دختر لبخند مرواریدی
نویسنده: کلمنتین واماریا
مترجم: مهدی گازر
ناشر: تداعی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۳۱۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۷۱۸۸۶۵
بسیاری درباره قتل عام رواندا شنیدهایم و اخبار آن را دنبال کردهایم اما کتابهای زیادی درباره کشته شدن دختران و زنان رواندایی نوشته نشدهاند. این قتلعامها و ستمهای دنبالهدار هرچقدر در بین آثار کودک و نوجوان به صورت کتاب منتشر شدهاند، اما برای بزرگسالان به شکل کتابهای زندگینامهای و محدود به چاپ رسیدهاند.
کتاب دختری با لبخند مروارید کتابی است درباره زندگی «کلمنتاین واماریا » دختری که توانست به آمریکا برود و اندک اندک راه خود را برای زندگی آرامتر پیدا کند. کتابی که مثل قصه پریان و با کمک تبلیغات افراد رسانهای پایانی خوش پیدا میکند. او در یکی از برنامههای «اپرا وینفری» با کسانی که از خانوادهاش باقی مانده بودند روبهرو و آرزوی بزرگش برآورده میشود. هرچند میتوان این بخش نمایشی زندگی او را در نظر نگیرید و با کتابی متفاوت از قتل عام و نسل کشی روبهرو شد.
دختری که توانسته از یک قتل عام بزرگ که پدر و مادر و دوستان و نزدیکانش را از دست داده، نجات پیدا کند، کسی که 12 سال از زندگی اش را در شهرها و پناهگاهها آواره بوده است. ایننسلکشی پس از کشتهشدن رئیسجمهور رواندا در سال ۱۹۹۴ رخ داد و اعلام شد که در مدت کوتاهی ۸۰۰ هزار مرد، زن و کودک، به ۲۰۰ تا ۵۰۰ هزار زن تجاوز کردند تا نسل قبیلههای رواندا برداشته شود.
او روایت زندگی خود وخواهرش را در 22 فصل بازگو کرده است، از اردوگاه گفته است، از رنجی که کشیدهاند، از فراری دنبالهدار که ابتدا همراه با مادربزرگش بود. او از معلمانش، از کشیشها و کلیساهایی که به آنها کمک کرده یا نکردهاند، از بلژیک و نقش تاریخی که در این قتلعام داشته است و … مینویسد. جزییاتی که حکایت از تنهایی و ترس یک دختر 6 ساله میکند که به تدریج در مییابد هیچ دوستی ندارد .جزییاتی دقیق از اتفاقی رعبانگیز در این کتاب وجود دارد که در سال 2018 منتشر شد.
درباره نویسنده
کلمانتاین واماریا در سال 1988 در قبیله توتسی در رواندا متولد شد. آنها به خاطر مسایل نژادی و پاکسازی قومی ناگزیر شدند به کیگالی مهاجرت کنند اما بازهم خانوادهاش نتوانستند جان سالم به در ببرند. او به همراه مادربزرگش به جنوب کشور میرود، سفری که همراه با گرسنگی و هراس است اما بازهم نمیتواند سبب شود تا مادربزرگ هم زنده بماند. کلمانتین به سفر ادامه میدهد به شهرها و کشورهای مختلف میرود . در اردوگاه میماند و سرانجام در 12 سالگی به آمریکا میرود.
واماریا در 13سالگی موفق به راهیابی به مدرسه شد و راهش را پیدا کرد. بعدا از دانشگاه ییل فارغالتحصیل و فعال اجتماعی و حقوق بشر و یک سخنران شد.
بخشی از کتاب دختر لبخند مرواریدی
* ما با آن تودههای نا امید، که دیگر انسانهای مجزایی نبودند، هم گام شدیم. آن قدر راه میرفتیم تا اینکه در جایی اتراق کنیم و به خواب برویم و در همان حال که در تقلای خوابیدن بودم، میشنیدم که یکی میگوید: دخترم را ندیدی؟ این صداها آن قدر بلند بودند که از هر گوشهای به گوش میرسیدند.