سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

آهسته‌تر بخوانیم! عمیق‌تر! بلندتر!

آهسته‌تر بخوانیم! عمیق‌تر! بلندتر!

 

هیچ فکرش را کرده‌اید چطور بعضی‌ها در چیزهایی که می‌خوانند این همه نکته می‌بینند؟ رابرت دی‌یانی پیشنهاد می‌کند دوباره بخوانید، آهسته‌تر بخوانید، با صدای بلند متن را برای خودتان تکرار کنید و درباره آن سوال مطرح کنید. در گشت‌وگذار دوم و چندُم، چیزهای بیشتری می‌بینید، پرسش‌های بیشتری پیش مطرح می‌کنید، بیشتر فکر می‌کنید، بیشتر می‌فهمید، و در جریان این کار به لذت خواندن عمق بیشتری می‌بخشید. در مجموع او می‌گوید اینقدر عجله نداشته باشید. چیزهای کمتری را اما آهسته‌تر و عمیق‌تر بخوانید.

هیچ فکرش را کرده‌اید چطور بعضی‌ها در چیزهایی که می‌خوانند این همه نکته می‌بینند؟ رابرت دی‌یانی پیشنهاد می‌کند دوباره بخوانید، آهسته‌تر بخوانید، با صدای بلند متن را برای خودتان تکرار کنید و درباره آن سوال مطرح کنید. در گشت‌وگذار دوم و چندُم، چیزهای بیشتری می‌بینید، پرسش‌های بیشتری پیش مطرح می‌کنید، بیشتر فکر می‌کنید، بیشتر می‌فهمید، و در جریان این کار به لذت خواندن عمق بیشتری می‌بخشید. در مجموع او می‌گوید اینقدر عجله نداشته باشید. چیزهای کمتری را اما آهسته‌تر و عمیق‌تر بخوانید.

 

 

نویسنده: رابرت دی‌یانی

ترجمه‌ی: رحیم نعمانی

 

 

هیچ فکرش را کرده‌اید چطور بعضی‌ها در چیزهایی که می‌خوانند این همه نکته می‌بینند ــ اعم از این که رمان می‌خوانند یا داستان کوتاه، شعر یا نمایشنامه، مقاله یا خاطرات، یا چیزی کاملاً متفاوت؟ یکی از لذت‌های خوب خواندن ادبیات این است که کاملاً با آن‌چه اثر ادبی نشان می‌دهد و پیش می‌نهد هماهنگ شوید ــ و با این‌که چطور این کار را می‌کند.

شما احتمالاً از این‌که آثار ادبی سرگرم‌تان می‌کنند، به شما آموزش می‌دهند، احساسات‌تان را برمی‌انگیزند محظوظ می‌شوید. تشخیص و فهم این‌که آن‌ها چطور این کارها را می‌کنند شما را قادر می‌سازد که ارزش آن‌ها را بهتر درک کنید و بهره‌ی بیشتری ببرید. 

از عمیق خواندن، هم تجربه‌ی بیشتری کسب می‌کنید، هم دانش بیشتری: از خواندن آثار ادبی با همه خودویژگی‌های‌شان، قطعاً چیزی نصیب‌تان می‌شود. زندگی دیگران را زندگی می‌کنید، شیوه‌های دیگر هستی را تجربه می‌کنید، شیوه‌هایی که هرچند با شیوه‌ی هستی شما فرق دارند، با این حال انگار مکالمه‌ای برقرار می‌کنند با آن و با شیوه‌ی هستی دیگر آدم‌هایی که دور و برتان هستند.

در جریان خواندن ادبیات، ما فهم خود از دنیا و آدم‌های دیگر را افزایش می‌دهیم ــ و خودمان را هم بهتر می‌فهمیم. به یک معنا، ما بدل می‌شویم به چیزی که می‌خوانیم.

خب، حالا ممکن است بپرسید آدم چطور می‌تواند لذت خود از خواندن آثار ادبی را افزایش دهد، چطور می‌تواند بر ارزش ادبیات بیافزاید، لذت زبان و فرم را بهتر بچشد. در شعر زیر پیشنهاد می‌کنم چطور شروع کنید.

 

هنر خواندن

بعضی‌ها می‌گویند: احاطه بر هنر خواندن دشوار نیست.

اما من می‌گویم اتفاقاً این طور نیست.

خوب خواندن را دست کم نگیرید،

جذب متن شدن را کم نیانگارید.

لازمه‌اش توجه و تیزبینی‌ست.

تسلط به هنر خواندن، زحمت دارد،

لازمه‌اش خواندن انواع کتاب‌هاست

کتاب‌های آسان‌تر و کتاب‌های سخت‌تر.

خواندن کتاب‌های خوب و خوب خواندن آن‌ها

با مهارت و اعتماد به نفس، به راحتی و ظرافت

به فهم عمق می‌بخشد، آدم را خردمندتر می‌کند.

برای آموختن هنر خواندن ــ برای استاد شدن ــ

گسترده‌تر و عمیق‌تر بخوانید، بازبخوانید و بلند بخوانید،

تذکراتی بدهید، پرسش‌هایی طرح کنید درباره‌ی آن‌چه می‌خوانید.

هنر خوب خواندن را دست کم نگیرید.

مهارتی‌ست برای یک عمر کسب لذت از آموختن.

هم برای تفریح بخوانید هم برای آموختن ــ از سر شوق.

تسلط به هنر خواندن زمان می‌طلبد،

چه پیکسلی و چه چاپی. آرام بخوانید. لذت ببرید. خوب بخوانید.

برای این که بیشترین بهره را از خواندن ادبیات ببریم، خواندن برای‌مان لذتبخش‌تر باشد و قدر ادبیات را بهتر بدانیم، این کارها را بکنید:

 

توجه دقیق بکنید و درباره‌ی چیزی که می‌خوانید سوال کنید

خواندن با اندیشه و به سمت درک عمیق‌تر کار، لازمه‌اش عطف توجه دقیق است، توجه هر چه بیشتر به متن از همان ابتدا. دقیق شدن در اثر شما را آماده می‌کند درباره‌اش فکر کنید، درگیرش شوید و درباره‌اش پرسش‌هایی مطرح کنید. این کلید مساله است ــ نفسِ متوجه و دقیق و پرسشگر خود را در موقع خواندن به کار بگیرید.

مثلاً جمله‌ی اول رمان بزرگ لِو تولستوی آنا کارنینا (۱۸۷۷) را در نظر بگیرید: «همه خانواده‌های خوشبخت مثل هم هستند؛ هر خانواده‌ی بدبخت به شیوه‌ی خودش بدبخت است.»

شاید چیزی که در نگاه نخست نظرتان را جلب کند ساختار موازی این جمله است. تولستوی خانواده‌های خوشبخت و خانواده‌های بدبخت را در برابر هم می‌گذارد و تضادشان را نشان می‌دهد. و می‌گوید که این خانواده‌ها از این نظر که اقبال خوب یا بد خود را چگونه تجربه می‌کنند با هم فرق دارند.

بسیار خوب. پس تولستوی رمان هشتصد صفحه‌ای خود را این طور شروع می‌کند و از اول این انتظار را در خواننده به وجود می‌آورد که این کتاب درباره‌ی خانواده‌ها خواهد بود، خانواده‌های خوشبخت و خانواده‌های بدبخت. البته باید کتاب را بخوانیم تا بدانیم خوشبختی و بدبختی این خانواده‌ها در چیست، و چطور در طول رمان به خانواده‌های بدبخت و خوشبخت بدل می‌شوند.

اما اگر راجع به این جمله بیشتر فکر کنید، ممکن است به پرسش‌هایی درباره‌ی این اظهارنظر تولستوی برسید. راجع به آن اما و اگرهایی داشته باشید، یا شاید هم فعلاً موافقت و مخالفت خود را پس ذهن‌تان حفظ کنید. ممکن است فکر کنید عکس چیزی که تولستوی می‌گوید درست باشد:

«همه خانواده‌های بدبخت مثل هم هستند؛ هر خانواده‌ی خوشبخت به شیوه‌ی خودش خوشبخت است.»

دقت نظر شما در جمله‌ی تولستوی پرسش‌هایی پیش می‌آورد، که به تاملاتی می‌انجامد. این نمونه‌ای است از این‌که چطور می‌توان فعالانه با اثر ادبی درگیر شد.

 

بخوانید و دوباره بخوانید!

خواندن توام با فهم، قدردانی و لذت، مستلزم دوباره‌خوانی است. چرا؟ خواندن کار پیچیده‌ای است، چون در یک اثر ادبی اتفاقات زیادی می‌افتد که شما نمی‌توانید همه را در یک بار خواندن بگیرید ــ هیچکس نمی‌تواند. برای دیدن و اندیشیدن به این‌ها به زمان نیاز دارید؛ برای تجدید دیدار با چیزهایی که در یک اثر ادبی هستند، برای مطمئن شدن از این‌که چیزهایی که در گشت اولیه‌تان در مقاله یا شعر یا داستان دیده‌اید، واقعاً در اثر وجود دارند یا خیر.

به فرصت دیگری نیازی دارید برای دیدن چیزهایی که ممکن است از نظرتان گریخته باشند. در گشت‌وگذار دوم و چندُم، چیزهای بیشتری می‌بینید، پرسش‌های بیشتری پیش مطرح می‌کنید، بیشتر فکر می‌کنید، بیشتر می‌فهمید، و در جریان این کار به لذت خواندن عمق بیشتری می‌بخشید.

به این شعر دو سطری از رابرت فراست توجه کنید:

The Span of Life (1936)

The old dog barks backward without getting up.
I can remember when he was a pup.

طول زندگی (۱۹۳۶)

سگ پیر رو به پشت پارس می‌کند بدون این‌که از جا برخیزد.

زمانی را به یاد دارم که هنوز توله‌سگی بود.

این دو سطر را تند که می‌خوانید چه می‌بینید؟ این که دو سطر هم‌قافیه‌اند. شعر فراست از دو مصرع تشکیل شده است. دیگر این‌که سگی را توصیف می‌کند؛ سگی را در زمان حال، سگی پیر را. راوی شعر با دیدن همراهِ تیزدندانِ سالخورده‌اش به یاد می‌آورد که زمانی توله‌ی کوچولویی بوده است. همه‌اش همین. چیز دیگری نیست. درست؟

خب، نه کاملاً ــ هرچند این لُب کلام چیزی است که شعر نشان‌مان می‌دهد. اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم چه؟ اگر کمی فکر کنیم این شعر چه می‌خواهد به ما بگوید؟ توجه کردن علاوه بر دیدن به معنی شنیدن هم هست، پس سعی کنید شعر را با گوش درونی‌تان بشنوید. علاوه بر قافیه، شما متوجه می‌شوید شعر وزن هم دارد، هر مصرعی ریتم خودش را دارد.

گوش می‌کنید و حرکت آهسته‌ی سطر اول را می‌شنوید، چون هر پنج هجای نخست موکد هستند. می‌شنوید که سطر اول به دشواری حرکت می‌کند، در حالی سطر دوم انگار از دست‌تان در می‌رود. و هرچند سطر دوم ظاهراً خیلی کوتاه‌تر است، اما تنها یک هجا کمتر دارد.

خب از این مشاهدات چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ شاید از خودتان بپرسید چرا شاعر بر کلمات سطر اول درباره‌ی یک سگ پیر این گونه تاکید کرده است. چرا از کلماتی استفاده کرده است با هجاهایی که تلفظ‌شان سخت است، و چرا در سطر دوم درباره‌ی توله سگ از کلمات و هجاهایی استفاده کرده است که تلفظ‌شان آسان است.

حالا ممکن است دقت بیشتری بکنید به توصیف سگ پیر که بلند شدن برایش سخت است ــ پارس کردن «رو به پشت» (یک تصویر بصری). حالا ممکن است متوجه تضادی بشوید بین کارِ سختِ برخاستنِ سگ پیر و جست‌وخیز توله‌سگ. شاعر تصویر جوانی را به روشنی به ما نداده، بلکه تلویحاً به آن اشاره کرده تا ما بتوانیم آن را تخیل کنیم.

و سرانجام، نظرتان درباره عنوان شعر چیست: «طول زندگی»؟ آیا جز این است که فراست در دو سطر با ایجاز تمام تصویر و نمونه‌ای یک طول یک زندگی را ارائه کرده است ــ زندگی سگش؟ بله البته. اما او چیزی بیش از این به خواننده داده است: او ما را دعوت می‌کند نه به طول یک زندگی مشخص ــ زندگی سگ ــ بلکه به طول زندگی به طور کلی بیاندیشیم، که شامل طول زندگی انسانِ راوی شعر هم می‌شود.

به هر رو گوینده‌ی شعر هم به موازات سگ پیر شده است. و هرچند سگ‌ها سریع‌تر پیر می‌شوند، اما به هر رو گوینده هم پیر شده ــ می‌گوید: «به یاد دارم». ما هم همین طور، بخصوص اگر شاهد پیر شدن حیوانات خانگی‌مان و آدم‌های دیگر بوده‌ایم، و از جمله خودمان.

با نگاه کردن به شعر کوتاه فراست و گوش دادن به آن، به مشاهداتی درباره‌ی واژه‌ها و صداها و تصویرهای آن رسیدیم. و پرسش‌هایی درباره‌ی معنی و اهمیت آن پیش کشیدیم. این مشاهدات و پرسش‌ها به ما کمک می‌کنند ببینیم که چطور این دو وجه نوشتن ــ وجه دیداری و وجه شنیداری ــ به هم مرتبط هستند.

 

آهسته‌تر بخوانید!

راه دیگری هم برای عمق بخشیدن به قدردانی و لذتی که از ادبیات می‌برید وجود دارد: از سرعت‌تان بکاهید. این طوری از خواندن آهسته‌تر آثار ادبی بلندپروازانه و جدی بیشتر بهره خواهید برد. همان طور که از تامل در «طول زندگی» بیشتر بهره بردید. بیشتر با آن‌ها سر کنید. هیچ عجله‌ای نیست زودتر تمام‌شان کنید. و برای تفسیرشان هم شتاب نکنید.

با خیال راحت از شیوه‌ای که نویسنده برای عرضه‌ی اندیشه‌اش به کار گرفته لذت ببرید، به این بیاندیشید که این اثر ادبی چه دارد به شما می‌گوید، در بینش‌هایی بدیعی که از خواندن اثر گرد آورده‌اید تامل کنید و از هنر و مهارت نویسنده لذت ببرید.  

من وقتی چیز جالب و ارزشمندی می‌خوانم، خودم را به روزی یک فصل از کتاب محدود می‌کنم، یا شاید به ۲۰ تا ۳۰ دقیقه مطالعه و بعد ۵ تا ۱۰ دقیقه فکر کردن به آن‌چه خوانده‌ام، به تامل و یادداشت کردن پرسش‌هایی که برایم پیش آمده‌اند. رمان‌هایی را که دوست دارم این طوری می‌خوانم. یک نمونه: وقتی در انتهای یک روز کاری طولانی رمان میدل مارچ (۱۸۷۱-۱۸۷۲) اثر جرج الیوت را می‌خواندم، هر شب یک ساعت را به این کار اختصاص داده بودم، آخر شب درست پیش از خواب.

با این شیوه من بیش از یک ماه در فضای قرن نوزدهمی رمان زندگی کردم، خودم را در حال و هوای روستای کتاب غرق و آن را مزه مزه کردم. این طور وقت گذاشتن روی کتاب کمکم کرد تحلیل روانشناختی شخصیت‌ها را خوب هضم کنم، از پیرنگ پیچیده‌ی داستان و شیوه‌هایی که نویسنده به کمک آن‌ها آدم را به تامل فلسفی برمی‌انگیخت، لذت ببرم. هر نوبت، کمی از رمان. راحت. طولش بدهید!

هنری دیوید ثورو در کتابش والدن (۱۸۵۴)، کتابی که تاثیر عمیقی بر مهاتما گاندی گذاشت، به خواننده‌اش توصیه می‌کند «سر حوصله» بخواند ــ آن‌چه را می‌خواند خوب سبک سنگین کند. او به ما توصیه می‌کند که همان وقت و توجهی را صرف خواندن یک کتاب بکنیم که نویسنده صرف نوشتنش کرده است که در مورد والدن نه سال بوده و هفت بازنویسی.

 

با صدای بلند بخوانید!

یکی از راه‌های دیگر افزایش لذتی که از خواندن کتاب می‌برید و فهم‌تان از آن، این است که بعضی از قسمت‌های متن را با صدای بلند بخوانید ــ یکی دو جمله یا حتی یک صفحه‌ی کامل را. گوش (و صدای خواندن خود‌تان) چشم را به دیدن برمی‌انگیزند، به جذب مقدار بیشتری از مهارت و هنر نویسنده. هنر خواندن و فن نوشتن همان اندازه مدیون گوش هستند که مدیون چشم. پیش از این‌که دعوت‌تان کنم یک پاراگراف از یک اثر داستانی به نثر را به صدای بلند بخوانید، پیشنهاد می‌کنم به «طول زندگی» فراست برگردید و آن دو سطر را بلند بخوانید.

چرا؟ چون می‌خواهم آن را که می‌خوانید در بدن‌تان ــ بخصوص در دهان‌تان ــ احساس کنید که خواندن سطر اول چه اندازه سخت است. و بعد ببینید خواندن سطر دوم در مقایسه با آن، چه روان و راحت است. سخت در برابر آسان. سگ پیر در برابر توله‌ی جوان. پس بیایید دوباره بخوانیم و با صدای بلندتر بخوانیم تا بهره‌ی بیشتری از اثر ادبی ببریم.

حالا اجازه بدهید برویم سراغ اثری منثور. پاراگراف زیر بند پایانی داستان «مرده‌ها» از کتاب دوبلینی‌ها (۱۹۱۴) است، مجموعه‌ای از قصه‌های به هم پیوسته نوشته‌ی جیمز جویس:

… آری روزنامه‌ها راست می‌گفتند: برف در ایرلند همه‌جاگیر بود. بر تمامی نقاط تاریک جلگه‌ی مرکزی، بر تپه‌های بی‌درخت می‌بارید و به آرامی بر نقاط غربی‌تر از آن بر بوگ اوآلن فرود می‌آمد و بر مدخل تیره و سرکش رودخانه‌ی شانون، آرام می‌بارید. بر جای‌جای صحن آن کلیسای خلوت بالای تپه هم که مایکل فیوری در آن مدفون بود می‌نشست. بر صلیب‌های خمیده و سنگ‌های گور، بر نیزه‌های دروازه‌ی کوچک و بر تیغ‌های بی‌بر برف انبوهی نشسته بود. به شنیدن بارش برف که آرام آرام از کیهان فرو می‌آمد و همچون فرود غایی زندگان و مردگان بر آن‌ها می‌بارید روح گابریل آهسته آهسته از حال رفت. ( از ترجمه‌ی محمدعلی صفریان، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۲)

توصیف فرو باریدن برف بر سراسر ایرلند توسط جویس عالی‌ست، یک شعر منثور تغزلی‌ست. من این قطعه را برای صدها دانشجو خوانده‌ام و هر بار خودم مفتون زیبایی محض صوت و ریتم آن شده‌ام. امیدوارم شما هم از تجربه‌ی خواندن این تکه به صدای بلند لذت برده باشید ــ از احساس ریتم متین آن، شنیدن تکرار فعل falling ، و از سایر تمهیدات آوایی آن. ….

[این ویژگی‌های آوایی طبیعتاً در ترجمه از بین می‌روند. مترجم البته در حفظ این‌ها می‌تواند نقشی بازی کند، اما در بهترین حالت‌ها هم آن ویژگی‌های نثر نویسنده‌های بزرگ که به خصوصیات آوایی واژه‌ها وابسته است ناگزیر از دست می‌رود. به همین دلیل از ترجمه‌ی توضیحاتِ بیشتر نویسنده‌ی مقاله درباره‌ی این گونه ویژگی‌های پاراگراف بالا صرف نظر شد. شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که توصیه‌ی نویسنده‌ی مقاله به بلند خواندن اثر، اساساً در مورد آثاری صدق می‌کند که به زبان اصلی می‌خوانیم. مترجم]

این چند نکته درباره‌ی زبان جویس به لحن و بافت این قطعه مربوط می‌شوند ــ به احساسی که در این ریتم‌ها و تکرارها نهفته است. نثر استادانه‌ی جویس را باید بلند خواند تا بتوان به درستی ارزشگذاری نمود. امیدوارم با من موافق باشید و خواندن به صدای بلند را در برنامه‌ی کارتان در راستای افزایش لذت مطالعه قرار دهید.

 

 

 

منبع مقاله: سایت psyche.com

https://psyche.co/guides/how-to-gain-more-from-reading-by-taking-it-all-in-more-slowly?utm_source=pocket_mylist 

 

 

 

 

  این مقاله را ۶ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *