بررسی زندگی و آثار کافکا با علیاصغر حداد
علیاصغر حداد، مترجم باسابقهی ایرانی است که بهخاطر ترجمههای خوبش از زبان آلمانی شهرت دارد. اگر قرار باشد کتابهای کافکا را به فارسی خوبی بخوانید، پیشنهاد ما ترجمههای ایشان است. تسلط آقای حداد به چموخمهای آثار کافکا محدود به حیطههای زبانی نشده و شناخت ایشان از زیروبم دنیای این نویسندهی محبوب آلمانیزبان بهقدری است که اگر اهل خواندن کافکا یا دیگر نویسندگان آلمانیزبانید، خواندن گزارش نشستی که بهتازگی با حضور ایشان در کافهکتاب اکتبر مهرشهر کرج برگزار شده، برایتان خالی از لطف نیست.
علیاصغر حداد، مترجم باسابقهی ایرانی است که بهخاطر ترجمههای خوبش از زبان آلمانی شهرت دارد. اگر قرار باشد کتابهای کافکا را به فارسی خوبی بخوانید، پیشنهاد ما ترجمههای ایشان است. تسلط آقای حداد به چموخمهای آثار کافکا محدود به حیطههای زبانی نشده و شناخت ایشان از زیروبم دنیای این نویسندهی محبوب آلمانیزبان بهقدری است که اگر اهل خواندن کافکا یا دیگر نویسندگان آلمانیزبانید، خواندن گزارش نشستی که بهتازگی با حضور ایشان در کافهکتاب اکتبر مهرشهر کرج برگزار شده، برایتان خالی از لطف نیست.
گزارش جلسهی بررسی زندگی و آثار فرانتس کافکا با علیاصغر حداد در کافهکتاب اکتبر
چهارشنبه شب، ۲۳ بهمن ماه، در یکی از زیباترین خیابانهای مهرشهر کرج، جلسهی بررسی زندگی و آثار فرانتس کافکا با حضور علیاصغر حداد مترجم نویسندگان آلمانی زبان در کافهکتاب اکتبر برگزار شد. این نشست سومین جلسه از سلسله درسگفتارهای ادبیات آلمان بود که در این کافهکتاب برگزار میشود.
در ابتدای جلسه آقای حداد پیش از صحبت در مورد کافکا در رابطه با ادبیات آلمانی زبان صحبت کردند. اینکه همه فکر میکنند ادبیات آلمانی فقط مختص کشور آلمان است. در حالیکه این طور نیست و این ادبیات خود به بخشهای مختلفی تقسیم میشود:
- ادبیات آلمان شرقی سابق یا همان جمهوری دموکراتیک آلمان که ادبیات سوسیالیستی با تعهد حزبی بوده و نگاهش بیشتر معطوف به طبقه کارگر است. به عنوان مثال رمان مردهها جوان میمانند از آنا زگرس.
- ادبیات آلمان غربی سابق که تفاوت زیادی از نظر ماهیت با ادبیات آلمان شرقی دارد نظیر کارهای توماس مان، هانریش مان و هرمان هسه.
- و ادبیات اتریش.
اتریش، کشور نسبتا کوچکی با ۸ میلیون جمعیت در مقابل آلمان حال حاضر با ۸۰ میلیون جمعیت، ادبیات گستردهای دارد. ادبیات اتریش تفاوتهای زیادی با ادبیات آلمان دارد، از جمله تفاوت از نظر واژگان به کار رفته در آثار ادبی اتریش و آلمان. همان تفاوتی که به عنوان مثال در فارسی ایران با افغانستان و تاجیکستان وجود دارد.
ادبیات اتریش بسیار به نقد گذشتهی خود میپردازد. خصوصاً، دوران فروپاشی امپراطوری اتریش و از بینرفتن بسیاری از ارزشهای قدیمی. نظیر توماس برنهارت که خوشآمدگویی اتریشیها برای هیتلر و سپس کنارکشیدن خودشان از جنایات او را ریاکاری میدانست و آن را نقد میکرد.
ادبیات اتریش به شدت درونگراست و بیشتر، درون قهرمانهایش را کندوکاو میکند. علاوه بر این خودِ مقولهی زبان هم دغدغه و سوژهی ادبی بسیاری از نویسندگان اتریشی است. مثل کاری که پیتر هانتکه در نمایشنامهی کاسپار میکند.
برخلاف نویسندههای آلمان غربی، نویسندههای اتریشی اغلب داستانپردازان خوبی هستند چون نویسندههای آلمان غربی در وهلهی اول نظریهپردازند و مثل روسها قصهگو نیستند. مثلاً کوه جادوی توماس مان که حول نظریهی توماس مان میچرخد. یعنی نظریهی تضاد بین هنر و زندگی معمولی که همیشه در این تضاد، هنر بازنده است.
اتریش کوچک شدهی امروزی، یک زمانی جزئی از مراکز فرهنگی اروپا به حساب میآمد و خصوصاً در شرق اروپا و حوزهی بالکان کشش فراوانی به سمت وین بوده است. به هرحال بسیاری از آنها مستعمرهی اتریش بودهاند و در نتیجه رفتوآمد زیادی به وین داشتهاند. مثل کافکا که اهل چک بوده اما چون تقریباً تا پانزده سال پیش از مرگش چک مستعمرهی اتریش بوده، یک نویسندهی اتریشی محسوب میشود.
این اقوام غیرآلمانی که از شرق اروپا جذب وین میشدند، چیزی که با خودشان میآوردند رنگارنگی دیدشان به جهان بود و به اصطلاح هر کدام نگاه متفاوتی به جهان داشتند و این نگاه متفاوت را در کاسهی فرهنگ و ادب اتریش میریختند. به همین خاطر است که ادبیات اتریش رنگ و بوی چندگانه دارد.
این کلیتی بود از ادبیات آلمانیزبان که جناب علیاصغر حداد برای حضار ارائه دادند. ادامهی نشست معطوف شد به پرسشوپاسخ بین مهمان جلسه و حدود ۳۰ نفر مخاطبی که در آنجا حاضر بودند.
آیا پوچی جهان داستانهای کافکا در آثارش مانند مسخ، محاکمه یا قصر یک جهان برساخته است یا ادامهی پوچی موجود در تراژدیهای یونان است و مدعای این حرف کتاب تمثیلات اوست.
آقای حداد: کافکا نمیخواهد پوچی را مطرح کند زیرا که کافکا به همهچیز شک دارد و به همین دلیل چیزی را بهعنوان حقیقتی که به آن رسیده مطرح نمیکند. در واقع برای اعلام پوچی جهان نیاز است که فرد به قطعیتی برسد که کافکا به آن نرسیده بود. تمام آثار کافکا یک شک عظیم است. به این قسمت از داستان «پیکها» توجه کنید:
«به اختیار خود آنها گذاشتند پادشاه شوند یا پیک پادشاه. به شیوه کودکان جملگی میخواستند پیک باشند. از این رو پیکهای بسیاری یافت میشود. آنان شتابان سراسر جهان را درمینوردند و از آنجا که پادشاهی نیست پیامهای بی معنی شده را به گوش هم میرسانند. دوست میداشتند به زندگی فلاکتبار خود پایان دهند. ولی دل آن ندارند زیرا سوگند وفاداری یاد کردهاند.»
ظاهراً در گذشتههای بسیار دور در میان قوم مثلا یهود کسی بوده که پیام معنیدار میگفته و این پیام آن قدر تکرار شده که کسی که از طرف او، پیام میآمده حالا وجود ندارد. اما کافکا نمیخواهد بگوید که این پیامدهنده وجود نداشته یا از آغاز پوچ بوده بلکه فقط میگوید در حال حاضر این پیام درک نشده و بیمعنی است. در قطعهای دیگر از همان کتاب به نام از جستجو بگذر کافکا نمونهی فردی است که سئوالی دارد ولی کسی نیست که جوابش را بدهد.
در بسیاری از آثار کافکا، قهرمان داستان در جستجوی چیزیست که به آن نمیرسد و خود نیز به آن شک دارد. البته تصور اینکه جهان کافکا صرفاً جهانی مالیخولیایی، خوابآلوده و در وهم و خیال است، درست نیست. زیرا که جهان کافکا از خیلی جهات بسیار عینی، ملموس و امروزی نیز هست.
به عنوان مثال، بوروکراسی و کاغذبازی رمان محاکمه که نمونهاش به عینه در ادارات دولتی کشورهای جهانسوم و توسعهیافته وجود دارد و کافکا آن را با طنزی ظریف و پنهان که ویژگی نثر اتریشی است توصیف میکند.
یا یک مثال دیگر، در رمان قصر قهرمان به یک ادارهای رجوع میکند و دنبال پروندهای است. گنجهای را باز میکنند خرواری از پرونده بیرون میریزد و کمی این پروندهها را گشته، آن چیزی که میخواهند پیدا نمیکنند پس دوباره همهی پروندهها را داخل گنجه ریخته و به زور در آن را میبندند. این پروندهبازی به این صورت خیلی سوررئالیستی نیست که بگوییم در عالم خواب اتفاق افتاده است.
یا در داستان «در چند و چون قانون» تشابه بسیار زیادی است بین وضعیت شرح داده شده با آن چیزی که در ایران رخ میدهد. یعنی وجود قوانینی که در عین صراحت بسیار، توسط مجری قانون تفسیرپذیر و دوگانه اعمال شده، طوری که همگان در مقابل آن برابر نیستند. در همین داستانی که بخشی از آن را خواندم، کافکا هر جملهای را که میگوید جمله قبلی خودش را نقض میکند و نقض پشت نقض سرگیجهای میآورد که نیاز دارد متنهای او چند بار خوانده شود.
وجود این ترس و هراس در آثار کافکا برای چیست؟
آقای حداد: میگویند درونمایهی آثار کافکا یهودیت و جزء اقلیت بودن است. کافکا یهودیای بود که در اروپای مسیحی زندگی میکرد و وجودش بدیهی و تثبیت شده نبود. علاوه بر این جزو یهودیهای نسبتاً مرفه پراگ محسوب میشد. این یهودیها از دو سو بهشان حمله میشد. از طرف ناسیونالیستهای چک که چون آلمانی صحبت میکردند آنها را ستون پنجم آلمان به حساب میآوردند و از طرف خود آلمانیها، چون که یهودی بودند.
از سویی دیگر از لحاظ تاریخی قوم یهود را هیچوقت و در هیچکجا با آغوش باز پذیرایشان نبودهاند و همیشه حیاتشان گویی بر لبهی تیغ بوده است. البته این به این معنی نیست که خود کافکا یک یهودی معتقد بوده اما بار گران تاریخ سههزار سالهی یهود را با خود حمل میکرده و در نتیجه به آثارش نیز رسوخ کرده است.
چرا طنز کافکا خیلی برای مخاطب ملموس نیست؟
آقای حداد: از همان ابتدا چه در ایران و چه در اروپا جنبهی سوررئال آثار کافکا بیشتر به چشم آمده. درحالیکه خود کافکا یک فرد بذلهگویی بوده که این طنازی در آثارش هم وجود دارد خصوصاً در توصیفاتش از زندگی کارمندی. جهان کافکا شاید وهم انگیز باشد اما طناز نیز هست.
علت اینکه ما با آثار کافکا چنین همذات پنداریای داریم و جهان سورئالیستی او برای ما بسیار رئال است آیا به این علت نیست که ما دقیقا مانند او زندگی میکنیم؟ ما داستانهای او را تمثیل پوچگرایی میدانیم، چرا که نبود عدالت و حضور قوانین پیچیدهای که افراد دیگری آن را به جامعه تحمیل کردهاند در زندگی خود ما نیز به شدت وجود دارد.
آقای حداد: بله. خود من زمانی که شروع کردم به ترجمهی آثار کافکا، ابتدا میخواستم فقط چندتایی از داستان کوتاههای او را ترجمه کنم چون تصورم این بود که کسی با داستانهای کافکا ارتباط برقرار نمیکند اما در عمل چیز دیگری به من ثابت شد و آن اینکه وضعیت موجود ایران، این شرایط عجیب اقتصادی و سیاسی و غیره همان جهان کافکایی است که باعث شده خوانندهی ایرانی به شدت با این آثار ارتباط برقرار کند.
اما غیر از این موضوع کافکا بسیار پیشتر از ظهور فاشیستها در اروپا آن جهان رعبآور و وحشتناکی را که آنها ایجاد میکنند در آثارش نمایش میدهد. در واقع کافکا بهسان هر نویسندهی بزرگی توانسته که بسیاری از اتفاقاتی را که قرار است رخ دهد بهدرستی پیشبینی کند. این نگاه پیامبرگونه هم میتواند دلیلی باشد بر جذب مخاطب به آثار او.
کافکا با همه ناامیدی و شکاکیتش دست از پرسشگری برنمیدارد. مدام تا لبهی قله میرود و میترسد یله کرده و سقوط کند ولی تنها چیزی که سر پا نگهش میدارد همین نوشتن است. او بسیار به دیکنز علاقه داشته و رمان آمریکای خود را تحت تأثیر آثار او نوشته. گرچه که با عبور از فیلتر ذهنیاش کاملاً یک اثر کافکایی خلق شده. کافکا بسیار اصرار داشته که یک داستان کوتاه را در یک نشست بنویسد اما خب این اتفاق جز در داستان «حکم» هیچ وقت برایش رخ نداده.
علت اینکه بعضی از داستانهایش مثل محاکمه ناتمام به نظر میرسد هم میتواند به این تمایلش برگردد. چون آن چیزی که همان لحظه در ذهنش بوده در اوج کمال میدانسته و البته این ناتمامی آثار شاید هم ناشی از این وسواس کافکایی او بوده که به نظرش میآمده دیگر نمیتوان چیز بیشتری به این داستان اضافه کرد.
در مورد اینکه چرا میخواسته پس از مرگش آثارش از بین برود گمانهزنیهای بسیاری وجود دارد اما از نظر من یک علت این بوده که به ارزشمندی آثارش به شدت شک داشته حتی با اینکه با تمام وجودش مینوشته و از جانش مایه میگذاشته است و علت دیگر اینکه شاید علاقهای به برملا شدن درونیاتش نداشته و بعضاً حتی برایش این فاش شدن، دردآور و و هولانگیز بوده است. کافکا را میتوان جزو معدود نویسندههایی دانست که قبل و بعد از او کسی شبیه او ننوشته و نتوانسته بنویسد و به اصطلاح بیبدیل بوده و شیوه و نثر نگارش او یگانه است.
در انتها سوال جالبی در مورد جامعهشناسی مخاطبین کافکا پرسیده شد.
یک دورهی طولانی است که در جامعه ایران افراد جوان ۱۸،۱۷ ساله وقتی میخواهند به صورت جدی مطالعه کنند ابتدا به سراغ کافکا، کامو یا سارتر میروند آیا این مختص ایران است یا خیر؟
آقای حداد: این موضوع به خاطر شرایط زندگی ماست که البته به هیچ وجه چیز خوبی نیست و غیرطبیعی است. وقتی در سنین بالاتر رمان میخوانیم با عقلمان میخوانیم؛ تفسیر میکنیم؛ طبقهبندی میکنیم.
اما در سنین بسیار پایینتر موقع خواندن داستان ذهنیت پیدا میکنیم و شخصیتمان شکل میگیرد و بعدها کارهایی میکنیم تأثیر گرفته از کتابهایی که در سن پایین خواندهایم و شاید خیلی خوب نباشد جوان ایرانی در ۱۷ سالگی ذهنیتش با کافکا شکل بگیرد. هنر به صورت عام و ادبیات به صورت خاص تأثیر عمیقی بر انسان دارد و این تأثیر بطئی است گرچه که آنی نیست و بهتر است آثاری مانند آثار کافکا، کامو و غیره در سنین بالاتری خوانده شود.
نکتهی آخر اینکه آقای حداد برای کسانی که میخواهند به تازگی با دنیای کافکا آشنا بشوند پیشنهاد کردند ابتدا یکی از داستانهای نسبتاً بلندتر او به نام «لانه» را بخوانند که گام ورود خوبی برای جهان داستانهای اوست و پیچیدگی سایر داستانهایش را ندارد و تفسیرپذیر هم به آن مفهوم نیست. این داستان در همین کتاب مجموعه داستانکوتاههای کافکا که پیشتر ذکر شد وجود دارد.
یک دیدگاه در “بررسی زندگی و آثار کافکا با علیاصغر حداد”
در گذشته، مسخ را خواندم اما ارتباط برقرار نکردم. اما حالا مشتاق شدم پیشنهاد آخر استاد را امتحان کنم. سپاس از شما