یک پاکستانی خسته میان آسیاییهای سختکوش

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی

در سری کتابهای کسب و کار نشر اطراف، این اولین کتابیست که به تمامی توسط یک نویسندهی داخلی نوشته شده. مجموعه کتابی که میشود به هر کسی در هر کسب و کاری پیشنهاد کرد. «استیوجابز غلط کرد با تو» یک کتاب خوشخوان خوشایند است که خستگی نویسنده از جنس خستگی خود ماست. ما که قرار نیست از کسب و کارهای کوچک و بزرگمان به غولهای سرمایهداری تبدیل شویم. برنامهمان نیست. نه توصیههایی در جهت پنج صبح بیدار شدن میدهد و نه هفت راهکار برای افرادیست که ساعت رولکس و دندان لمینت دارند. تنها عنوان فرعی خودش است «خاطرات یک کپیرایتر دونپایه.»
استیو جابز غلط کرد با تو! خاطرات یک کپی رایتر دون پایه
نویسنده: آزاده رحیمی
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۶۸
شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۱۹۴۳۴۱
در سری کتابهای کسب و کار نشر اطراف، این اولین کتابیست که به تمامی توسط یک نویسندهی داخلی نوشته شده. مجموعه کتابی که میشود به هر کسی در هر کسب و کاری پیشنهاد کرد. «استیوجابز غلط کرد با تو» یک کتاب خوشخوان خوشایند است که خستگی نویسنده از جنس خستگی خود ماست. ما که قرار نیست از کسب و کارهای کوچک و بزرگمان به غولهای سرمایهداری تبدیل شویم. برنامهمان نیست. نه توصیههایی در جهت پنج صبح بیدار شدن میدهد و نه هفت راهکار برای افرادیست که ساعت رولکس و دندان لمینت دارند. تنها عنوان فرعی خودش است «خاطرات یک کپیرایتر دونپایه.»
استیو جابز غلط کرد با تو! خاطرات یک کپی رایتر دون پایه
نویسنده: آزاده رحیمی
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۶۸
شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۱۹۴۳۴۱

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی

حالا دیگر این شکلیست. تو یا سالها میدوی که از کار کردن توی خانه برسی به جایی که یک دفتر کار اجارهای داشته باشی و یک آیندهی مبهم یا از اول میروی در تیمهای مختلفی که اساماس واریز حقوق، ثانیههایی در ماه خوشحالت کند. ثانیههای میان واریز حقوق تا پرداخت قسط و اجاره. اگر هم کسب و کار شخصی خودت را داشته باشی که خبری از اس ام اس واریز و پاداش و عیدی هم نیست. اما قسط و اجاره و قبض و شارژ و تجهیزات، کیفقاپها، راهزنها، سارقان مسلح و باجگیران زندگیات میشوند. همه هم میگویند درش را تخته کن چون در نمیآوری.
تو حتی اگر تعطیلش هم نکنی گاهی از گوشهی چشم به آگهیهای استخدام، نگاهی میاندازی. همگی دنبال یک پکیج خوشبرخورد و خوشپوش با روابط عمومی قوی و آرزوهای بزرگاند و کسی هم نمیگوید که در این ظرف زمان و مکانی اصلاً میشود آرزو داشت که حالا بزرگ هم باشد؟
«استیو جابز غلط کرد با تو» روایت واقعبینانهی کارمند بودن است. نویسنده از تجربهی همزمان کار در یک استارتاپ در بخش تولید محتوا و مصاحبههای متعدد کاری در اوقات فراغت، میگوید. چالشی که نویسنده با تجربهی کار در فضای ادارات دولتی و در سالهای بعد در یک اکوسیستم استارتاپی با آن مواجه است، باسمهای بودن تفاوت این دو سیستم است. نویسنده با تعریف مفاهیم دستساز و وارداتی اکوسیستمها حرفی را به میان میآورد که اگر کسی آن را در اُپنآفیسهایشان بگوید همانجا محتسبان بخش پیآر، میان پوتوسها و شیشههای دلستر و کاغذرنگیهای چسبدار حد میزنندش.
حالا که سراسر بازار کتاب و اینترنت را قصههای موفقیت، مصادره کرده شاید کتابی که از کار در استارتاپ میگوید اما صادقانه میگوید که «خیلی هم موفق نبودم» روی دیگر ماجرا را نشانمان بدهد. متن چندبعدی آزاده رحیمی، همزمان که ما را با ساختار کسب و کارهای نو آشنا میکند میکوشد که به آدمهای خارج از این دایره بگوید تفاوت زیادی هم با عصر مثلث طلایی «جوراب سفید/چای لیوانی /دمپایی ابری» ندارد و سهگانهی «جورابهای رنگی/قهوه/کتانی است که منتشر شده.
راوی همزمان که در یک استارتاپ، روزانه مشغول به کار است به فکر بیرون آمدن از این شرکت و رفتن به شرکت دیگریست. از این رو به مصاحبههای کاری میرود و این آدمی که هر روز سر کاری حاضر است و روزهای زیادی بعد از کار به مصاحبه میرود متن را از خطی بودن نجات داده. مخاطب همزمان پس و پیش کار در یک کسب و کار نو و کارمندی امروزی را میبیند.
دریچهی ورود به کسب و کارها برای عدهی زیادی، آگهیهای جذب نیروست. آگهیهایی که یک پکیج کامل فراانسانی میخواهند در قبال یک حقوق ادارهی کار. گوشهی لباس مخاطب، همان ابتدا به آگهی گیر میکند. که اصولاً چرا صاحبان کسب و کار یک پکیج کامل ابر انسانی میخواهند؟ پکیجی خلاق، مسلط به سئو با روحیهی کار تیمی، آشنا با مقالهنویسی و مجهز به زبان انگلیسی و ویرایش متن و استراتژی بازاریابی.
متن، خیلی زود به فضای چندبعدی خود میرود. بخشی از فضا به روزمرگی نویسنده، بخشی به شرح موقعیت و بخشی به تعریف ساز و کارهای اکوسیستم میپردازد. راوی در مقام کارمند، نه منفعل است نه ناکارآمد. اما خسته است. یک خستگی معاصر و ملایم که دستمایهی طنزش میشود.
در راه به چالشهایی که سر راه یک کارجوست میپردازد. کارفرمایی که دقیقهی اول مصاحبه از تعداد دنبالکنندگان اینستاگرام کارجو میپرسد و بسیاری از کاربران لینکدین که یک سرویس اشتغالمحور را با شبکهای برای نوشتن سطرهایی در هجران یار اشتباه میگیرند.
کتاب، گریزهایی هم به سمت درست استارتاپها میزند. به کسانی که از مسیر سالم و با شبکهسازی و توسعهی فردی و تخصصی به استارتاپهای بزرگتر میروند. از دوستیهایی یاد میکند که در خلال همین قضایا پیش میآید و ادامه پیدا میکند. که گروههای مجازیای تشکیل میشود برای شوخیهای کارمندی و استخوان سبک کردن با صحبت از موفقهای فعال لعنتی. همانجاست که میگوید «ما شکستخوردهها هم شبکهی خودمان را داریم.»
اما کتاب در بخش برندینگ شخصی به سویهی انتقادی خود برمیگردد. یک شوخی بین مردم وجود دارد که ما وقتی یک زبان تازه را قرار است یاد بگیریم اول سراغ فراگیری فحشهایش میرویم. در مفاهیم کسبوکار هم این قضیه زیاد اتفاق میافتد. نویسنده خیلی هوشمندانه به این مسئله در برندینگ شخصی اشاره میکند. در شرکتی که همه با آرزوهای بزرگ استخدام شده بودند، حالا همه بهنحوی به جان برندینگ شخصی خود افتادهاند با فلاسک و شال و ماگ و اشیاء روی میز.
یک عادتی که در زمان دانشجویی بین بعضی آدمها شکل میگیرد علاقهی وحشتناکی به پیکنیکهای بیمزه و باجناقی و قرارهای صبحانه و جگرکی رفتنهای سی نفره است. این را با خود از دانشگاه به محل کار میآورند، و در زمان بازنشستگی به پارکها و مهمانیهای مشاعره میبرند. بیش از پنجاه سال غرق تلخی. غلتیدن از شوخیهای دانشجویی به شوخیهای کارمندی و از آنجا به تلخیهای میانسالی.
نویسنده در ادامهی فضاسازیاش، برند شخصیاش را خستگی و بیحوصلگیاش عنوان میکند. جایی میگوید «بین آسیاییهای سختکوش شرکتمان مثل یک پاکستانی خسته میدرخشیدم.»
که همین شوخیهایی که آزاده رحیمی با خودش میکند اتفاقا برندینگ شخصی اوست.
در سری کتابهای کسب و کار نشر اطراف، این اولین کتابیست که به تمامی توسط یک نویسندهی داخلی نوشته شده. مجموعه کتابی که میشود به هر کسی در هر کسب و کاری پیشنهاد کرد. «استیوجابز غلط کرد با تو» یک کتاب خوشخوان خوشایند است که خستگی نویسنده از جنس خستگی خود ماست. ما که قرار نیست از کسبوکار های کوچک و بزرگمان به غولهای سرمایهداری تبدیل شویم. برنامهمان نیست. نه توصیههایی در جهت پنج صبح بیدار شدن میدهد و نه هفت راهکار برای افرادیست که ساعت رولکس و دندان لمینت دارند. تنها عنوان فرعی خودش است «خاطرات یک کپیرایتر دونپایه.»
کتابی علیه ادای حاکم بر اُپنآفیسها در دل همین لوکیشن. از زبان نویسندهای که هم عصر اِپُلِ مانتوهای کارمندی و تلفنهای بیقرار و زونکنهای خاکستری را دیده و هم کاغذهای برچسبدار رنگی و پوتوسها در شیشههای دلستر استارتاپی را.
اما در آخر میبینیم که نویسنده علیرغم اینکه در جایجای کتاب نگاهی نقادانه به اکوسیستم دارد با کسب و کارهای نو در آشتیست. آشتیای از جنس پاکستانی خستهای که میان آسیاییهای سختکوش میدرخشد. خود این جمله، خلاصهی کتاب است.