گروه محکومین
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: صادق هدایت،حسن قائمیان
ناشر: نگاه
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۵
تعداد صفحات: ۱۱۱
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۲۲۴۸
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
ایران کتاب فیدیبو طاقچه کتابراه بزودی بزودیلیست مقالاتی که از این کتاب استفاده کرده اند
داستان کوتاه گروه محکومین را کافکا به زبان آلمانی در سال 1914 نوشته بود و پس از 5 سال آن را به ناشر ارائه داد. از آن زمان بیش از 100 سال میگذرد و مجازات اعدام با وجود تمام تلاشهای بشریت برای لغو آن همچنان پابرجا مانده است و این رویه غیرانسانی یکی از ابزارهای غلبه ستمگران و حاکمان و نهادهای حاکمه بر مردم و انسانهاست. برخی معتقدند این داستان کوتاه سرنوشت انسان را به شکلی نمادین به تصویر کشیده است، اما اکنون که آنرا میخوانیم میتوانیم دریابیم زمانی که کافکا این اثر را خلق میکرد آن را با توجه به تجربههای غیرانسانی پیشین بازآفرینی کرد.
در این داستان که سال 1941 «یوجین ژولاس» آن را به انگلیسی ترجمه کرد، 4 شخصیت وجود دارند که هیچ کدام نامی ندارند و هرکدام نقشی را که برای آنان در نظر گرفته شده ایفا میکنند. مرد محکومی که باید اعدام شود، افسر مسئول ماشین اعدام، سرباز وظیفه که محافظ محکوم است و سیاح اروپایی که باید شاهد اعدام باشد.
شرایطی که کافکا خلق کرده است موقعیتی است دیوانهکننده که در آن محکومین اسیر دادگاهی هستند که به صورت خودکار پیش میرود، دادگاهی که به صورت ماشین خودکار درآمده است و برای مجازات کلمات قصار و جملههای مثلا اندیشمندانه فرمانده مرده را بر بدن محکومین نقش میاندازد و خالکوبی میکند. افسری، این روند را با جزییات برای جهانگرد و بازدیدکننده اروپایی که از این جزیره محکومین سر درآورده است تشریح میکند. محکومین شاهدان خاموش این اتفاقات هستند، نه میدانند به چه جرمی درحال مجازاتند و نه وسیلهای برای دفاع دارند.
داستان با صحنه بردن محکومی به سوی ماشین اعدام آغاز میشود و پس از آن با جزییات این اعدام آشنا میشویم. ماشین جهنمی، همان دستگاه پیچیدهای است که با سوزنها، میخها و تیغها فرمانهایی را بر بدن محکوم نقش میاندازد و محکوم در حالی میمیرد که تمام بدنش پر از زخم ناشی از فرامین فرمانرده مرده است. دیگر محکومین ناگزیرند این صحنه را ببینند و تماشاگر آن باشند و شاید تنها سرگرمی و اتفاق زندگیشان همین اعدامهای گاهبهگاه است.
با توجه به اینکه طبق قانون مؤلفان ومصنفان، سی سال پس از تاریخ مرگ پدید آورنده، اگر وارثی وجود نداشته باشد یا بر اثر وصایت به كسی منتقل نشده باشد، هرکسی آزادانه میتواند اثر را چاپ کند، ناشران متعددی ترجمه صادق هدایت را منتشر کردهاند و در برخی از نمونهها پیشگفتاری ازصادق هدایت با عنوان «پیام کافکا» نیز در ابتدای آن قرار گرفته است. این مقاله به بررسی دیدگاههای «کافکا» از منظر هدایت میپردازد.
صادق هدایت در این مقاله به بررسی زندگی، اندیشهها و آثار کافکا با توجه به درک خود از این نویسنده نهیلیسم پرداخته است. هدایت درباره این کتاب بر این باور است که «همین که به دنیا آمدیم، در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفهای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کش میشویم..» شاید بتوان گفت کمتر نویسنده ایرانی تا این اندازه با افکار کافکار غرابت و نزدیکی دارد.
دیگر ترجمههایی از این کتاب که در نشرهای مختلف منتشر شده آثار هدایت و حسن قائمیان است که چند نشر مانند جامهدران و نگاه این ترجمه مشترک را به چاپ رساندهاند.
درباره نویسنده
فرانتس کافکا ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ به دنیا آمد وهنگامی که هنوز چهل ساله نبود در ۳ ژوئن 1924 بر اثر بیماری طولانیمدت سل، درگذشت . درد این بیماری توان خوردن غذا را از او گرفته بود. او در پراگ ( مرکز بوهم متعلق به پادشاهی اتریش (مجارستان) به دنیا آمد، خانوادهاش یهودی آلمانی بودند، سه خواهرش در اردوگاه نازی کشته شدند. پدرش بازرگان بود و مادرش مذهبی و فضای خانهشان چندان با شادی همراه نبود. او پس از دیپلم در سال 1901 وارد رشته شیمی دانشگاه پراگ شد اما کمی بعد به خواندن حقوق روی آورد و 5 سال بعد دکترای حقوق خود را دریافت کرد.
در سال 1908 کلاه ایمنی را اختراع کرد و به خاطر کم شدن تعداد کارگران کشته شده، مدال افتخار گرفت اما در تمام مدت به نوشتن فکر میکرد، با دوستانش حلقه سه نفری تشکیل داد و در سال 1924 درحالی مرد که فقط چند داستان کوتاه از او منتشر شده بود. جهانیان خوش شانس بودند که دوستش «ماکس برود» خلاف وصیت کافکا، آثارش را پس از مرگ منتشر کرد. او وصیت کرده بود همه دستنوشتههایش سوزانده شوند. پس از مرگ او بود که آثارش نظیر مسخ، قصر، محاکمه و آمریکا منتشر شد و تحسین همگان را به همراه داشت.
بخشی ازکتاب گروه محکومین
*سیاح میخواست روی خود را از افسر برگرداند لذا بیسبب به اطراف نگاه میکرد. افسر میپنداشت که سیاح سرگرم تماشای فضای تهی دره غیرمسکون است. دستش را گرفت و برای اینکه نگاه او را دوباره بر خود بیندازد، به دورش گشت و پرسید: شما هیچ به این رسوایی توجه کردید؟ سیاح همچنان خاموش بود. افسر لحظهای از او دور شد. پاها را از هم باز نموده و دستها را در جیب فرو کرد.
بیآنکه چیزی بگوید، چشمها را به زمین دوخته بود. سپس به سیاح لبخند گرمی زد و گفت: دیروز وقتی فرمانده شما را به تماشای اعدام دعوت کرد، من پهلوی شما ایستاده بودم و دعوتش را شنیدم. هرچند فرمانده برای مخالفت با من، به اندازه کافی تواناست، ولی آن جرئت را ندارد.
میخواهد مرا در معرض قضاوت شما که قضاوت یک فرد برجسته خارجی است، قرار دهد. حسابش دقیق است شما دو روز بیشتر نیست که در این جزیره هستید. فرمانده سابق را نمیشناختید؛ با دنیای افکار او آشنا نبودید؛ شما با شیوه تفکر اروپایی خو گرفتهاید و شاید در اصل با کیفر اعدام به وسیله ماشین مخالف باشید.
* سیاح نگاهی دزدیده به محکوم کرد. هنگامی که افسر با انگشت محکوم را نشان میداد، محکوم سرش را پایین انداخت. چنین به نظر میآمد که همه نیروی خود را به کار میبرد تا مگر بتواند آنچه را میشنود حدس بزند؛ ولی جنبشهای لبان بادکردهاش که بر روی هم فشار میآورد، به خوبی نشان میداد که او نمیتواند از سخنان افسر چیزی بفهمد. سیاح بسی پرسشها داشت؛ ولی در حالی که به محکوم نگاه میکرد، فقط پرسید : «این آدم کیفر خود را میداند؟»
افسر گفت: «نه» و خواست در حال دنباله توضیحات خود را بگیرد؛ ولی سیاح توی حرفش دوید: «او حتی از کیفری که برایش تعیین کردهاند، خبر ندارد؟»
افسر دوباره گفت: «نه»، لحظهای درنگ کرد. گویی منتظر بود.
Thanks for clicking. That felt good.
Close