، به خواننده اطمینان داده‌اند که «علی‌رغم ترجمه‌ی کار در زمانی کوتاه، سرسوزنی از کیفیت ترجمه کاسته نشده است و مخاطبان این کتاب می‌توانند لذت خواندن یک ترجمه‌ی باکیفیت را بچشند.» بنابراین، منتقدان و خوانندگان هم لازم نیست برای مقابله با اصل یا ارزیابی نثر فارسی کتاب زحمت بکشند. ناشر خودش زحمت داوری را هم کشیده است.

 

 

 

انتشار ترجمه‌ی «کتاب جنجالی برادرزاده‌ی ترامپ» (عبارتی که روی جلد ترجمه‌ی فارسی‌اش نقش بسته) از کتاب بولتون هم عجیب‌تر است. کتاب مری ترامپ، با عنوان Too Much and Never Enough، روز چهاردهم جولای ۲۰۲ (۲۴ تیر ۱۳۹۹) در امریکا منتشر شده و ترجمه‌اش را انتشارات نگاه با عنوان خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی از ۲۳ مرداد در بازار پخش کرده است. از این کتاب، فعلاً، ترجمه‌ی دیگری منتشر نشده ولی اطلاعات سایت کتابخانه‌ی ملی نشان می‌دهد دست‌کم سه ناشر دیگر هم برایش فیپا گرفته‌اند: بیش از حد و همیشه ناکافی (نشر مهراندیش)، تمامی ماجرا: چگونه خانواده‌ام خطرناک‌ترین مرد جهان را پدید آورد (خانه‌ی فرهنگ و هنر گویا)، و چگونه خانواده‌ام خطرناکترین مرد جهان را خلق کرد (انتشارات نیک‌فرجام). عنوان درازی که ناشران دیگر ترجیحش داده‌اند، درواقع، عنوان فرعیِ کتاب مری ترامپ در زبان اصلی است.

بررسی نام ناشران و مترجمان نشان می‌دهد رقابت برای ترجمه‌ی این کتاب، فعلاً، به کتاب‌های پرفروش سال‌های قبل شبیه‌تر است. ترجمه‌ای هم که به بازار آمده، در غیاب رقبا، به‌سرعت به چاپ دوم (هر چاپ، ۱۰۰۰ نسخه) رسیده. مترجمش همان مترجمِ متولد ۱۳۶۷ است که کتاب بولتون را برای همین ناشر (نگاه) ترجمه کرده، یعنی دو کتابِ ۶۰۰ و ۲۸۰ صفحه‌‌ای را مترجمی ۳۲ساله در کمتر از ۵۰ روز ترجمه کرده. اگر برای ویرایش کتاب‌ها هیچ زمانی در نظر نگیریم، یعنی فرض کنیم ویراستار‌ها نشسته‌اند کنار دست مترجم و صفحات ترجمه‌شده‌ی هر روز را همان روز ویرایش ‌کرده‌اند، و اگر برای حروفچینی هر کتاب فقط ۲ روز، و برای نمونه‌خوانی‌ هرکدام فقط یک روز، و برای ثبت در سامانه و صدور مجوز هر کتاب هم فقط ۲ روز (نه دو هفته‌ی معمول) و برای تمام مراحل چاپخانه و صحافی‌ هر کتاب هم باز فقط ۲ روز (نه دو هفته‌ی معمول) در نظر بگیریم، که برای دو کتاب می‌شود ۱۴ روز، با این فرض که مترجم حتی یک روز هم به خودش استراحت نداده و هر ۳۶ روز را بکُش کار کرده باشد، نتیجه می‌گیریم مترجم جوانی که قبلاً هم هیچ کتابی ترجمه نکرده، به‌طور متوسط، روزی تقریباً ۲۵ صفحه ترجمه کرده است. اهل‌فن می‌دانند که نه ترجمه بلکه رونویسی ۲۵ صفحه در روز هم کار کوچکی نیست، ولی پیش‌داوری نباید کرد. دیروز، در کتابفروشی، نسخه‌ای از خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی را برداشتم. در «پیشگفتار» کوتاهش، چشمم به این جمله روشن شد: «ده روز قبل‌تر، در ایمیلی از من برای شرکت در جشن تولد هشتاد سالگی عمه مِریَن و هفتادوپنج سالگی الیزابت شرکت کنم.» (ص ۱۱) احتمالاً اولش می‌خواسته‌اند بنویسند «از من برای شرکت … دعوت شده بود» و بعدش می‌خواسته‌اند تغییرش بدهند به چیزی مثل «از من دعوت شده بود … شرکت کنم». خب، در کار هرکسی، اگر بگویند «صفر تا صدِ» ۲۸۰ صفحه کتاب را ۲۸روزه تمام کن، ممکن است چنین خطاهایی هم پیدا بشود؛ بد به دل نباید راه داد. یک صفحه از وسط کتاب باز کردم. جمله‌ای که آمد این بود: «مری همچان فقط تماشا می‌کرد. او هیج دخالتی نمی‌کرد.» (ص ۶۹) خب، هرکسی می‌فهمد منظور «همچنان» و «هیچ» است. در ۲۸۰ صفحه، البته تا پانزده ـ شانزده غلط تایپی موجّه است، ولی اگر دو غلط در یک سطر را مشت نمونه‌ی خروار بگیریم، احتمالاً در کل کتاب می‌شود کمی بیشتر از پانزده ـ شانزده‌ غلط، نه؟ ادامه دادم و رسیدم به این جمله‌ی «بی‌غلط»: «او دیگر به خودش اجازه نداد که این احساس را مجدداً حس کند.» تکرارها را ببینید: هم «دیگر»، هم «مجدداً»، هم «احساس» هم «حس کردن». آن «به خودش اجازه نداد» هم احتمالاً «نگذاشت» بوده و منظور نویسنده چیزی در این حدود بوده است که «دیگر نگذاشت (یا نخواست) چنین احساسی به او دست بدهد».

 

 

 

برای تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان چنین کتاب‌هایی، شاید هیچکدام از این حرف‌ها مهم نباشد. این سال‌ها کتاب‌های دیگری هم درباره‌ی ترامپ به فارسی منتشر و خیلی زود فراموش شده است. عمر هیچکدام از این دو کتاب، در بازار نشر ایران، هم شاید از پایان انتخابات امسال ریاست‌جمهوری امریکا (یعنی چند ماه بعد)، یا فوقش از یک سال دیگر، بیشتر نباشد. تکلیف ناشرانی که سیاستشان، از اول، انتشار همین‌جور کتاب‌ها بوده معلوم است اما چرا ناشرهایی هم که برخی کتاب‌هایشان پنجاه سال است تجدیدچاپ می‌شود و برایشان خیر دنیا و آخرت دارد می‌روند سراغ این کتاب‌ها؟ به کجا چنین شتابان؟!

  این مقاله را ۲۸ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “ترامپ در بازار کتاب ایران غوغا می‌کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *