ما اخراج شدیم
نویسنده: هاروی مک کی
مترجم: آرمین هدایتی
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۳۶۸
شابک: ما اخراج شدیم
در این کتاب با فراز و نشیب کار کردن آشنا میشوید، با افرادی که ناگهانی اخراج میشوند یا به تدریج یا با توطئه و نیرنگ همکاران. افرادی که هیچگاه نمیفهمند چرا اخراج شدهاند، اما همگی در یک چیز مشترکند، نمیگذارند مدت زمان زیادی ناامید باقی بمانند و احساس شکست را به دوش نمیکشند. آنان از شکست خود درس میگیرند و پیش میروند. این کتاب در انتهای هر فصل آن یک نکته را در کادربندی در اختیار خواننده قرار میدهد، نکتهای که پیشنهاد نویسنده است اما به نوعی نقطهعطف آن فصل!
هاروی مککی از همان صفحه اول وارد مکالمه با خواننده میشود، به سبک دیگر کتابهای پرفروش و انگیزشی و میگوید میخواهد راز اخراج شدنش را با خواننده در میان بگذارد اما یک تفاوت وجود دارد: فقط راز نویسنده در کار نیست. مک کی در این کتاب با 25 نفر از افراد شناخته شده جهان همصحبت شده تا داستان بازگشت آنها را بشنود و رازشان را برای بسیاری دیگر بازگو کند، از ترامپ (به عنوان یک تاجر ورشکسته) تا مایکل بلومبرگ (غول دنیای اقتصاد).
شاید وقتی کتاب را بخوانید همه چیز به نظرتان آسان بیاید چون نویسنده در برانگیختن امید توانمند است ومجله فورچون نامش را «آقایی که همهچیز را ممکن میکند» نامیده است اما واقعیت این است که حتی اگر مانند «لئونارد لودر» صاحب برند معروف آرایش علاقمند داستان «خادم کلیسا» نوشته سامرست موآم باشید باید فراموش نکنید که نباید اجازه دهیم کمبودها مارا اسیر خود کند و در دامشان بیفتیم! و باید «خودمان را بشناسیم تا خودمان باشیم».
درباره نویسنده
هاروی مککی نویسنده این کتاب اولین کسی نیست که از شکست خود درس گرفتهاست اما آنقدر زیرک بود که بتواند از آن شکست، پول هنگفتی به دست آورد. کتاب ما اخراج شدیم بیش از 30 میلیون نسخه در جهان به فروش رفته و بارها در ایران هم تجدیدچاپ شده است. البته این تنها کتاب پرفروش او نبوده و 6 کتاب دیگر هم نوشته است مثل شنا با کوسهها بدون آنکه زنده بلعیده شوید و هنر مذاکره.
او متولد سال 1932 میلادی در مینسوتا است. هرچند در کتاب درباره علاقهاش به گلف و موفقیتش در فروشندگی نوشته اما در سال 1954 از رشته تاریخ دانشگاه مینسوتا فارغالتحصیل شده و بعدتر به دنبال علاقهاش رفته و به دانشکدهی تجارت دانشگاه استنفورد پاگذاشته و پس از فارغ التحصیلی از بازاریابی کار خود را شروع کرده و سرانجام صاحب شرکت خودش شده.
بخشهایی از کتاب ما اخراج شدیم
* در سال ۱۹۹۲ اوضاع بر وفق مراد «ترامپ» پیش نمیرفت. در اوایل دهه ۹۰ میلادی بدهیهای ترامپ از مرز میلیون گذشته بود و به میلیارد رسیده بود. روز شنبه من و دوستم «لری کینگ»، دونالد را در سوئیت «لری» واقع در هتل «رادیسون» ملاقات کردیم، یک قرار ملاقات صبحانه معمولی بدون هیچ تشریفات خاص و بدون هیچ دلیلی که دونالد ترامپ بخواهد برای من شخصی که یک کارخانه کوچک پاکتسازی در مینهسوتا دارد آنچه را در فکرش میگذرد توصیف کند.
هاروی، خبر شکست من در مطبوعات و جراید بیش از اندازه بزرگ شده. با چهرهای که کوچکترین احساس در آن دیده نمیشد ادامه داد: «تمامی مقالات و اخبار چاپ شده در مورد من نامنصفانه بودند و به زودی تمامی آنها از چاپ چنین اخباری پشیمان خواهند شد، تو شاهد بازگشت من خواهی بود.» سپس از جیبش پاکت نامهای بیرون آورد و روی آن شروع به نوشتن و توضیح دادن برنامهاش کرد. چقدر این کار برای او جالب بود و از آن جالبتر برای من نوشتن برنامهاش بر روی پاکت نامه.
اگرچه دونالد ترامپ فیالواقع هیچگاه از هیچ کاری اخراج نشد اما شرایط به مراتب سختتری را تجربه کرد؛ مطبوعات او را خرد کردند و این، کار را برای او بسیار سخت کرد. با تمام این اوصاف و در تلخترین لحظات، دونالد به آینده کارش امید داشت و دلش روشن بود.
*در طی 40 سال گذشته من درخواستهای فراوانی را ازجوانانی که برای استخدام به شرکت من آمده بودند دریافت کردم؛ جوانانی که میخواستند در مسابقه متفاوتی شرکت کنند، مسابقه زندگی. همه آنها نصایح و توصیههای این کتاب را عمل کردند، هرکدام به اندازه توانشان ادامه دادند اما در مدت زمان متفاوت. مدت زمان متفاوت برای عبور از خط پایان؟ نه، مدت زمانی که طول کشید هرکدام از آنها بفهمند خط پایانی وجود ندارد و همیشه مسابقهای در جریان است و همیشه شما شرکتکننده هستید و تنها خط پایان جایی است که خودتان آن را بکشید.