شرکت زیرساخت مرکزداده ارم
پرسشی به قدمت پنجاه و شش سال در خصوص مرگ رازآلود غلامرضا تختی. پنجاه و شش سال پیش و پس از آمد و شد های فراوان بین ساواک و اردوی تیم ملی کُشتی، نهایتاً غلامرضا در اتاق شخصی اش در هتل آتلانتیک از دنیا رفت.
اینکه غلامرضا خودکشی کرد یا نه یک موضوع ثانویه است، موضوع مهم تر، تحلیل اجتماعیِ اثربخشیِ اوست که چگونه شد که به قول جلال آل احمد از بین آن همه جمعیت، حتی یک نفر هم به احتمال خودکشی فکر نکرد. یا اینکه با او جهان خود چه کرده است که پس از مرگ او، قصابی در کرمانشاه به شیشه مغازه اش یادداشتی نوشت که جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست و خود را به قنارّه آویخت.
همین اثربخشی نشأت گرفته از تمام کُنشهای او، چه روی تشک کُشتی، چه در اجتماع و چه در سیاست، باعث شده که پس از بیش از نیم قرن هنوز هر سال هفدهم دی ماه از مزارش خاکروبی شود. از پهلوانیِ تختی گفتن و از خانی آباد و زلزله بوئین زهرا تکرار مکررات است. تختی را باید با چشم دل دید.
امروز شرکت زیرساخت مرکزداده ارم که بر حسب اتفاق و به واسطه یک پروژه در حوزه تخصصی خود (مراکز داده) با پرونده تختی آشنا شد، این فرصت را مغتنم شمرد تا حتی به اندازه قطرهای در دریای بیکران عظمت تختی، در پرونده تختی سهیم باشد، تا بتواند دینی که به اعتقاد ما، هر ایرانی آزاد به کُنشهای تختی و اثربخشی او در اجتماع امروزمان را دارد ادا کند.
هر آنچه که یک ساختار و یا سازمان، از خانواده تا کسب کار، تلاش کرده که در طول زمان به عنوان ارزش پایه ریزی کند، در داستانها و عکسهای تختی دیده می شود. از عکسی پر مغز که مادرش را در آغوش گرفته، از مبارزه ای که به پای مصدوم الکساندر مدوید نزدیک نشد و صندوق آویخته به گردنش در حرکت از پارک ساعی تا خیابان فردوسی برای جمع آوری کمک به زلزلهزدگان بوئین زهرا.