خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا (ماریو بارگاس یوسا ) (زادهٔ ۲۸ مارس۱۹۳۶) داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار پرو است.یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. وی هماکنون به دعوت دانشگاه پرینستون به عنوان استاد مهمان در این دانشگاه به تدریس مشغول است.
نویسندگی ماریو بارگاس یوسا
ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهش با نام «سردستهها» در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاهطلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان سه نویسنده بزرگ آمریکایی جنوبی ببیند. امروز اما ادبیات آمریکای لاتین مدیون گابریل گارسیا مارکز، فوئنتس و یوسا است.
یوسا از همان سنین نوجوانی با نشریه لاکرونیکا همکاری داشت. با چاپ نخستین شعرهایش و سازماندهی اعتصابات دانشجویی نخستین سالهای دانشگاه، چهرهٔ یک روشنفکر تمام عیار را به خود گرفت. به کارهای مختلفی رو آورد که چیزی جز تلاش معاش نبود، اما در کنار این کارها ادبیات و حقوق را با علاقه دنبال میکرد.
سال ۱۹۵۸ موفق به دریافت یک فرصت تحصیلی در دانشگاه مادرید شد. سال بعد مجموعۀ داستانهای کوتاهش در بارسلون به چاپ رسید. او سرانجام مثل خیلی دیگر از هنرمندان و روشنفکران آمریکای لاتین از پاریس سر درآورد. جالب آن که در همین شهر بود که با بورخس، فوئنتس و تعدادی دیگر از نویسندگان اسپانیولی زبان آشنا شد. در سال ۱۹۶۳ اولین رمانش منتشر شد؛ دوران قهرمان ماجرای دخالت نظامیان در عرصۀ سیاست و تبعات شوم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن است. چیزی که به تقدیر محتوم بسیاری از ملتهای جهان سوم، به خصوص آمریکای لاتین بدل شد.
این رمان بهشدت با استقبال منتقدان و خوانندگان روبهرو شد. همین تأثیر گسترده کافی بود تا نام نویسنده به عنوان یک منتقد رادیکال مطرح شود و تعدادی از نسخ کتابش به عنوان کتاب ضاله طی مراسمی رسمی به آتش کشیده شود. اما این مانع از اهدا جایزه منتقدان به یوسا نشد. در سال ۱۹۶۶ پس از چاپ دومین رمانش «خانه سبز» از پاریس به لندن رفت و به تدریس ادبیات اسپانیایی – آمریکایی اشتغال ورزید. سال بعد دومین مجموعه داستانش منتشر شد و او را برنده دو جایزه ادبی کرد.
وقتی برای دریافت جایزه منتقدین اسپانیایی به کاراکاس رفت، خطابههایی دربارهٔ سرنوشت و مسئولیت نویسندهٔ پرویی ایراد کرد. مهمتر از آن دیدار با گابریل گارسیا مارکز است که بعدها به همکاری ادبی و انتشار «رمان در آمریکای لاتین» انجامید. سومین رمانش «گفتگو در کاتدرال» در ۱۹۶۹ منتشر شد. یک سال بعد به بارسلون رفت تا نوشتن یکی از معتبرترین نقدها بر آثار مارکز را آغاز کند. این کتاب در ۱۹۷۱ منتشر شد.
یوسا پس از «جنگ آخرزمان» چند اثر دیگر نیز به مجموعه آثارش افزودهاست که از میان آنها «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» و «سوربز» و «نامههایی به نویسنده جوان» اهمیت بیشتری دارند. با این حال هنوز هم «گفتگو در کاتدرال» و «جنگ آخرالزمان» به عنوان مهمترین آثار نویسنده مورد توجه مخاطبان و منتقدان هستند.
او اثر درخشان خود «عصر قهرمان» را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. یوسا، آندره مالرو را نویسندهای دانست که بر نگارش اثرش عصر قهرمان تأثیر گذاشت.
یوسا همچنین بیان کرد که آثار مالرو را «با شور و شوق فراوان» میخوانده: «شاید در تمام صحنههایی که در عصر قهرمان اعمال جمعی یا زندگی دانشآموزان را همچون جامعهای وصف کردهام، صحنههایی از رُمانهایی مالرو را در نظر داشتهام که صحنهٔ جمعه را توصیف مسکند. به نظر من در نوشتنِ جنبههای جمعی زندگی، رُماننویس بزرگی بود.»
از دیگر رمانهای او میتوان به موارد رو به رو اشاره کرد: «زندگی واقعی آلخاندرو مایتاً»، «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟»، «بهشت، آنجا» (۲۰۰۳)، «سور بز» (۲۰۰۰)، «جنگ آخرزمان» (۱۹۸۱)، «گفتگو در کاتدرال» (۱۹۶۹)، «خانهٔ سبز» (۱۹۶۵)، «شهر و سگها» (۱۹۶۳) و «لیتوما در میان کوههای آند».
آثار پژوهشی او عبارتند از: «زبان هیجان»(۲۰۰۱)، «نامههایی به رماننویس جوان»(۱۹۹۷)، «ماهی در دریا» (۱۹۹۳)، «واقعیت پوشیده» (۱۹۹۰)، «میان سارتر و کامو» (۱۹۸۱) و «چرا ادبیات».
از نمایشنامههای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «دیوانهٔ ایوانها» (۱۹۹۳) و «شوخی»(۱۹۸۶).
اکثر آثار این نویسنده به دهها زبان، از جمله فرانسوی، ایتالیایی، پرتغالی، انگلیسی، آلمانی، روسی، فنلاندی، ترکی، ژاپنی، چینی، چکی و البته عربی و فارسی ترجمه شدهاست.