داستان از زبان آنیتا روایت میشود که به دکتر بارتن نامه مینویسد و از احوال خودش و گذشته خبر میدهد. همه چیز حول تابستانی میچرخد که بعد از مرگ مادر، آنیتا با دو دوستش که خیلی هم بچههای معمولیای نیستند به گشتوگذار مشغول میشوند. آنیتا در خلال این تعریف کردنها به زندگی خانوادگی خودش، دو دوستش، کایل و دنیس، هم میپردازد. در اواخر کتاب پرده از رازهایی برداشته میشود که خواننده را میخکوب میکند.