بهترین مربی شنای قورباغه
کلهتخممرغی و دوست زباندرازش ماجرای دوستی یک دختربچهی نه ساله با یک قورباغه است. تارا که یکی از پاهایش از آن یکی پنج سانتیمتر کوتاهتر است و در دنیای واقعی دوستان زیادی ندارد، به طور اتفاقی در یک روز هیجانانگیز با قوری قارقوری دوست میشود. قورباغهای که میخواهد به او شنا یاد بدهد تا در مسابقهی شنای منطقه برنده شود. اما مشکل اینجاست که مایو ندارد و توی استخر آدمها هم راهش نمیدهند!
کلهتخممرغی و دوست زباندرازش ماجرای دوستی یک دختربچهی نه ساله با یک قورباغه است. تارا که یکی از پاهایش از آن یکی پنج سانتیمتر کوتاهتر است و در دنیای واقعی دوستان زیادی ندارد، به طور اتفاقی در یک روز هیجانانگیز با قوری قارقوری دوست میشود. قورباغهای که میخواهد به او شنا یاد بدهد تا در مسابقهی شنای منطقه برنده شود. اما مشکل اینجاست که مایو ندارد و توی استخر آدمها هم راهش نمیدهند!
تارا یک دختر نه ساله است که یک پایش پنج سانتیمتر از آن یکی کوتاهتر است وقتی راه میرود کمی میلنگد. به خاطر همین دوستان زیادی در مدرسه ندارد و زندگیاش معمولاً در تنهایی و به معمولیترین شکل ممکن سپری میشود.
تا اینکه یک روز در اردوی مدرسه اتفاق عجیبی برایش میافتد. وقتی تنهای تنها کنار برکه نشسته و ساندویچش را میخورد، قورباغهای از آب بیرون میآید و شروع به حرف زدن با او میکند. تارا با قورباغه دوست میشود و او را به خانه میبرد. حالا قوری قارقوری بهترین دوست تاراست و میخواهد به او کمک کند تا در مسابقهی شنا، بخش شنای قورباغه برنده شود. اما گاهی داستان آن طور که انتظارش را داریم، به پایان نمیرسد.
به عنوان نخستین نکتهی مثبت کتاب باید به شخصیتپردازی خوب نویسنده اشاره کنیم. بیتا ترابی شخصیت تارا و قوری قارقوری را طوری ساخته و پرداخته که به خوبی توسط مخاطب کودک قابل درک باشد. تارا برخلاف بسیاری از شخصیتهای اصلی کتابهای کودک و نوجوان، یک قهرمان با ویژگیهای خارقالعاده نیست.
بلکه برعکس، یک بچهی کاملاً معمولی، با موهای معمولی، قد معمولی و حتی پاهایی کوتاه و بلند است که توانایی خاصی هم ندارد. او حسادتها، دلخوریها و فکر و خیالهای کودکانهی خودش را دارد و همین باعث میشود بیشتر از سمت مخاطب درک شود.
از طرف دیگر قوری قارقوری با اینکه شبیه بقیهی قورباغههاست، شخصیت منحصر به فردی دارد. او قورباغهی پرحرف و بامزهایست که برای خودش خانواده دارد. دخترعمه و پسرعمو و پدر و مادر و… دلش میخواهد به تارا کمک کند، به برکهی آدمها یا همان استخر برود، مایو بپوشد، همراه تارا به مدرسه برود و تارا هم روی حرفش حرف نزند.
او حتی مدل حرف زدن خودش را دارد. جملاتی که اکثراً با قار و قور ساخته شدهاند. مثلاً هروقت میخواهد تأیید چیزی را از تارا بگیرد، میپرسد: «قوره یا قور نیست؟» که در ظاهر شاید این حجم قورقور در کتاب زیاد به نظر برسد اما برای مخاطب کودک دلنشین است و حتی او را میخنداند.
با اینکه گرهی اصلی داستان برنده شدن یا نشدن تارا در مسابقهی شنای قورباغه است، موضوع اصلی رابطهی دوستانه بین او و قورباغه است. دوستی یکی از موضوعاتی است که دستمایهی خلق بسیاری از کتابهای کودک و نوجوان میشود و در این کتاب هم از زاویه دید متفاوتی، یعنی دوستی بین یک آدم و یک قورباغه به آن پرداخته شده است.
نویسنده به طور نامحسوس میخواهد از اعتمادی که در پی این دوستی بین تارا و قورباغه شکل گرفته صحبت کند و این پیام را به خوانندهی کتاب منتقل کند که هر دوستی ممکن است نکات خوب و بدی برای ما داشته باشد.
به عنوان مثال درست است که قوری قارقوری توی استخر آبروریزی راه میاندازد، اما به جایش تنهاییهای تارا را پر میکند و به او شنا یاد میدهد و میتواند در مسیری که به سمت موفقیت میرود همراهیاش کند. شاید بتوان گفت این کتاب به طور ضمنی بهدوستی با طبیعت هم اشاره دارد و روی ناخودآگاه کودک تأثیر میگذارد تا رابطهی مسالمتآمیزی با حیوانات مختلف داشته باشد.
یکی دیگر از نکات مثبت کلهتخممرغی و دوست زباندرازش پایان غیرکلیشهای آن است. طبق روال بسیاری از کتابهای کودک، خواننده انتظار دارد پس از خواندن حدود 170 صفحهی کتاب، تارا قهرمان شنای قورباغه بشود و به همه ثابت کند که پای کوتاهش یک ایراد بزرگ نیست و بعد تا پایان زندگی در کنار دوست زباندرازش به خوبی و خوشی زندگی کند. اما ناگهان ضربهی پایانی زده میشود.
تارا نفر دوم مسابقه میشود و مخاطب به طور غیرمستقیم متوجه میشود که اگرچه اول نشده اما چیزی را از دست نداده، بلکه یک موفقیت بزرگ کسب کرده. دوستی با قوری قارقوری، تلاش برای برنده شدن و گرفتن مدال نقره. در انتهای داستان هم قوری قارقوری به تارا میگوید که باید برود. انگار که وظیفهی او آمدن به زندگی تارا، روشنکردن روزهای تاریک و معمولیاش بوده و حالا وظیفهاش به اتمام رسیده.
نویسندهی این کتاب، بیتا ترابی، تجربهی زیادی در ترجمه دارد. او دکترای ادبیات فرانسه دارد و تابهحال چند کتاب برای بچهها و بزرگترها ترجمه کرده. داستانهای کوتاه هم نوشته است، هم برای کودک و نوجوان و هم بزرگسال؛ اما کلهتخممرغی و دوست زباندرازش، نخستین رمان اوست. ترابی پشت جلد کتاب گفته است: «وقتی نوشتنش تمام شد، از خوشحالی وسط اتاق چند بار معلق زدم!»