ایوانف
نویسنده: آنتون چخوف
مترجم: پرویز شهدی
ناشر: پارسه
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۱۸۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۵۳۲۶۶۴
لیست مقالاتی که از این کتاب استفاده کرده اند
چکیده داستان:
ایوانف نخستین نمایشنامهی بلند «آنتون چخوف» است.
شخصیت اصلی این نمایشنامه، «نیکلای الکسیویچ ایوانف»، مردی است ذاتاً نیک و خوش قلب که در معرض شایعات بسیار زنندهی اطرافیان قرار دارد. حتی نزدیکانش از پیشکار او گرفته تا دوستان و آشنایانش شناخت درستی از او ندارند و شایعات بسیاری دربارهی کلاهبرداری او در جامعه بر زبان مردم جاری است. پولی در بساط ندارد و به همسر رباخوار دوستش مبلغ کلانی بدهکار است. زنی مسلول دارد که ماههای پایانی عمر خویش را میگذراند.
این زن بهخاطر ایوانف قید پدرومادر و مذهبش را زده و بهجز او کسی را در این جهان ندارد. تنها آرزوی این زن حرف زدن با همسرش و نواختن پیانو برای اوست. اما ایوانف از خانه و همسر بیمارشگریزان است و عصرها به منزل لیبدف و همسر نزولخوارش پناه میبرد. دختر لیبدف «ساشا» ابتدا از سر دلسوزی به ایوانف توجه میکند، اما پس از چندی به او دل میبازد و قصد دارد با عشق خود او را از زندگی ملالتبارش رهاییدهد.
اما ایوانف که دچار نومیدی است، پس از مرگ همسرش طاقت شروع یک زندگی جدید را ندارد و درست در گرماگرم جشن ازدواج با ساشا با شلیک گلولهای به سر، جان خود را میگیرد.
درباره کتاب:
در ایوانف دوباره چخوف پیشرو را مییابیم. ایوانف دچار بیماری افسردگی است. بیماری که درآن زمان شناخته شده نبود. اما چخوف آن را میشناخت. اما افسردگی حاد ایوانف برآمده از شرایط اجتماعی اوست. زوال و فساد تدریجی طبقهی اشراف و برآمدن طبقهای که تحصیلکرده نیست و کاسبکار است. مانند مباشر ایوانف «بورکین» که راههای عجیب و غریب برای پول درآوردن در چنته دارد.
در طول نمایش او را به یهودا و ماکیاول تشبیه میکنند. و همینطور ساویشنا که همسر لیبدف و مادر ساشاست. او رباخوار است. در مهمانیها چای و مربای مانده به مهمانها میدهد. در مصرف هر چیزی بهطور افراطی صرفهجویی میکند و خیلی از مردم ازجمله خود ایوانف زیر دیون سنگین او قرار دارند. او حتی سر جهیزیه دخترش با او معامله میکند. اینطبقه بر خاکستر طبقهی اشراف که از کار کردن بیزار است و مدام به فلسفهبافی پناه میبرد و آرمانی فکر میکند، بنا میشود.
ایوانف در کشاکش این رویدادها دچار خستگی مفرط میشود و ایمان و انگیزههایش را از دست میدهد. آنقدر که حتی نمیتواند همسر بیمارش را تحمل کند و به این ترتیب جامعه به او افترا میزند و شایعات بسیاری در مورد او بر زبانها جاری میشود. و این افسردگی تا آنجا پیش میرود که حتی عشق فداکارانهی ساشا نمیتواند او را نجات دهد.
درباره نویسنده:
آنتون پاولوویچ چِخوف (زاده ۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشته ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) پزشک، داستاننویس، طنزنویس ونمایشنامهنویس برجسته روس است. هرچند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.
او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینه نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست. چخوف در ۴۴ سالگی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت.
بخشی از نمایشنامه:
صحنهی دهم از پردهی چهارم
چکیدهای از این بخش
( پس از آنکه ایوانف در ابتدای مراسم ازدواج از ساشا خواسته که از این ازدواج حذر کنند.)
[لبدف و ایوانف]
لبدف:
هیچ سر در نمیآورم…
ایوانف:
گوش کن پیرمرد بی.نوا….نمیخواهم توضیح بدهم من کی هستم: مردی شرافتمند یا کلاهبردار، دارای عقل سالم یا روانپریش. تو هرگز از این چیزها سردر نخواهیآورد. جوان بودم، پرشور و شوق، درستکار. احمق هم نبودم؛ دوست داشتهام، متنفر بودهام. مثل همه فکر میکردم، کار میکردم و به هماناندازه هم امیدوار بودم.
به جنگ آسیابها رفتهام، سر به دیوار کوبیدهام. بیآنکه توجه داشتهباشم، نیرویم تا چه حد است، بدونفکرکردن، بدون هیچ تجربهای از زندگی. باری بیش از حد توانم برداشتم که کمرم را شکست…….خوب تو بگو، میشد جز این کار دیگری کرد؟
تعدادمان خیلی کم است و کار بسیار زیاد….حالا زندگیای که با آن دست و پنجه نرم کردهام، دارد بیرحمانه انتقام میگیرد…….مانند سایه ميان مردم حرکت میکنم، با سری سنگین، روحی خسته، درهم شکسته، نومید، بیعشق، بیایمان، بیهدف، بیآنکه بدانم کیستم، چرا زندهام، چه میخواهم…….دربرابرت مردی سیوپنج ساله را داری که هماکنون از پا درآمده، خسته است، نومید، درهمشکسته بهخاطر تلاشهای بیهودهای که کرده، از شرمندگی دارد آب میشود، حتی به ناتوانی خودش هم میخندد…….از شدت ضعف حتی توان ایستادن روی پاهایم را ندارم… .
#چخوفآنتون پاولُویچ چخوف (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است.
نویسنده معرفی: عفت زهرهوندیThanks for clicking. That felt good.
Close