سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

مومیایی (داستان ایرانی)

نویسنده: جواد مجابی

ناشر: نگاه

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۳۰۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۶۱۲۳


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
مومیایی

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

گاهی می‌توان تاریخ را عاشقانه خواند، پر از امید و حتی فراتر از روایت‌های متداول و مرسوم. این اتفاق در کتاب دوجلدی مومیایی رخ داده است و نویسنده با زنده کردن و بازگشت به جهان مادی «بردیا»، با تاریخ ایران مواجه می‌شود. این گونه با تاریخ همچون یک میزبان ترسناک چشم در چشم می‌شویم. از همان زمان که بردیا کشته می‌شود یا حسنک وزیر بر دار کشیده می‌شود یا بعدتر و زمان کشته شدن امیرکبیر تا مصدق و کودتاگرانی که او را تبعید می‌کنند.

این کتاب همان رویارویی با تاریخ معاصر و گذشته سپری شده ایران است. داستان همچون گوی شخصیت‌هایش را به این سو و آن سو می‌کشد از این روست که در هر لحظه یک شگفتی برای خواننده رخ می‌دهد آن هم خواننده‌ای که این تلفیق زمان‌ها ممکن است او را گیج کند. ویژگی این کتاب همین است، رویدادها در کنار یکدیگر معنا پیدا می‌کنند، رفت وآمدهای زمانی رخ داده و در عین حال این‌که چگونه باید باواقعه روبه‌رو شد، خود اتفاقی دیگر در کتاب است.

 

جواد مجابی

 


درباره نویسنده

جواد مجابی در تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۱۸ در شهر قزوین به دنیا آمد. او در دهه چهل توانست دکترای اقتصاد را از دانشگاه تهران دریافت کند اما علاقمندی او به سمت هنر و فرهنگ بود. او یکی از فعال‌ترین اهالی فرهنگ است که نویسندگی، شاعری، نقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاشی، طنزپردازی و سردبیر دنیای سخن را در زندگی تجربه کرده و آثار موفق و ماندگاری آفریده.

بیش از 50 اثر در کارنامه او به چشم می‌خورد. کتاب‌های پسرک چشم آبی، سیبو و سار کوچولو، پنیر بالای درخت، از داستان‌های کودک اوست که طی سال‌های 51 تا 55 نوشته. از آثار بزرگسال او گفتن در عین نگفتن و ایالت نیست در جهان و از آثار طنزش می‌توان به آقای ذوزنقه و نیشخند ایرانی اشاره کرد. او در کتاب تحقیقی-تحلیلی نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران به بررسی وضعیت هنرهای تجسمی ایران پرداخته و اثری ماندگار  خلق کرده است.


بریده کتاب 


*ضجه پیاپى گلوله‌ها، دود خانه‌هاى آتش گرفته، روزنامه‌هاى سرگردان در باد شبگیرى، آسمان را مشبک مى‌کند. رادیو اصوات نامفهومى را، لابلاى مارش عزا و سرود پیروزى مى‌گوید و نمى‌گوید. سناتورى در گوشى تلفن مى‌نالد «دیکتاتور را کشته‌اند.» پاسخ شنونده را تکرار مى‌کند «بله، براى ما بد نشد.» دوباره مى‌نالد «چه کسى مى‌داند چه خواهد شد؟» شاعر به زبان مى‌آورد «آزادمردى بود آزاده.» همان دم، بدانچه گفته است شک مى‌کند. برمى‌خیزد، پى قوطى سیگارش مى‌گردد. سپهسالار از خود مى‌پرسد «مگر در خواب بودیم ما؟» از بستر جدا مى‌شود، خمیازه‌اى کشدار مى‌کشد.
پیرمردى از خاندان‌هاى هفتگانه، به هنگام شنیدن خبر، از دهشت سکته مى‌کند. در حیاط غلامان مى‌گویند «حقش بود.»
ماهواره‌ها، خبرگزارى‌ها، روزنامه‌ها، سفارتخانه‌ها، لبریز از نشاط کار و لذت جهنمى خبر، دمادم عکس و کلمه و رمز مى‌دهند و مى‌گیرند. در آشپزخانه‌ها و ستورگاه‌ها، در کشتزارها و پادگان‌ها، در پسینه خانه‌ها و پستوى دکان‌ها پچپچه بالا مى‌گیرد. زمزمه‌ها و نجواها با برق فلزى ماتش، با برندگى، از سقف‌هاى کوتاه، از شاخه‌هاى درختان، از روزن‌ها و دریچه‌ها، از گذرگاه‌ها و راه‌گوشه‌ها، بر مى‌شود و به آسمان مى‌رود. آسمان را با ابرى از آهن و اوهام مى‌پوشاند، مهى غلیظ‌تر از خون، ابرى به صلابت سنگ، پایین مى‌آید، مى‌گسترد.


*جوان کوتاه قامتی که تا اکنون ساکت بو، دستهایش را از جیب درآورد ، در هوا تکان داد و گفت «همه‌ی شان سر و ته یک کرباسند. برای ما چه فرقی می‌کند؟ هر کس می‌آید‌، می‌خواهد دنیا، جامعه ، مردم را به قالب افکار و سلیقه خود بریزد. این می‌رود، یکی دیگر می‌آید، همه هم خود را برترین و بهترین می‌خوانند. این مردم‌اند که در مسلخ استبدادهای گوناگون قربانی می‌شوند، قربانی سلیقه‌های جور واجور خودکامگان.»

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *