ارواح ملیت ندارند
نویسنده: یوکو تاوادا
مترجم: ستاره نوتاج
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۲
تعداد صفحات: ۱۵۰
شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۱۹۴۶۶۲
دربارهی کتاب
کتاب ارواح ملیت ندارند نخستین مجلد از مجموعهی «زندگی در میان زبانها» است. این مجموعه به قلم نویسندگانی است که به دلایلی مانند مهاجرت تحصیلی یا کاری و حتی سفر با زبانی غیر از زبان مادریشان سروکار پیدا میکنند و با استفاده از هر دو زبان میاندیشند، مینگارند و در یک کلام، زندگی میکنند. نشر اطراف این کتاب را که به قلم نویسندهی ژاپنی، یوکو تاواردا، نوشته شده، با ترجمهی ستاره نوتاج منتشر کرده است.
قلمی که با آن مینویسیم، مذکر است یا مؤنث؟!
آیا میان زبانهای بیگانه پیوندی نامرئی برقرار است؟ آیا واژهها میتوانند بر معانی و مفاهیمی، جز آنچه قراداد شده، دلالت کنند؟ نحوهی مواجههی انسانها با واژههای زبان مادری و غیرمادریشان چگونه است؟ نویسنده در این کتاب، در شانزده جستار متنوع، با نگاهی تازه به پرسشهایی از این دست پاسخ میدهد. تاوادا هم از اولین تجربههای مواجههاش با زبان آلمانی میگوید و هم از طبیعتگردیها و پرسهزدنهای موشکافانهاش در شهرهای مختلفی مانند بانکوک، لوفوتن، رتنبورگ و… .
وجه اشتراک همهی این جستارها توجه ریزبینانه و زاویهی دید بسیار متفاوت و تازهی نویسنده است به واژهها، طبیعت، عناصر معماری و هرآنچه به گوش میرسد، دیده یا لمس میشود، به زبان میآید و از نگاه مخاطبان عادی مخفی مانده است. در بیشتر جستارها، نویسنده با بازیهای زبانی و تجزیهی و تحلیل کلمات آلمانی و ژاپنی و نسبت دادن هنرمندانه و خلاقانهی اعمال انسانی به غیرجانداران و حتی به مفاهیم انتزاعی، خواننده را غافلگیر میکند و باعث میشود دیگر بهراحتی و بهسرعت حتی از کنار واژگان بسیار آشنا و پرکاربرد روزمره عبور نکنیم.
برای تاوادا هر واژهی بیگانه، هر اثر هنری، هر جزئی از طبیعت میتواند بر مفاهیم فراوانی دلالت کند و تصویر جدیدی را پیش چشم بیاورد. تاوادا در این کتاب مهارتش را در آشناییزدایی از واژهها به رخ میکشد. شاید بهترین توصیف برای این کتاب اشاره به این جملهی ویم وندرس، کارگردان و نویسندهی آلمانی، باشد که در یادداشتش دربارهی این کتاب گفته است: «این کتاب بیش از هر چیز دربارهی مشاهدات ’کوچک‘ است، حتی اگر این مشاهدات بهتدریج به تصویری بزرگتر ختم شوند… در ذهنم کتابی زیباتر از این کتاب متصور نیست… .»
فهرست این کتاب که شامل عنوانهای اصلی و فرعی هر جستار است، نشان از تنوع و گستردگی موضوعاتی دارد که نویسنده دربارهشان قلم زده، و هر خوانندهی کنجکاو اهل زبانی را وسوسه و به خواندن کتاب ترغیب میکند، چون تاوادا برای جستارها عنوانهایی خلاقانه برگزیده است.
از زبان مادری تا مادرِ زبانی؛ ژاپنیها به مداد فحش نمیدهند
راویان بیروح؛ مردگان جذابترین راویاناند
معمای آلمانی؛ زبان مخفی نانواهای آلمان
غریبه در قوطی؛ الفبا تنها نظام نوشتاری جهان نیست
به کسی نمیشود گفت، اما اروپایی در کار نیست؛ این عینک خواهینخواهی خیالی است
طلسم؛ دست رد به نیروهای شیطانی
مطالعاتی در قطار شهری؛ جای کسی که کتاب میخواند،تنگ نمیشود
بعد از چهلسالگی همه چیز فقط تکرار است؛ نمیدانم کتاب مقدسم کجا رفت
یادداشتهایی در لوفوتِن؛ صخرهها در دریا قدم میزنند
در دل گوتهارت؛ آنجا که سنگها سخن میگفتند
هفت داستانِ هفت مادر؛حروفی که در نور ناخوانا میشوند
یکشنبه: روز استراحت، روز گاو؛ دیگر فرقی بین خدا و کاغذ نیست
ارواح ملیت ندارند؛ صدای روح
دروازهی مترجم، یا سلان ژاپنی میخواند؛ شکافی که واژگان در آن سقوط میکنند
در باب چوب؛ اسم خدای آنها «هنر است»
روستای فرهنگ واژگان؛ حالا نهنگها در کوهستان زندگی میکنند
خواندن سخن ناشر، یادداشت مترجم و یادداشت ویم وندرس که ادای احترامی است از سوی این کارگردان به تاوادا، و اظهار شگفتزدگیاش از آنچه از قلم این نویسندهی ژاپنی بر کاغذ نقش بسته، بدون تردید برای خواننده راهی جز خواندن کامل کتاب باقی نمیگذارد.
مروری کوتاه بر سه جستار این کتاب
جستار از زبان مادری تا مادرِ زبانی: اسمها در زبان آلمانی جنسیت دارند: مذکر، مؤنث، و البته گاهی خنثی. تاوادا این موضوع را برای مقایسهی زبان آلمانی با ژاپنی و گونهای از بازی زبانی، دستمایهی جستار اولش قرار داده. او جنسیت داشتن اسمها در زبان آلمانی را به زندهانگاری اشیا توسط آنها ربط میدهد و میگوید آلمانیها با اشیا همچون موجودات زنده رفتار میکنند، چنانکه یک روز در دفتر کارش شاهد فحش دادن همکار آلمانیاش به مداد بوده! آن هم مدادی که مذکر است! «در زبان ژاپنی، آدم نمیتواند به این شکل به مداد جان ببخشد. مداد نه میتواند احمق باشد و نه دیوانه. هرگز نشنیدهام کسی طوری به مداد فحش بدهد که انگار مداد هم آدم است.»
جستار معمای آلمانی: این جستار ماجرای سفر تاوادا به شهر قرون وسطایی رتنبورگ آلمان است. او با توصیف جزئیات معماری شهر، خواننده را با خود همسفر میکند و قدم به قدم در حال رمزگشایی از هر آن چیزی است که به چشمش میآید، آن چیزهایی که احتمالا از چشم خود اهالی رتنبورگ و گردشگران دیگر ملیتها مخفی مانده است. اما اینجا هم باز زبان عنصر پررنگی است که تاوادا به وسیلهی آن خواننده را با جزئینگریاش غافلگیر میکند.
او میگوید روی شیشهی مغازهی نانوایی، به جای نوشتن نام نان برتزل (نوعی نان در آلمان) شکل آن را روی پنجرهی نانوایی کشیده بودند. تاوادا با تغییر نوشتاری نام نان Brezel به B-rätselکه هر دو تلفظ تقریباً یکسانی دارند، وارد یک بازی زبانی میشود. rätsel در زبان آلمانی به معنای «اسرارآمیز» است و تاوادا نتیجه میگیرد که نام این نان، سِرّی در میان نانواهای آلمانی است! «ب-رتزل؟ چه واژهی قشنگی. در ویترین مغازه نانی را دیدم که دقیقاً به همین شکل اسرارآمیز تابلو بود. پس ب-رتزل این بود. شاید این شکل در زبان سِریِ نانواها معنای زیبایی داشت.»
جستار غریبه در قوطی: عنوان فرعی جستار خلاصهی آن چیزی است که تاوادا میخواهد بگوید: الفبا تنها نظام نوشتاری زبان نیست. او با مثالهایی نشان میدهد که تصاویر هم میتوانند نوعی نوشتار باشند (نقاشیهای انسانهای بدوی بر روی دیوارهای غارها را به یادم آورد که قدمت برخیاز آنها به سی هزار سال پیش میرسند. انسانهای بدوی با کمک تصاویر روایتگری میکردند) و مهمتر آنکه به مخاطب فرصت میدهند به گونهای دیگر جز آنگونه که زبان بر آنها تحمیل میکند، بیندیشند و احساس کنند.
او قوطی کوچکی را که از سوپرمارکت خریده و رویش عکس زنی ژاپنی نقاشی شده، مثال میزند. تاوادا میگوید داخل قوطی تکهای تن ماهی دیده، «از قرار معلوم زن ژاپنی در سفر دریایی طولانیاش به ماهی بدل شده بود.» لابد به همین خاطر به کشیدن نقش زن اکتفا شده.
جستار مطالعاتی در قطار شهری: فکر میکنید ژاپنیها کجا کتاب میخوانند؟ تاوادا میگوید: «در قطار… آنجا آدم همیشه وقت دارد، چون کسی او را نمیشناسد.» در این جستار هم کتابخوانان بزرگسال را توصیف میکند هم کودکانی که کتابهای مصور تماشا میکنند. هم عادات کتابخوانی ژاپنیها را به تصویر میکشید و هم ربط و نسبت آنهایی را که در قطار کتاب نمیخوانند با کتابخوانان و حتی کتابهایشان. برای نمونه: «کسی که بغلدست یکی از کتابخوانها خوابش ببرد، شاید در رؤیا با شخصیت اصلی کتاب او مواجه شود و اگر بر حسب اتفاق روزی همان کتاب را بخواند، تعجب کند که شخصیت اصلی اینقدر برایش آشناست.»
تاوادا در جزئیاتنگری و جزئیاتنگاری چیرهدست است: «مژهها موقع مطالعه بلندتر از همیشه میشوند تا حرکت چشمها را از عموم پنهان کنند. مردمک چشم کتابخوان را نمیتوان دید. فقط چینوچروکهای کنار چشم مدام ظاهر میشوند و حرکت بیوقفهی عضو بینایی را فاش میکنند.»
دربارهی نویسنده و مترجم
یوکو تاوادا نویسندهی زن ژاپنی است که در ژاپن زبان روسی خوانده و در آلمان دکتری ادبیات آلمانی گرفته و مقیم آلمان است. او به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی داستان و شعر و جستار مینویسد. تاوادا تاکنون جوایز معتبری را از آن خود کرده، مانند جوایز آکوتاگاوا ، تانیزاکی و جایزهی ادبی نوما در ژاپن، و جایزهی کلایست، آدلبرت فون شامیسو و مدال افتخاری مؤسسهی گوته در آلمان. فرستاده (ترجمهی لیلا بنیطبا و مهدی هوره، نشر ورا) و آخرین فرزندان توکیو (ترجمهی سونیا سینگ، نشر مجید) از دیگر کتابهای تاوادا است که به زبان فارسی منتشر شدهاند.
ستاره نوتاج کارشناس ارشد رشتههای مهندسی کامپیوتر و زبان آلمانی است. برخی کتابهای دیگری که به قلم او منتشر شدهاند: آخرش هم هیچ (والتر کمپوسکی، نشر ققنوس)، ترانزیت (آنا زگرس، نشر ققنوس)، تاریخ سینما از قرن نوزدهم تا امروز (رابرت اسکلار، نشر فرهنگستان هنر).
این کتاب لحظههای چه کسانی را رنگین و معنادار میکند؟
به طور خاص کسانی که به هریک یا هر دو زبان ژاپنی و آلمانی آشنایی یا تسلط دارند یا علاقهمند به یادگیری یکی از این دو زباناند.
یا کسانی که قصد مهاجرت کاری یا تحصیلی یا سفر به این دو کشور را دارند، و به طور عام همهی کسانی از زبان استفاده میکنند، یعنی همهی بزرگسالانِ حتی ناآشنا به این دو زبان، زیرا «زبان» ابزار مشترک ارتباطی بشر است و هرکس به قدر تجربه و دانش خود در حوزههای گوناگون، میتواند از این متن لذت و بهره ببرد و بر دانش زبانی خود بیفزاید و با برخی از عناصر فرهنگی و ادبی و زندگی روزمرهی مردمان این کشورها آشنا شود،آن هم به طریقی جز ساختار معمول سفرنامهها، خاطرهنگاریها یا روزنوشتهای کلیشهای.
خود نشر اطراف، کتابهای این مجموعه را به این گروه تقدیم کرده است: «آنها که هیچ جا ساکن نیستند و به لایههای پنهان زبان و فرهنگ میاندیشند.»
بریدهای از کتاب
حسی عجیب است: جملهای کامل را بر زبان میآورم ـ برای مثال، «فردا به زوریخ میروم» ـ و فکر میکنم شاید این جمله هیچ معنایی نداشته باشد. شاید این واژهها صرفاً ترکیب تصادفیِ پسماندِ آواها باشند که بهسادگی با ارتعاش پدید آمدهاند. شاید روحی ارتعاش خاصی در هوا ایجاد کرده باشد. کار بدن من فقط عینیت بخشیدن به این ارتعاشات است. و طی این فرایند تصور میکنم معنایی در جمله مییابم و بر اساس آن، دست به عمل میزنم.
به همین دلیل، نوشت اثری ادبی کموبیش تسکیندهندهتر از بهکارگیری زبان در زندگی روزمره است. در ادبیات دستکم قصدم انتقال پیامی معنادار نیست. واژگان ادبی توری میبافند و این تور پسماند ارتعاشات را به دام میاندازد. (تاوادا، یوکو، ۱۴۰۲، ترجمهی ستاره نوتاج، تهران: اطراف، ص۱۱۴).