مردی که خواب است
در کتاب «مردی که خواب است» ما با شخصیتی مواجه هستیم که اسمی ندارد و «تو» خطاب میشود. تمام چیزی که از او میدانیم این است که دانشجوی رشتۀ جامعهشناسی در دانشگاه سوربن است. این مرد یک روز که قرار است سر جلسۀ امتحان برود، ناگهان تصمیم میگیرد که برای امتحان حاضر نشود و درسش را رها کند. این رهایی مانند یک قطعهی دومینو باعث بهوجودآمدن رهاییهای دیگری میشود و «تو» کمکم نسبت به تمام چیزهایی که در دنیای اطرافش اتفاق میافتد بیتفاوت میشود و در تاریکی عمیق و بیپایانی فرو میرود. او احساس میکند که بین بقیهی انسانها جایی ندارد و قطعهی گمشدهای از یک پازل است.
در جایی از کتاب، «تو» احساساتش را اینگونه بیان میکند: «ترجیح میدهی قطعهی مفقود پازل باشی. پا پس میکشی. همهی پلها را پشت سرت خراب میکنی. سرهمبندی میکنی، بیخیال میشوی، از کیسهی دیگران میبخشی، پیشخور میکنی، دار و ندارت را به باد میدهی، کلید را زیر در میگذاری و میروی بی که پشت سرت را نگاه کنی. دیگر به هیچ توصیهای گوش نخواهی کرد. چاره نخواهی خواست. به خواست راه خودت خواهی رفت، درختها را تماشا خواهی کرد و آب و سنگها و آسمان و صورتت را، ابرها و سقف و خلا را.»
حال سوال اینجاست که «تو» تا کجا میتواند از دنیایی که در اطرافش جریان دارد جدا بماند؟ آیا انسانی که با تمامی آدمهای اطرافش قطع ارتباط کرده و نسبت به هرچیزی؛ حتی احساسات خودش بیاعتناست، میتواند مدتی طولانی دوام بیاورد؟ «تو» تا پایان کتاب ذهنش با این سوالات درگیر است و سعی میکند با رویکردی فلسفی جوابی برای آنها پیدا کند.
ساختاری شاعرانه
کتاب «مردی که خواب است» ساختار بسیار جالبی دارد و طرز نوشتار آن را به سختی میتوان در کتابی دیگر پیدا کرد. روایت آن به صورت خطابی و در قالب دوم شخص مفرد نوشته شده است و همانطور که پیشتر گفته شد، شخصیت اصلی کتاب خودش را «تو» خطاب میکند. ژرژ پرک با زبانی شاعرانی و روایتی سیال میان خواب و بیداری، اثری شاعرانه و فلسفی خلق کرده است. یکی از جالبترین بخشهای کتاب مربوط به بخش ابتدایی آن است که نویسنده عمل «خوابیدن» را به زیبایی و با جزئیاتی بسیار ظریف توصیف کرده است: «همین که چشم هم میگذاری ماجرای خواب آغاز میشود.
سایهروشن آشنای اتاق، حجم تاریکی که جزئیات شرحهشرحهاش کردهاند و حافظهات بیدشواری درونش راههای هزاربار رفته را به جا میآورد همچنان که آنها را بر گرتهی مربع کدر پنجره از نو طرح میزند، همچنان که به میانجی یک بازتاب جانی دوباره به روشویی میبخشد و به میانجی سایهی اندکی روشنتر یک کتاب جانی دوباره به قفسه و همچنان که تودهی سیاهتر لباسهای آویخته را مشخص میکند، مدتی بعد جای خود را به فضایی دوبعدی میدهد، مثل تابلویی بیسرحدات معین که با نقشهی چشمهایت زاویهای تند بسازد…»
ژان تادیه، منتقد فرانسوی به آثاری مثل «مردی که خواب است» لقب «داستان شاعرانه» را داده است. او در اینباره میگوید که داستان شاعرانه دارای عناصری است که آن را به شعر نزدیکتر میکند تا یک داستان. بهطور مثال در یک داستان شاعرانه کمتر به شخصیتهای فرعی پرداخته میشود و تمرکز بیشتر بر روی شخصیت اصلی و افکار و احساسات اوست. در داستان شاعرانه اسطوره و رویا نیز نقش پررنگی ایفا میکند که آن را میتوان در چندین جای کتاب «مردی که خواب است» مشاهده کرد.
درباره ژرژ پرک
ژرژ پرک در سال ۱۹۳۶ متولد شد. او نویسنده، نمایشنامهنویس و فیلمساز فرانسوی بوده است. ژرژ پرک مدتها در یک روزنامه کار میکرد و وظیفه داشت تا جدول کلمات را طراحی کند؛ این کار بعدها بر آثار او نیز تاثیر گذاشت و در کتابهای او چیزی که تقریبا همیشه به چشم میخورد بازی با کلمات است. رمان «چیزها» اولین کتاب ژرژ پرک است که در سال ۱۹۶۵ منتشر شد و برای او جایزهی رنودو را به ارمغان آورد. او کتاب «مردی که خواب است» را در سال ۱۹۶۷ نوشت و اولین فیلمی که ساخت نیز بر اساس همین کتاب بود. او سرانجام در سال ۱۹۸۲ به دلیل بیماری درگذشت.
نویسنده معرفی: هستی خیبر
مردی که خواب است
نوشته های شما