پابرهنه ها
نویسنده: زاهاریا استانکو
مترجم: احمد شاملو
نوبت چاپ: ۱۷
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۷۳۶
شابک: ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۴۷۹۵
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی بزودینویسنده کتاب پابرهنهها، زاهارا استانکو رومانیایی است و در سال ۱۹۰۲ در روستایی در جنوب رومانی در فقر و نداری به دنیا آمد. ازسیزدهسالگی مشغول تجربه کار پیشههای فراوان بود تا سراجام توانست در ۱۹ سالگی وارد روزنامهای شود و به تدریج در ۳۱ سالگی از دانشگاه بخارست مدرک کارشناسی خود را دریافت کند.
او رنج و درد مردم را با شعر بیان میکرد. در دورهی جنگ جهانی دوم از طرف حزب فاشیسم به زندان محکوم شد و در کشتارگاه «تیرگو-جیو» روزگار سختی را گذراند، اما پس از پایان جنگ توانست کارگردان تئاتر ملی رومانی شود. بعد هم که حزب کمونیست مستقر شد توانست فعالیتهای خود را در عرصه فرهنگ ادامه دهد. در ۷۲ سال زندگی خود بارها به عنوان رئیس اتحادیه نویسندگان رومانی انتخاب شد و جایزههای مختلف جهانی را دریافت کرد، چرا که او با نوشتن پابرهنهها در سال ۱۹۴۸ یک شبه از شاعر به رماننویس تبدیل شده بود.
کتاب پابرهنهها درباره «داریه» است، کودکی که نزدیکانش زندگی سخت و پر از فقرش را روایت میکنند. روزگار پر رنجی که این کودک فقیر در روستای اولنتین در ۵ تا ۱۵ سالگی گذرانده است مشابه زندگی بسیاری از مردمان سرزمین رومانی است. زمان کتاب پیش از وقوع انقلاب کشاورزی ۱۹۰۷ است و به نوعی زیر ساختها و چگونگی شکلگیری این انقلاب را بازگو میکند.
داریه کودکی است که رنج، خشونت، فقر، دعواهای روزمره، نداریهای کشاورزان وظلم بیانتهای اربابان و زمینداران، تجاوزبه دختران و چاقوکشی در ملاعام و شکنجههای پاسبانها و…. میبیند. انقلابیون و کشاورزانی که در کتاب داستان زندگیاشان روایت شده است پس از این انقلاب به مکان دیگری منتقل میشوند و کتاب پایان مییابد.
کتابی که میتواند خواننده را در غم و رنج غرق کند و تصاویری که از این همه حسرت و فقر ترسیم شده به سختی از خاطرش فراموش میشود. اما نویسنده «داریه» را رها نمیکند و در آثار دیگر سرگذشتش را دنبال میکند. سرگذشتی که شاملو آنقدر به آن علاقمند است، آرزو میکند که کاش این زندگینامه خودش بود.
آن طور که درسایت شاملو آمده است او در سال ۱۳۳۶ بخشهایی از آن را به همراه عطا بقایی ترجمه کرد که سال ۱۳۳۷ در ضمیمه رایگان هفتهنامه آشنا منتشر شدند. سپس ترجمه این اثر را بدون فصل آخر در سال ۱۳۵۰ به اتمام رساند و منتشر کرد. اما اینکه چرا فصل آخر را ترجمه نکرد مشخص نیست، البته حدس زده میشود که چون در متن فرانسه این بخش وجود نداشته ترجمه بدون فصل آخر است.
در سال ۱۳۶۱ محمدعلی صوتی آنرا از متن رومانیایی ترجمه و با عنوان «گلهای خاک» در انتشارات کاوش منتشر کرد. در این بخش «داریه» سوار بر قایق از رود دانوب میگذرد و به بخارست میرسد.
درباره مترجم
احمد شاملو متخلص به «الف. بامداد» در ادبیات معاصر ایران چهرهای استثنایی است. او یکی از درخشانترین قلههای شعر و بنیانگذار شعر سپید و بیوزن فارسی است، اما فعالیتهای او بسیار متنوع و تأثیرش فراتر از دنیای ادبیات است. آثار او در ۵۰ سال اخیر همواره مورد توجه مردم بوده است، آثاری که حوزههای متنوعی را شامل میشود.
احمد شاملو تحصیلات منظمی نداشته و خیلی زود از تحصیلات رسمی فاصله گرفته است، اما تسلط و آشناییاش با ادبیات کهن به ویژه نثر فارسی و ارتباطش با چهرههای مهم ادبی و فرهنگی ایران و پژوهشهای فردی جای خالی تحصیلات را پر کرده است. او سال ۱۳۰۴ از پدری که تبارش به افغانستان میرسید و مادری با تباری قفقازی در تهران به دنیا آمد و به خاطر شغل پدر خیلی زود ناگزیر شد در شهرهای زیادی در چهارگوشهی ایران زندگی کند. او جوانی پرفراز و نشیبی داشت.
زندگی در دورهی جنگ او را به مبارزه با متفقین کشاند و سر از زندان شوروی در رشت درآورد. آشنایی با نیما یوشیج دنیای او را دگرگون کرد و به یکی از نزدیکان نیما و یکی از شاعران مطرح شعرنو تبدیل شد، اما در ادامه آشناییاش با شعر فرانسه و تجربههای جدید راه او را از نیما جدا کرد و اولین کتاب شعرهای سپید و بیوزن خود را منتشر کرد و به عنوان بنیانگذار شعر سپید شناخته شد و خیلی زود شعرش هواداران بسیاری پیدا کرد و دفترهای شعرش با استقبال مخاطبان رو به رو شد.
شاملو با اینکه به عنوان شاعری بزرگ شناخته میشود، اما در روزنامهنگاری هم دستی پر دارد و برخی از مجلاتی که او سردبیریاش را کرده است از مجلات تأثیرگذار روزگار خود بودهاند، مثل کتاب جمعه. برای کودکان هم آثار متنوعی به شعر و نثر نوشته است و در زمینهی پژوهش هم آثار مهمی از خود بر جای گذاشته است که کتاب کوچه مهمترین این آثار است.
او برای امرار معاش همچنین فیلمنامههایی برای فیلمهای سینمایی نوشته است، اما بخش دیگری از کارنامهی شاملو را ترجمههایش تشکیل میدهند.
دربارهی ترجمههای شاملو حرف و حدیث بسیار است و برخی حتی برخی از آثار او را ترجمه مستقیم نمیدانند؛ مانند ابراهیم گلستان که معتقد است شاملو که نه زبان انگلیسی، نه فرانسه و نه روسی نمیداند، ترجمههای اعتمادزاده در «دن آرام» و فارسی فوقالعاده و درجه اول دکتر منشیزاده برای «گیلگمش» را تغییر میدهد. اما زبان ویژه او در آثار ترجمهایاش به ویژه در ترجمهی شعر کارنامهی او را متفاوت کرده و باعث استقبال مخاطبان از آثار ترجمهای او شده است.
او ۲ مرداد ۱۳۷۹ در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت و در جمع طرفداران بیشمارش در امامزاده طاهر کرج، در کنار دوستانش هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و پوینده در خاک آرمید.
کتاب کوچه، باغ آینه، آیدا در آینه، مدایح بیصله، حدیث بیقراری ماهان و… از مجموعه اشعارش است و ترجمه آثاری نظیر قصههای بابام از ارسکین کالدول، عروسی خون از فدریکو گارسیا لورکا، درخت سیزدهم از آندره ژید، دماغ از ریونوسوکه آکوتاگاوا و خزه از هربر لو پوریه در کارنامهاش به چشم میخورد.
بخشهایی از کتاب
*بچه ی تخسی یک نیم تنهی خاکستری رنگ را که تا سر زانوهایش آویزان است رو شانه اش انداخته. نگاهش میافتد به پاهای برهنه و زانوهای کبره بستهاش و بالای آنها به نیم تنهی شسته روفته که دکمههایش برق میزند و اصلا با این هیأت جور نیست. یکریز نیمتنه را نازمیکند و میگوید: امروز دیگر من هم ارباب شدهام! کت اربابی تنم کردهام. کت اربابی تنم کردهام…
– مواظب باش خلق و خوی کثیف اربابی پیدا نکنی!
پسربچه به عمارت که حالا چیزی جز یک خرمن آتش نیست نزدیک میشود. کت را از رو شانه هایش برمیدارد پرت میکند میان شعلهها.
– چه کار میکنی؟ لباس به آن خوبی را چرا انداختی تو آتش؟
: همانجور مثل اول لخت و عور بمانم بهتر از این است که خلق و خوی اربابها بهام سرایت کند.
* برمیگردیم به آبادی خودمان و کارلیگاتزیچیها را میگذاریم خودشان تنهائی انقلابشان را دنبال کنند. اینجا و آنجا سیمهای تلفن است که قطع شده. از تیرها میرویم بالا مقرههای چینی را با قلوهسنگ میشکنیم. کسی چنین کاری را از ما نخواسته. خودمان این جور تشخیص دادهایم که دریک همچین روز انقلابی حق داریم هر کاری به فکرمان برسد بکنیم.
پیش از شورش هم ما با شکستن مقرههای چینی تلفن و تلگراف که در طول خط آهن بالای تیرهای چوبی هست تفریح میکردیم. حتا میان بچهها بودند کسانی که تعداد زیادی از آنها را شکسته بودند. فقط مواظب بودیم گیر نگهبانها و ژاندارمها نیفتیم. حالا هم که توی راه نه نگهبانی هست نه ژاندارمی. انگار همهشان نان شدهاند سگ خورده. شاید هم راستی راستی فرورفتهاند تو زمین…
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری