اسماعیل فصیح و روایتی متفاوت از جنگ
آنچه که نمادهای دشت مشوش را در جایگاه متمایزی در ادبیات جنگ مینشاند این است که اساساً صحنهی نبردی در قصهها وجود ندارد و شخصیتها هیچکدام رزمنده به مفهوم کسی که در میدان نبرد اسلحه بهدست میگیرد و میجنگد، نیستند. جنگ مثل شبحی فراگیر در همهی صحنهها وجود دارد. کتاب فصیح بهطرز عجیبی در میان کتابهای ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس نادیده گرفته شده است. کمتر از آن صحبت شده و بسیاری از مخاطبان حرفهای ادبیات و ادبیات دفاع مقدس هم یا اسمی از آن نشنیدهاند و یا آن را نخواندهاند. موضوعی که ریشه در فاصلهی فصیح با چیزی به نام ادبیات [رسمی] جنگ دارد.
آنچه که نمادهای دشت مشوش را در جایگاه متمایزی در ادبیات جنگ مینشاند این است که اساساً صحنهی نبردی در قصهها وجود ندارد و شخصیتها هیچکدام رزمنده به مفهوم کسی که در میدان نبرد اسلحه بهدست میگیرد و میجنگد، نیستند. جنگ مثل شبحی فراگیر در همهی صحنهها وجود دارد. کتاب فصیح بهطرز عجیبی در میان کتابهای ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس نادیده گرفته شده است. کمتر از آن صحبت شده و بسیاری از مخاطبان حرفهای ادبیات و ادبیات دفاع مقدس هم یا اسمی از آن نشنیدهاند و یا آن را نخواندهاند. موضوعی که ریشه در فاصلهی فصیح با چیزی به نام ادبیات [رسمی] جنگ دارد.
وقتی در خصوص ادبیات جنگ و یا به سیاق متداول رسمی کشور از ادبیات دفاع مقدس حرف میزنیم، شاید بتوان گفت یکی از دورترین نامهایی که به ذهن میرسد اسماعیل فصیح باشد. دنیایی که فصیح در داستانهایش ترسیم کرده و بهویژه شخصیتی که در قصههایش خلق کرده –جلال آریان، تکنوکرات نفتیِ بازگشته از غرب- فاصلهی عمیقی با تصویر رایج ادبیات رسمی کشور دارد.
اما فصیح در مجموعه داستانهای کوتاه خود با نام نمادهای دشت مشوش با روایتی دقیق و کمیاب، تصویری از جنگ به خواننده میدهد که هم روایتگر حماسهای است که در آن مقطع تاریخی در کشور جریان داشت و هم زشتیها و کژی های موجود عجیب و هولناکی بهنام «جنگ» را تصویر میکند.
فصیح در اغلب داستانهای این مجموعه بهجای پرداختن به خود جنگ، عوارض جانبی آن را پیش چشم می آورد و با گشتزدن در فضاهای شهری درگیر این پدیده، از زاویهای مستقل جنگ و زندگی در دل آن را تصویر میکند. شخصیتهایی که فصیح خلق میکند، گاه فاصلهی معناداری با جامعهی درگیر جنگ دارد و گاه بهشکل مستقیم با آن درگیر میشود. اما در نهایت آنچه که در اتمسفر کتاب جریان دارد، استیلای مرگ بر مقدرات جمعی مردم و بهویژه طبقهای است که اسماعیل فصیح بهنوعی آن را نمایندگی میکند.
کتاب مجموعهی ۹ داستان کوتاه است که به دوران جنگ ایران و عراق برمیگردد و از آنچه که جنگ بر جامعهی پریشان و مشوش تازه انقلاب کرده وارد کرده است، میگوید. عشقها و زندگی هایی که در زیر سایهی جنگ شکل میگیرد و حتی مرگهایی که برآمده از همین فضاست، مجموعهای خواندنی را بهوجود آورده است که با گذشت سیسال از انتشار چاپ اول آن، همچنان گریبان مخاطب را میگیرد و او را رها نمیکند.
بهویژه سه داستان کتاب با نامهای زن آل بوتاوه ، مرغهای عشق در بمباران، نقطه کور که به جرأت میتوان آنها را در زمرهی بهترین نوشتههای مربوط به «جنگ» و «دفاع مقدس» برشمرد. فصیح در این کتاب و بهطور مشخص در این سه داستان روایتی ادبی از جنگ خلق میکند؛ با فضاها و آدمهایی واقعی، شخصیتدار و زنده. این موضوع زمانی بیشتر حائز اهمیت می شود که بهیاد بیاوریم نمادهای دشت مشوش در سالهای ابتدایی پس از جنگ منتشر شده است که اساساً خلق آثار هنری بهجز از طریق آنچه که بهصورت رسمی و تبلیغاتی تولید میشد، ممکن نبود.
دنیای فصیح در این مجموعه، با تاکید بر سه داستانی که در سطور بالاتر ذکر شد، تراژیک و سخت درهمپیچیده با مرگ است.
فضای سیاهی چنان مهیب و پرصلابت که حتی شخصیت دکتر فریدون روشنکارِ داستان نقطهی کور -که به نظر میرسد تصویری از جلال آریان کارکتر محبوب فصیح در داستانهای دیگرش است- و یا مهندس عباس جهانپور –مهندس ارشد شرکت نفت که تمام خانوادهاش را به خارج فرستاده و حال خود در تکاپوست تا به هر نحوی شده به آنها بپیوندد و هنوز همان روحیهی مدیریت آمریکایی دوران پهلوی را حفظ کرده است- در داستان دوری از عزیزان هم توانایی رهایی از آن را ندارند.
دو شخصیت که به تصریح کتاب، بدون آنکه چندان دلمشغول و دربند جنگ باشند، پیوندهای خود را با وطن شل میکنند و کار و کاسبی و خانه و زندگی را به خارج میبرند اما در نهایت وقتی با سیل ویرانگر فضای جنگ و پس از آن مواجه میشوند چارهای جز همدلی و سرزنش خود نمییابند.
ابعاد تراژیک این داستانها چنان گسترده، سهمگین و عمیق است که حتی طنز مخصوص خودِ فصیح – بهویژه در داستان سکتهی ناقص – هم توان کاستن از مهابت آن را ندارد و مخاطبان خود را به همراه شخصیتها و حتی نویسنده، به دل فاجعهای میبَرد که راه فرار از آن از هر سو بسته است و چارهای جز غرق شدن در آن برای ما باقی نمیگذارد.
فصیح در داستانهایش فقط به تحسین رشادتها و حماسههای نمیپردازد. چوبِ سخت واقعگرایی را به دست میگیرد و تلاش می کند به زعم خودش واقعیتها و حقایق را بازگو کند. از فرارها و بیتفاوتیها خشمگین بهنظر میرسد و با ایجازی شگفت انگیز مخاطب را در این فریاد خشمآلود خود شریک میکند.
اشباحی که در داستان نقطهی کور به سراغ دکتر روشنکار میآیند، با دشداشههایی خونین و حضوری همیشگی در لحظات دکتر، نمادی از این فریاد خشمگین است که در نهایت راه را بر خروج این استاد، که بهتازگی از فرنگ برگشته و قصد جمعآوری متعلقات جان بهدربردهی خود از ویرانهی آبادانِ سابقاً زیبا دارد، میبندد و چماقشان را بر ماشین دکتر میکوبند. انگار که هرگز نباید از هیمنهی این غول رها شد و جنگ را پایانیافته دید.
آنچه که نمادهای دشت مشوش را در جایگاه متمایزی در ادبیات جنگ مینشاند این است که اساساً صحنهی نبردی در قصهها وجود ندارد و شخصیتها هیچکدام رزمنده به مفهوم کسی که در میدان نبرد اسلحه بهدست میگیرد و میجنگد، نیستند. جنگ مثل شبحی فراگیر در همهی صحنهها وجود دارد و راوی با دادن نشانیهایی دقیق، سیطرهی آن را بر تکتک جزئیات زندگی مردم در آن مقطع به نمایش میگذارد.
به عنوان مثال میتوان به شرح دقیقی که از آبادان در قصهی نقطهی کور روایت میشود، اشاره کرد. به جغرافیای شهر و حتی ترسیم مسیری که پیش از جنگ به صورت روزمره در شهر پیموده میشد و پیوند زدنش به ویرانیهایی که پس از جنگ جایگزین آن شده بود، به قدری دقیق است که مخاطب بهراحتی میتواند خود را بهجای شخصیت اول قصه قرار داده و فضا را تصور کند و سنگینی آن را دریابد.
این کمالگرایی در پرداختن به جزئیات در جایجای داستانها حضوری پررنگ دارد. از جمله وقتی به شرح شمایل زنهای دو داستان اعانه و زن آل بوتاوه میپردازد و آنها را به گونهای وصف میکند که گویی این دو موجود پیشِروی مخاطب نشستهاند و یا عکسی از آنها را در دست دارد.
کتاب فصیح بهطرز عجیبی در میان کتابهای ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس نادیده گرفته شده است. کمتر از آن صحبت شده و بسیاری از مخاطبان حرفهای ادبیات و ادبیات دفاع مقدس هم یا اسمی از آن نشنیدهاند و یا آن را نخواندهاند. این موضوع از طرفی ریشه در فاصلهی فصیح با چیزی به نام ادبیات جنگ دارد که بهواسطهی جهان مألوف باقی کتابهای فصیح دارد و از طرفی به نظر میرسد به دلیل فاصلهگرفتن کتاب با ادبیات مرسوم جبهه و جنگ، به بایکوتی غیررسمی دچار شده است.
اگر از من بخواهید کتاب را برایتان به موجزترین حالت ممکن تعریف کنم میگویم کتاب حد فاصل تقدیمی اول کتاب است که نام دانشجویان شهید دانشکدهی نفت آبادان بر آن نقش بسته است و جایی که وقتی خبرنگار از پیرمردی جنگزده در کنار تل باقیمانده از بمباران میخواهد پیامی بدهد، پیرمرد جواب میدهد: «ما هیچی نداریم …خودتون مگر نمیبینید؟»
اسماعیل فصیح و روایتی متفاوت از جنگ
یک دیدگاه در “اسماعیل فصیح و روایتی متفاوت از جنگ”
بعد از خواندن این نقد، خیلی دنبال این کتاب گشتم تا بالاخره بعد از چند ماه در یک کتابفروشی اینترنتی کتابهای دست دوم توانستم پیدایش کنم. بسیار راضیام از خواندن کتاب و ترغیب شدهام تا کتابهای دیگری از فصیح را نیز بخوانم. بیشتر داستانها پایان تلخ اما گیرایی دارند. شاید همین باعث شد که از خواندنش خشنود باشم.