سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

از ذهن و زبان واهه آرمن

از ذهن و زبان واهه آرمن


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

واهه آرمن را می‌توان شاعر تصویرهای مجرد، محتواگرا و نیز شاعر ایهام‌های ساده با زبانی سالم دانست. زبانی نه آن‌چنان روزمره و نه چندان ادبی که به زبان صیقل خورده‌ی گفتار نزدیک است. «به رنگ دانوب» مجموعه‌ای متشکل از ۵۸ شعر است که در آن شاعر با زبانی ساده به سراغ مضامینی بزرگ می‌رود.

به رنگ دانوب

نویسنده: واهه آرمن

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۲۶

واهه آرمن را می‌توان شاعر تصویرهای مجرد، محتواگرا و نیز شاعر ایهام‌های ساده با زبانی سالم دانست. زبانی نه آن‌چنان روزمره و نه چندان ادبی که به زبان صیقل خورده‌ی گفتار نزدیک است. «به رنگ دانوب» مجموعه‌ای متشکل از ۵۸ شعر است که در آن شاعر با زبانی ساده به سراغ مضامینی بزرگ می‌رود.

به رنگ دانوب

نویسنده: واهه آرمن

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۲۶

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

«به رنگ دانوب»

 

«به رنگ دانوب» دفتر شعر جدید واهه آرمن است که در پاییز سال جاری توسط نشر چشمه به چاپ رسیده. مجموعه‌ای متشکل از ۵۸ شعر که با زبانی ساده به سراغ مضامینی بزرگ رفته است.

شعر یک هنر زبانی است، هنری که عوامل مادی آن را واژه‌ها می‌سازند. مهم‌ترین نکته‌ای که در مورد شعرهای دفتر به رنگ دانوب می‌توان گفت این است که شعرهای این کتاب زبان سالمی دارند.

زبانی که نه آن‌چنان روزمره است و نه آن‌چنان ادبی. زبان صیقل خورده‌ی گفتار. آن زبانی که نیما از آن سخن می‌گوید؛ زبانی که با آن زندگی می‌کنیم. زبانی با ظرفیت‌هایی که ادبیات به کلام می‌دهد. این زبان در واقع درجه‌ای از پیشرفت ادبیات است که توانسته تا حدودی بیانگر تمنیات درونی باشد و به قابلیتی دست پیدا کند که احساسات درونی، عواطف و تجربه‌های روزمره‌ی آدمی را به تصویر بکشد.

 

هیچ نمی‌خواهم حوصله‌ات را سر ببرم/ پرحرفی کنم/ و آن چه را که می‌دانی/ هی تکرار کنم تا ابد/ دوست دارم همین حالا/ غافلگیرت کنم/ بی‌مقدمه/ دستت را بگیرم/ و تا روزی که زمین می‌چرخد/ لکنت بگیرم.

 

شاعر با احساس لطیف خود، هم ادراک می‌کند، هم بر سرِ شوق می‌آید، هم دل‌تنگ می‌شود، و می‌سراید؛ این سراییدن شاعر ناشی از شوق است و هم‌زمان دل‌تنگی. ناشی از حس تعلق و بیان عشق است. آرمن در این‌باره بسیار موفق است؛ حس تعلق خاطر و عشقی که او به نزدیکانش بیان می‌کند، علیرغم عدم استفاده‌ از کلمات حسی بسیار عاطفی است.

تلویزیون تماشا می‌کردم/ وارد اتاق شد/ و پتویی را که در دست داشت/ روی پاهایم انداخت/ بهت زده نگاهش کردم زیر لب گفت: نمی‌دانم چرا یکهو سردم شد….

هر نیمه شب/ مادربزرگ/ به کوبه به در می‌کوبید/ و پدربزرگ با اولین تقه بیدار می‌شد/ با آرنج/ سقلمه‌ای به کمرم می‌زد/ و می‌پرسید/ تو هم شنیدی/ نیم‌نگاهی به چشم‌هایش می‌انداختم/ و به دروغ می‌گفتم/ نه…

 

یا شعری که برای ناشو نوشته شده است:

نوزده سال/ هر شب/ ساعتی روی پاهایم دراز می‌کشید/ و خاموش/ به ویلچرم خیره می‌شد/ به کفش‌هایم/ که روی ویلچر/ خواب‌هایم را/ برای خدا تعریف می‌کردند.

 

بی‌گمان برای پرداختن و ساختن واژه‌ها و ایجاد یک حس قوی، شاعر باید مملو از دانش و معرفت باشد و واهه این توانایی را دارد. او لحظه را  کشف می‌کند و با شهودی شاعرانه که نشأت گرفته از توان ذهنی و زبانی اوست، چنان از کلمات به جا استفاده می‌کند که بعد از اتمام شعر به قدرت شاعر در گنجاندن حس لطیفش در این اشعار پی می‌بریم.

شعر یک هنر زبانی محسوب می‌شود، و تنها یک هنرمند خلاق است که می‌تواند دست به اکتشاف بزند و بدون شک این کار نیاز به ممارست و سال‌ها مطالعه دارد تا بتوان شاعری را از نظر کیفی شاعر دانست و برای اثر او تاریخ مصرف تعیین نکرد. از طرفی یکی از دلایلی که نگاه این شاعر را متفاوت می‌کند، توجه به جزییات راهبردی و خلق یک وضعیت ناپایدار و ایجاد فضایی صمیمی با زبانی سالم است.

 

عنصر ساختاری شعر کلمه و یا در طیف وسیع‌تر زبان است، اما آنچه شعری را از منظر محتوا ماندگار و جاودانه می‌سازد، عناصر دیگری است که در رأس همه‌ی‌ آن‌ها انسان قرار دارد و اگر بپذیریم که عنصر اصلی در شعر انسان است، پس حضور عناصری مثل عشق، مرگ، زندگی و کلاً فرهنگ انسانی می‌توانند به شعریت یک شعر جلا ببخشند، عناصری که متأسفانه در سال‌های گذشته بخشی از شعر ما از حضورشان تهی شده است.

در این وضعیت مواجهه با شعری خلاف عادت جریان‌های روز که اساس آن بر مبنای عنصر انسانی شکل گرفته باشد، غافل‌گیرکننده به نظر می‌رسد.

در نیمه شبی پاییزی/ زنی در کوچه/ گریه می‌کرد و/ با مشت/ به در خانه می‌کوبید/ رادیو/ آوازی قدیمی پخش می‌کرد/ خاموشش کردم/ تا تاریک روشن صبح نخوابیدم/ بیداری/ به هر حال بهتر از خواب است/ در خواب/ همیشه دروغ می‌گویم/ حتی به خدا/ و حتی خدا دروغ می‌گوید.

 

نکته‌ی بعدی تعلقات اجتماعی واهه در اشعارش است که در دیگر دفاتر شعرش هم قابل رؤیت است. شعرهایی درباره‌ی زندگی روزمره‌ی اجتماعی، موضوعاتی چون تولد، جنگ و… که نشان می‌دهند که واهه شاعری ذهن‌گرا یا در خود فرو رفته نیست. شاعری است که به پیرامون، به زندگی نگاه می‌کند و می‌خواهد شعرهایش را از زندگی استخراج کند. شاملو در ابتدای کلیات آثارش می‌نویسد: «شعر من روایتی از زندگی نیست، شعر من خود زندگی است»، و به نظر آرمن در اشعارش زندگی را به روشنی به تصویر می‌کشد.

واهه آرمن
واهه آرمن

قناری دیگر نمی‌خواند/ ببین/ چراغ‌های خاموش این شهر/ همان‌قدر غمناک است/ که چراغ روشن یک اتاق/ در گورستانی متروک/ در دوردست/ و خاموشی آخرین قناری/ در آغاز این شعر/ همان‌قدر غمناک است که صدای انفجار مین/ زیر پاهای کودک من و/ کودک دشمن/ در دو سوی مرز/ ببین/ در دوردست‌ها / چراغی روشن است.

شاعران بر اساس آن‌چه که می‌گویند پسندیده می‌شوند. برای مثال مردم سپهری را دوست دارند، به خاطر دنیای خیالی و دور شدن از دنیایی واقعی که او برایشان سروده و ساخته.

انسان‌ها دوست دارند گاهی از واقعیتی که با آن زندگی می‌کنند، فاصله بگیرند و یکی از راه‌های دور شدن از واقعیت خواندن شعر است. در اشعار آرمن با تضادی کاملاً روشن در این مورد روبرو هستیم. او گاهی واقع‌گرایانه از آن چه هست می‌گوید:

 

کودک همسایه/ و کبوترهایم/ در این عصر دلگیر/ به دیدنم آمده‌اند/ کودک همسایه/ و کبوترهایم از کجا می‌دانستند که در آخرین سطرهای این شعر/ تکه‌ای آسمان پنهان کرده‌ام/ یک تاب بلند/ و رازی کوچک

 

و گاه سوار بر اسب خیال ما را به دنیایی می‌برد که همه‌ی ما تجربه‌اش کرده‌ایم، گرچه از دنیای واقعی بسیار دور باشد.

 

دلم می‌خواست/ شبی که می‌رفتی/ اتفاق ساده‌ای می‌افتاد/ راه را گم می‌کردی/ فاخته‌ای کوکو می‌کرد/ و کلیدی زنگارگرفته/ از آشیانه خالی درناها به زمین می‌افتاد/ باران می‌گرفت/ بیدار می‌شدم/ بیدارت می‌کردم/ و ادامه این خواب را/ تو تعریف می‌کردی.

 

او ساده و بی‌پیرایه از انسان می‌گوید. ازخدا، شیطان، عشق، ایمان، محبت، مرگ و زندگی و فرهنگ انسانی را با چنان قدرتی به تصویر می‌کشد که گاه تنها با نگاهی تیزبین می‌توانی آن را از لابلای کلمات موزون او و شعر سپیدش تشخیص بدهی.

 

بهشت همین جا بود/ در همین شعر/ و جهنم نیز/ جایی که خدا/ به من چشمک زد/ و دشنه را/ به دست شیطان داد.

 

نیمایوشیج کمال شعر را در عینیت‌گرایی می‌دانست. این عینیت‌گرایی در شعرهای واهه نیز اتفاق می‌افتد. او به خواننده فرصت می‌دهد تا به صورت مستقیم و بی‌واسطه باتجربه‌های زندگی روبه رو شود. شاعر برای ادای مفاهیم با جست‌وجو در عوامل فرهنگی و محیطی، از الفاظ کمک گرفته تا هم به فرهنگ خود وفادار بماند و هم ساده‌تر با مخاطبان خود ارتباط برقرار کند.

 

کارگران راه را بند آورده‌اند/ و روی پل/ با پتک و دیلم/ بر آسفالت می‌کوبند/ امشب/ هیچ ماشین و موتور سواری/ از این خیابان نخواهد گذشت/ امشب/ هیچ بهانه‌ای برای بی‌خوابی ندارم/ ماه در آسمان/ ریسه می‌رود/ چیزی می‌گوید/ نمی‌شنوم/ کارگران/ روی پل/ با پتک و دیلم/ بر آسفالت می‌کوبند/ و سایه هاشان/ روی دیوارها/ سرخوشان می‌رقصد.

 

واهه را می‌توان شاعر تصویرهای مجرد، محتواگرا و شاعر ایهام‌های ساده با روحیه‌ی آرام و ذهن و زبان نرم دانست. شاعری که سازش آشکار با کلمه دارد. کلماتی مأنوس که با شاعر الفتی دیرینه برقرار کرده‌اند.

 

یک بار/ در پایان قصه/ با شاخه‌ای گل به بهشت رفتم/ همه خندیدند/ دستم انداختند/ و بیرونم کردند/ این بار/ با خودم/ پاره‌ای آتش خواهم برد/ به دوزخ.

  این مقاله را ۴۷ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *