قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار
نویسنده: محمدعلی جمال زاده
ناشر: سخن
نوبت چاپ: ۶
سال چاپ: ۱۳۹۲
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۴۶۲۱۸۵
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودیبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه ایران کتاب بزودی بزودی بزودی بزودیقصه های کوتاه برای بچه های ریش دار
«#نوروز» در متون مکتوب نویسندگان معاصر ما جایگاه ویژه ای دارد . عید و سال تحویل و سفره هفت سین، دید و بازدیدهای آن و … همیشه به شکل متحول کنندهای در داستانها و فیلمهانشان داده شدهاند. این تحویل سال، این آمدن سال جدید، این سفرهای که به افتخار بهار در هر خانهای انداخته میشود، همیشه ماجراهایی را برای خود به همراه داشته است.
چه زن و شوهرهایی که به خاطر عید با یکدیگر آَشتی میکردهاند، چه دیدارهایی که به خاطر سال نو، تازه میشد و چه تصمیمهای مهمی که به خاطر یک آغاز دیگر گرفته میشد، چه بسیار بزرگسالان و کودکانی که در آرزوی لباس و کفش عید، ماهی عید، برنج و غذای عید، ماجراها پشت سر گذراندهاند.
برای ما و داستانهای ما، همیشه این عید، این شنبهای که میآمد فقط جشن و استراحت و دید و بازدید نبود، همانند فلسفه نوروز بیشتر اوقات برای تغییر روحی و فکری بوده است، فرصتی برای تصمیمگیری، فرصتی برای بازسازی، برای دوباره نو شدن، بازنگری و پشت سر گذراندن سختیها و مشکلات روزمره یا عمیق!
در این فرصت کوتاه به چند وجه از آثار نویسندگان معاصر میپردازیم که نوروز را از منظرهای مختلف ماندگار کردهاند. عید نوروز، سال جدید و بهاری که قرار نبوده فقط پر از آرامش و آسایش باشد:
قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار از محمدعلی جمال زاده
محمدعلی جمالزاده را پدر داستاننویسی نوین ایرانی میدانند. او درکتاب قصههای کوتاه برای بچههای ریش دار ، 12 داستان از جمله عروسی داریم و عروسی، نوروز و عیدی خاله خداداد، قبل بر وزن دهل، تعصب یکطرفه، بگیر و نده، خیرخواهی محض، دلی دارد زیبا، صالح و طالح، سقط فروش و پیر قوم، نان و دندان، پینهدوز، پاشنه کش… را کنار هم قرار داده است.
داستانهایی که همگی ابتدا با یک مقدمه از راوی شروع میشود، راوی ابتدا نظر و تحلیلش را درباره اتفاقی که میخواهد بیان کند، ارائه میدهد و بعد ما وارد داستان میشویم، داستانهایی که با طنز تلخ و اجتماعی همراه است و به قول خود جمالزاده در مقدمه کتاب:«شاید این داستانها لطف و مزه داستانهای دستاول قدیمم را نداشته باشد… [سپری شدن جوانی و گذشت روزگار] در طرز فکر و سبک نگارشم (که روزبهروز بهسادگی بیشتری میگرایید) تغیراتی بهوجود آورد.
خواستم از طعن و طنز که مایهی اساسی کارم بود و همواره دلپسند پیر و جوان (و مخصوصا جوانان) است و با طبع و ذوقم سازش بسیار داشت و دارد قدری بکاهم و بر جنبه آنچه با مغز و قلب سروکار دارد اندکی بیفزایم.»
مثلا در همین داستان نوروز و عیدی خاله خداداد آمده است: «بعضی از این دخترها هنوز از حوض تجدد به قدر کافی سیراب نشده بودند و در نزد آنها تقدسمآبی ارثی بر فرنگیمآبیگری میچربید و دیرآشنا از آب در میآمدند و در موقع صحبت سرخ میشدند و سفید میشدند و رنگ میانداختند و در جواب سوال آدم یک آره و نه بیشتر از دهان قفل کردهشان بیرون نمیآمد و با وجود کشف حجاب و آزادی نسوان به آسانی حاضر نمیشدند صورتشان را به نامحرم نشان بدهند.
حتی با اجازهی پدر و مادر هم از چادر نماز صرفنظر نمیکردند و در روز سیزده نوروز علفها را گره زده، باز هم از ترس آنکه خاک بر سرم، دست نامحرم به دستشان بخورد از دست دادن احتراز داشتند و به همان سلام آبا و اجدادی قناعت میکردند».