بر لبهی بیم و امید
برای من لذتبخشترین بخش خواندن رمان نوجوان مواجهه با مفاهیمی مثل خیالپردازی، امید، آرمان و آرزو است. قهرمانهای این رمانها جنگجو هستند، برای زندگی کردن و دست یافتن به وضعیت تعادل میجنگند و همین قهرمانها رویاهای مخاطبانشان را شکل میدهند. در رمانهای نوجوان زندگی از هر چیزی قویتر است، در نهایت این زندگی است که با تمام پستیها و بلندیهایش پیروز میشود، حتی در برابر مرگ. در رمان کودک این اتفاق نمیافتد، آینده برای کودک معنایی موهوم است، زندگیاش در لحظه تصویر میشود. در رمان بزرگسال هم دنیا با همهی مصائبش پیش روی قهرمان گسترده است، مصائبی که ممکن است او را از پا دربیاورد.
برای من لذتبخشترین بخش خواندن رمان نوجوان مواجهه با مفاهیمی مثل خیالپردازی، امید، آرمان و آرزو است. قهرمانهای این رمانها جنگجو هستند، برای زندگی کردن و دست یافتن به وضعیت تعادل میجنگند و همین قهرمانها رویاهای مخاطبانشان را شکل میدهند. در رمانهای نوجوان زندگی از هر چیزی قویتر است، در نهایت این زندگی است که با تمام پستیها و بلندیهایش پیروز میشود، حتی در برابر مرگ. در رمان کودک این اتفاق نمیافتد، آینده برای کودک معنایی موهوم است، زندگیاش در لحظه تصویر میشود. در رمان بزرگسال هم دنیا با همهی مصائبش پیش روی قهرمان گسترده است، مصائبی که ممکن است او را از پا دربیاورد.
یادداشتی دربارهی رمان نوجوان
من معلمم، معلم نگارش سال ششم دبستان. کلاس ما با معرفی کتاب شروع میشود، معمولا بیشتر کتابهایی را که بچهها برای معرفی سر کلاس میآورند خواندهام و گاهی که چیزی دربارهی این کتابها میگویم بچهها با تعجب نگاهم میکنند که: «خانم، شما رمانهای سن ما رو میخونین؟!»
راستش بله، میخوانم، بسیار بیشتر از رمانهایی که برای بزرگسالان منتشر میشوند. اما تفاوت این رمانها با رمانهای بزرگسال چیست که با قید تعریف میشوند؟ عبارت رمان بزرگسال چهقدر به گوش شما آشناست؟ ادبیات کودک و نوجوان قبل از هر چیز در نسبت با مخاطبش تعریف میشود. مخاطبی که در دورهی روشنگری (قرن هجدهم) به رسمیت شناخته شد. در قرون وسطی تصور و ایدهی مستقلی از کودک وجود نداشت، در آن دوران کودکان، بزرگسالانی کوچک بودند و دیگران از آنها انتظار رفتاری بزرگسالانه داشتند.
اما نوجوان؟ کسی که نه کودک است و نه بزرگسال! هر چند طبق اسناد حقوقی چون پیماننامهی حقوق کودک یونیسف تا هجده سالگی عنوان “کودک” به فرد اطلاق میشود و در متون نظری مربوط به ادبیات کودک هم، اصطلاح “ادبیات کودک” ادبیات گروه سنی نوجوان را هم دربرمیگیرد؛ اما نوجوان کسی است که بین کودکی و بزرگسالی ایستاده و دنیا را تماشا میکند. او در مرز است، مرز تغییرات جسمی و روحی، بنابراین ادبیات نوجوان، ادبیاتی است که مضامینی را جستوجو میکند که با این مخاطب در حال عبور همخوانی داشته باشد.
اما چه مضامینی؟ ویژگی رمان نوجوان چیست که آن را از رمان کودک و رمان بزرگسال متمایز میکند؟
من فکر میکنم پررنگترین عنصر آن “امید” باشد. برای من لذتبخشترین بخش خواندن رمان نوجوان مواجهه با مفاهیمی مثل خیالپردازی، امید، آرمان و آرزو است. قهرمانهای این رمانها جنگجو هستند، برای زندگی کردن و دست یافتن به وضعیت تعادل میجنگند و همین قهرمانها رویاهای مخاطبانشان را شکل میدهند.
در رمانهای نوجوان زندگی از هر چیزی قویتر است، در نهایت این زندگی است که با تمام پستیها و بلندیهایش پیروز میشود، حتی در برابر مرگ. در رمان کودک این اتفاق نمیافتد، آینده برای کودک معنایی موهوم است، زندگیاش در لحظه تصویر میشود. در رمان بزرگسال هم دنیا با همهی مصائبش پیش روی قهرمان گسترده است، مصائبی که ممکن است او را از پا دربیاورد.
اما به دلیل خصلت و روحیهی نوجوانانه، قهرمانهای رمانهای نوجوان همیشه سعی میکنند بهترین راهها را برای زندگی کردن پیدا کنند، زندگی برای آنها پر از انتخابهای گوناگون است، پر از راههای نرفته و آرزوهای بیشمار.
به همین دلیل است که هنوز هم وقتی ناامید یا غمگینم به سراغ رمان نوجوان میروم، صفحهها را جلو میروم و فکر میکنم امید جایی کنار من نفس میکشد، کافی است دستم را دراز کنم تا بتوانم بگیرمش. این کارکرد تسکینبخش، مختص رمان نوجوان است و میتوان با آن نه تنها به نوجوانان بسیاری کمک کرد، که برای مشکلات بزرگسالان هم از آن کمک گرفت. از ویژگیهایی که برای شناسایی رمانهای خوب نوجوان نام میبرند همین نکته است که از اختصاص یافتن به یک گروه سنی خاص فراتر میرود و برای بزرگسالان هم جذاب است چون سن میتواند یک کیفیت باشد نه عدد.
رمانهای خوب نوجوان، حاصل این نگاه به دنیا هستند، رمانهایی هستند که با نگاهی نوجوانانه، از مسائل نوجوانان حرف میزنند و ترکیب این نگاه و این دغدغهها زبانی را میسازد که برای مخاطبش آشناست.
زبانی که روزآمد نیست، اصطلاحاتی که نوجوانان در گفتوگویشان به کار میبرند لزوما زبانی نوجوانانه نمیسازد.
مخاطب نوجوان در ادبیات به دنبال شخصیتی است که آن را بشناسد، دغدغههایش را لمس کند و با او همذاتپنداری کند. فرقی نمیکند این شخصیت جادوگری باشد مثل هری پاتر، یا یوناس که در کتاب بخشنده زیر بار دنیایی برنامهریزی شده و مکانیکی نمیرود. او به دنبال ساختن دنیایی بهتر است، به دنبال هدیه دادن امید، لذت و روشن کردن شمع در تاریکیها. مثل هانا و تومک در رودخانهی واژگون که دنیا را با همهی وسعتش و تفاوت آدمها درک میکنند اما سعی میکنند هویت و فردیت خود را در این دنیای بزرگ پیدا کنند و جای درستی بایستند.
رمان نوجوان در سمت درست جهان میایستد، بر لبهی بیم و امید، در جستوجوی روزهایی بهتر و فردایی روشنتر.
یک دیدگاه در “بر لبهی بیم و امید”
ممممممننننووووننننن
خیلی لازم داشتم