تماشاچی محکوم به اعدام
نویسنده: ماتئی ویسنی یک
مترجم: تینوش نظم جو
ناشر: نی
نوبت چاپ: ۱۰
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۲۸
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۱۲۹۴۴۶
تماشاچی محکوم به اعدام
اگر در جایگاه یک محکوم به اعدام قرار بگیریم و شاهد باشیم که درباره زندگی ما قضاوت میشود، دوستانمان بیایند، عکسهایمان از ابتدای تولد تا آن لحظه در برابر همگان به نمایش درآید و …. چه رفتاری خواهیم داشت؟ چه رنجی را تحمل میکنیم؟ چه واکنشی نشان میدهیم؟در آن لحظات چه فکری خواهیم کرد؟ اگر همین طوری فقط نگاه کنیم چطور؟ اگر هر اتفاقی افتاد هیچ واکنشی نشان ندهیم چطور؟ این رفتاری است که «مائتی ویسنییک» در نمایشنامه تماشاچیِ محکوم به اعدام انتخاب کرده و آن را در برابر ما قرار داده است.
او موقعیتی را در یک حکومت استبدادگر ترسیم میکند که میخواهد فرد را به صورت فیزیکی حذف کند و با برپایی یک دادگاه، دلایل و شرایط را برای این حذف فراهم میکند. یک موقعیت ابزورد که هم فرد محکوم در آن قرار دارد و هم فردی که تصمیم میگیرد برای این اعدام همراهی کند و بخشی از این نمایش حکومت باشد شاید که در آینده بتواند زنده بماند.
این نمایشنامه را ویسنییک در سال 2006 برای یک جور مواجهه با انفعال و بی حرکتی نوشت.
درباره نویسنده
ماتئی ویسنییک یا ماتِی ویشنیِک نویسنده و نمایشنامهنویس رومانیایی است که در ایران طرفداران بسیاری دارد. او زاده 1956 است و در سال 1989 نیز به ایران سفر کرده است. آثارش در این بیشتر توسط «تینوش نظمجو» ترجمه شده و برخی از آنها به روی صحنه آمده است. زندگی در بلوک شرق و آشنایی او با سانسور و توقیف شاید از منظری برای این خطه آشنا باشد و همدلی بیشتری با او ایجاد کرده است.
ویسنییک هنگامی که در کشورش محدود شد، به دعوت یک سازمان فرانسوی به این کشور سفر کرد و پس از مدتی آثارش را فقط به فرانسوی نوشت. البته او پس از سقوط حکومت کمونیستی رومانی به کشورش بازگشته است. او یک ضدکمونیست تمام عیار است، به انسان باور و اعتقاد دارد و در عین حال تجربههای زیادی در زمینه عرفان و رهایی بشر داشته است.
آثاری از او که در ایران ترجمه شده است: داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد، اسبهای پشت پنجره، آخرین گودو، تئاتر تیکه شده یا مرد زبالهای ،نامهای به درختها و پرندهها، من چه جوری ممکنه یه پرنده باشم؟، پیکر زن، یک میدان مبارزه در جنگ بوسنی و حواستون به پیرزنهایی که از تنهایی پوسیدن باشه!
بخشی از کتاب
* هر کی بخواد میتونه شهادت بده. ما این جا مدارک زیادی داریم، مدارک معتبری که در اختیارتون میذاریم. از متهم عکس داریم. تمام عکس هاش رو داریم. ما هزاران عکس از بچگی متهم داریم. هزاران عکس. ازتون خواهش میکنیم به اونها مراجعه کنین.
ما اینجا لباسهای متهم رو داریم. کمدهای بزرگ با تمام لباسهای متهم. ازتون خواهش میکنیم به این لباسها مراجعه کنین، ما کتابهای رو داریم. کارنامهاش رو, تمام ظروفی که توش غذا خورده، تمام چنگالها و چاقوهایی که استفاده کرده؛ تمام عینکهایی که زده, تمام بلیتهای قطار و اتوبوسی که استفاده کرده، تمام روزنامههایی که خونده و مچاله کرده. تمام گلدونهایی که شکسته, همه چیز همه چیز همه چیز داریم. ازتون خواهش میکنم نگاهشون کنین و بهشون مراجعه کنین…
* خانمها و آقایان! من فقط یک کلمه برای گفتن دارم: اعدام! من نمیتونم دستهام رو، با دفاع کردن از مردی که روی صورتش جنایت مثل یه زخم دیده میشه، کثیف کنم. چرا که،آقایان، این چهره مثل یه شیشه روشنه. (ترکهای چوبی برمیدارد و صورت متهم را نشان میدهد.) از میونش میشه دید، از اینجا تا اینجا… (پشت سر را نشان میدهد.)
از اون طرف… تا مغزش… این مغز پوک است و در آن شکها و ترسها و پستیها وول میخورند… این مغز انباری است مملو از تمام شرارتها و نقصهای انسانی… فکر کنید… شهادت شاهدین ما را به یاد بیاورید… این مرد را جنایتکار خطاب کردند و او واکنشی نشان نداد. این مرد را تحقیر کردند و او عکسالعملی نشان نداد. لباسهایش را پارهپاره کردند، چترش را جرواجر کردند و او تکان نخورد. عکسهایش را بین مردم پخش کردیم و او هیچ نگفت.
در چشمانش نگاه کردند و به او گفتند خوک و پست و قورباغه، و او تبسم کرد. هر تاری از وجودش تشریح شد، عکسبرداری شد، بررسی شد و در برابر همه روی تمام دیوارهای این دادگاه نمایش داده شد و او خاموش ماند… همه را با چشمانی خونسرد نگاه کرد و حتی انگشتی به نشانهٔ اعتراض بلند نکرد.
این مرد هرگز کوچکترین رایی در هیچ موردی نداشت و هنگامی که اسکناس به روی صورتش پرت کردیم حتی از جای خود بلند نشد. او را از ردهٔ انسانیت حذف کردیم و هیچکدام از عضلات چهرهاش تکان نخورد. من به هیچ عنوان قادر به دفاع از چنین بزهکاری نیستم…
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری