آبروی از دست رفته کاترینا بلوم
نویسنده: هاینریش بل
مترجم: حسن نقره چی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۳۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۲۳۱۱
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودیبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book فیدیبو ایران کتاب بزودی بزودیاین روزها که مدام در شبکههای اجتماعی بحث خشونتهای مجازی و تهمتها و خبرهای نادرست که باعث آسیب به افراد میشود مطرح است، خواندن این کتاب که ماجرایی شبیه به آن سالها قبل برای هاینریش بل رخ داده بود، خالی از لطف نیست.
او رسانهها را به قضاوت عجولانه درباره برخی اتفاقات متهم کرد و رسانهها نیز او را متهم به طرفداری از کمونیست و حتی مقایسه با گوبلز کردند . همه اینها سبب شد تا او در سال 1974 کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم یا «خشونت چگونه شکل میگیرد و به کجا میانجامد» را نوشت.
در مقدمه کتاب که در کشور آلمان منتشر شد جملهای قرار داد که تا سالها روزنامهنگاران را دشمن خود کرد: «اگر آنچه نگاشته شده با شیوه عمل روزنامهنگاران روزنامه بیلد شباهت دارد، نه عمدی یا اتفاقی، بلکه اجتناب ناپذیر است.»
کتاب درباره زنی است که در یک مهمانی با مردی که بعدا مشخص میشود تروریست و بمبگذار است آشنا میشود. اما این زن باید جزای این شب را بپردازد، چند روز برای انجام تحقیقات روانه زندان میشود و روزنامهنگاران آنقدر درباره زندگیاش کنکاش میکنند و دربارهاش مینویسند که زندگی برایش تغییر میکند. این کتاب درباه این گزارشهاست و ما در خلال این روایتها با شرایط آلمان، مردم و این زن و اطرافیانش آشنا میشویم.
از روی این کتاب در سال ۱۹۷۵ فیلمی به همین نام، به کارگردانی فولکر شلوندورف و مارگارته فون تروتا و با بازی آنگلا وینکلر ساخته شده که در سینمای پیشروی آلمان نیز مورد استقبال قرار گرفت.
درباره نویسنده
هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. او در خانوادهای کاتولیک و صلحطلب که بعدها با ظهور نازیسم مخالفت کردند به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از این که دیپلمش را دریافت کرد در یک کتابفروشی مشغول به کار شد.
بل در طول دهه 1930 از پیوستن به جوانان هیتلر خودداری کرد، اما با شروع جنگ جهانی دوم به سربازی رفت و تا ۱۹۴۵ در جبهههای جنگ حضور داشت. در برخی مقالات نوشتهاند باوجود مخالفتها و نارضایتی خانوادهاش در ابتدا با نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم همراه و همدل بود. نامههای او از جبههی جنگ به همسر آیندهاش این موضوع را به اثبات رساند. اما در برخی زندگینامههای رسمی آمده است که او ناگزیرشده است تا به خدمت سربازی برود و در لهستان، فرانسه، رومانی، مجارستان و اتحاد جماهیر شوروی خدمت کرده است.
او یکی از 13.5 میلیون پرنسل ارتش آلمان بود که طی جنگ جهانی دوم برای این کشور جنگیدند. 4 بار در طول جنگ زخمی و به تیفوس مبتلا شد و البته یک بار هم با جعل اوراق فرار کرد و به غرب رفت . میگویند بعد از زخمی شدن در جبههی شرق دیدگاهش تغییر کرد و بیشتر با جنایت رژیم نازی و عمق فاجعهی جنگی که در آن حضور داشت، آشنا گشت.
در سال 1942 با آنهماری چک ازدواج کرد و فرزندش که سه سال بعد به دنیا آمد براثر بیماری مرد. او سه پسر دیگر از همسرش داشت، همسری که در طول همه این سالها همراهش در نوشتن و ویراستاری و ترجمه از زبان انگلیسی بود.
هاینریش بل در آوریل 1945 توسط سربازان ارتش ایالات متحده دستگیر و به اردوگاه اسیران جنگی فرستاده شد. پس از جنگ و آزادی از اردوگاه، به تحصیل در رشته زبان و ادبیات آلمانی پرداخت. همزمان هم برای تأمین خرج تحصیل و زندگی در مغازه نجاری برادرش کار میکرد و سال 1950 به اداره آمار و سرشماری شهرداری پیوست. او و همسرش در شهر کلن که 80 درصدش نابود شده بود، زندگی میکردند.
در سال ۱۹۴۷ اولین داستانهای خود را به چاپ رسانید و با چاپ داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، به شهرت رسید. سرانجام در سال ۱۹۵۱ با برنده شدن در جایزه ادبی گروه ۴۷ برای داستان گوسفند سیاه اولین جایزه ادبی خود را دریافت کرد، او در آن زمان 30 ساله بود و تصمیم گرفت تا یک نویسنده تمام وقت باشد . کم کم او به عنوان چهره ادبی شناخته شد و آثارش مورد توجه قرار گرفت. سال 1971 رئیس انجمن قلم آلمان شد و در سال 1972 برنده جایزه نوبل شد.
او در این سالها رمانها، داستانهای کوتاه، نمایشنامههای رادیویی و مجموعه مقالههای بسیاری نوشت و در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ درگذشت. نام برخی از آثارش عبارت است از: آدم، کجا بودی؟ (۱۹۵۱)، خانهای بیسرپرست (۱۹۵۴)، نان سالهای جوانی (۱۹۵۵)، یادداشتهای روزانه ایرلند (۱۹۵۷)، بیلیارد در ساعت نه و نیم (۱۹۵۹)، شبکه امنیتی (۱۹۷۹)، میراث (۱۹۸۲)، اتفاق (۱۹۸۱)، ویمپو (۱۹۸۱) و راهب (۱۹۸۲).
بخشهایی از کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم
* برای گزارشی که در پی میآید سه سرچشمهی اصلی و چند منبع فرعی وجود دارد که ابتدا به آنها اشاره میشود و دیگر هرگز به آنها ارجاع داده نخواهد شد. سه سرچشمهی اصلی عبارتاند از صورتجلسههای تحقیقات و بازجوییهای پلیس، وکیل مدافع دکتر هوبرت بلورنا و دوست هم مدرسهای و همدانشگاهیاش دادستان پترهاخ. منابع فرعی، چه بزرگ و ارزشمند و چه کمارزش، اینجا نیازی به توضیح ندارد، زیرا درگیرشدنشان و تأثیرگذاریشان و دربرگیریشان و تلاقیکردنشان و اعترافاتشان از متن گزارش قابل استنباط است.
* حقایقی که شاید نخست برای یک بار باید ارائه داده شوند، خشونتبارند، غروب چهارشنبه دوم فوریه سال ۱۹۷۴ در شب جشن زنان، خانم جوان بیستوهفت سالهای در ساعت هجده و چهلوپنج دقیقه خانهاش را به قصد شرکت در یک مهمانی خانوادگی ترک میکند.
او پس از گذشت چهار روز و در پی پشت سر گذاشتن ماجرایی غمانگیز – واقعاً باید به اینگونه بیان شود «در اینجا به اختلاف سطحی اشاره میشود که جریان را ممکن میسازد» – غروب یکشنبه در حدود همان وقت – دقیقتر بگویم رأس ساعت نوزده و چهار دقیقه – زنگ در خانه کمیسر بلندپایه اداره آگاهی، والتر مودینگ (۴) را به صدا درمیآورد که او هم در این لحظه خودش را برای شرکت در جشنهای کارناوال، البته فقط به خاطر انجام دادن وظیفه و نه به لحاظ تمایلات شخصی، به لباس شیوخ عرب درآورده بود.
به مودینگ که از کار او یکه خورده بود گزارش میدهد که ظهر همان روز حدود ساعت دوازده و پانزده دقیقه در آپارتمان شخصی خود، خبرنگار روزنامه، ورنر توتگس را با شلیک گلوله بهقتل رسانده است و میافزاید که بهتر است ترتیبی داده شود تا در خانه او را بشکنند و ورنر توتگس را از آنجا خارج کنند.
خود او از ساعت دوازده و پانزده دقیقه تا ساعت نوزده در شهر قدم زده است تا شاید از این عمل خود احساس پشیمانی کند، اما این احساس به وی دست نداده و اکنون دوست دارد دستگیر شود و میخواهد به همان مکانی فرستاده شود که لودویگ عزیزش را در آن نگه میدارند.
*نباید مخفی کرد که برای کاترینا حوادث وحشتناک دیگری هم رویداده است. از صندوق پستیاش شروع کنیم که تا آن تاریخ نقش بسیار کوچکی در زندگی او بازی میکرد و او تنها از روی عادت همیشگی هرروز در آن را باز میکرد و چون نامهای در آن نمییافت درش را میبست؛ اما صبح آن روز جمعه پر از نامه بود. نامههایی که بههیچروی برایش خوشایند نبودند. باوجود سعی فراوان الزه و کنراد برای گرفتن نامهها از او، به امید یافتن نامهای از لودویک عزیزش، تمام آنها را که حدود بیست نامه میشد بدون کوچکترین نشانی از او مرور کرد. همه را در کیفش جای داد.