سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

مدیر مدرسه

نویسنده: جلال آل احمد

ناشر: فردوس

نوبت چاپ: ۱۴

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۲۸


تاکنون 5 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
مدیر مدرسه

تاکنون 5 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

یکی از کتاب‌های شناخته شده ایرانی مدیر مدرسه نوشته «جلال آل احمد» است . رمانی که به عنوان اثری مدرن در ادبیات ایران شناخته می‌شود که از نثر پرتکلف دهه‌های قبل فاصله گرفته بود. این اثر اولین بار در سال 1337 در انتشارات فردوس منتشر شد.

راوی، ساده و مثل مردم معمولی سخن می‌گوید، ماجراهای روزمره‌اش را شرح می‌دهد و درصدد است تا تصورات و آرزوهایش برای شکل‌گیری یک محیط امن برای آموزش را اجرایی کند. او که خود پیشتر معلم بوده، حالا مدیریت یک مدرسه 6 کلاسه نوبنیاد را در دل کوه بر عهده گرفته و ناگزیر می‌شود برای بهبود شرایط 235 دانش‌آموزی که در این مدرسه دو طبقه‌ی نوساز دورهم جمع آمده‌اند، بدون کمک اداره فرهنگ، تلاش کند. او آمده بود تا به کنجی بخزد اما حالا در میانه میدان است و باید تغییراتی را به وجود آورد.

رابطه او با معلم‌ها، دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان و انتظاراتی که از خودش دارد و دیگران از او دارند، در بستر این رمان روایت می‌شود. تلاش‌هایی که گاه بی‌ثمر است و درنهایت به شکایت از او و احضارش به دادگستری منجر می‌شود.

کتاب در طی همه این سال‌ها به عنوان بستر و امکانی برای تحقیق و پایان نویسی مطرح بوده و از منظرهای مختلف مورد توجه قرار گرفته و به آرمانگرایی و در عین حال شکست خوردن شخصیت داستان اشاره می‌کند. فرنگی‌مآبی و ناکارآمدی یا روایت تاریخی اجتماعی آن دوران که در کتاب توصیف شده است را می‌توان در داستان یافت و مورد توجه قرار داد. این کتاب به زبان‌های مختلف ترجمه نیز شده است.

از انتشار کتاب مدیر مدرسه سی سال می‌گذرد و جزو آثارملی به حساب می‌آید و امکان چاپ آن برای همه ممکن است از این رو در نشرهای مختلف به چاپ رسیده است.

 

جلال آل احمد

 

درباره نویسنده

جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ تهران – ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اسالم، گیلان) روشنفکر، نویسنده و مترجم، به همراه همسرش سیمین دانشور تاثیر زیادی در تاریخ معاصر و روشنفکری ایران گذاشت. او در خانواده‌ای روحانی و شناخته شده، زندگی کرد اما به سراغ حوزه نرفت و در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران گشت و در رشته زبان و ادبیات فارسی به تحصیل مشغول شد.

نوشتن و پژوهش مقالات متعدد در زمینه‌های مختلف مردم شناسی، تاریخ و ادبیات و تاثیرگذاری در شکل‌گیری فعالیت‌های روشنفکرانه او را جزو تاثیرگذاران فرهنگ ایرانی کرد. آل احمد نیز به مانند بسیاری از روشنفکران پس از کودتای 28 مرداد، دچار افسردگی شد و سکوت اختیار کرد و سعی کرد به بازسازی خود و بازنگری در افکارش مششغول شود و در عین حال سفرهای زیادی به دور تادور ایران داشت و مدیر مدرسه و سرگذشت کندوها و مقالات دیگر حاصل این دوران است. هرچند سه سال بعد  به حزب توده پیوست و خیلی زود ترقی کرد و مجله «راه مردم» را به راه انداخت اما کمی بعد از این حزب کناره‌گیری کرد.

او خیلی زود درگذشت و برخی همچون برادرش معتقد بودند که ساواک او را کشته است، هرچند همسرش این موضوع را تکذیب کرد. آرزو داشت پیکرش برای تشریح دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران مورد استفاده قرار گیرد اما این تصمیم مخالف شرع شناخته شد و هنوز پیکرش در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری در امانت است.

جلال آل احمد آثار متعددی داشت و داستان‌های او رگه‌هایی از زندگی معاصر ایران آن زمان را در خود عیان دارد.  زن زیادی، سنگی برگوری، دیدوبازدید، خسی در میقات و .. از جمله دیگر آثار جلال‌آل احمد هستند.


بخشی از کتاب 


* دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنه کوه تنها افتاده بود؛ و آفتاب رو بود. یک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمین خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده‌ها کوبیده بشود و این قدر ازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه‌هاشان را کوتاه بکنند، بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان.


* پیش از هر امتحان کتبی که توی سالون می‌شد، خودم یک میتینگ برای بچه‌ها می‌دادم که ترس از معلم و امتحان بیجا است و باید اعتماد به نفس داشت و آقای معلم نهایت لطف را دارند و از این مزخرفات … ولی مگر حرف به گوش کسی می‌رفت؟ از در که وارد می‌شدند، چنان هجومی به گوشه‌های سالون می بردند که نگو! به جاهای دور از نظر. انگار پناهگاهی می‌جستند. و ترسان و لرزان، یک بار چنان بودند که احساس کردم اصلاً مثل این که از ترس لذت می‌برند. خودشان را به ترسیدن تشجیع می‌کردند؛ بسیار نادر بودند آن‌هایی که روی اولین صندلی می‌نشستند و کتاب‌هاشان را به دست خودشان به کناری می‌گذاشتند. اگر معلم هم نبودی یا مدیر، به راحتی می‌توانستی حدس بزنی که کی‌ها با هم قرار و مداری دارند و کدام یکی پهلو دست کدام یک خواهند نشست. از هم کمک می‌گرفتند، به هم پناه می‌بردند؛ در سایه ی همدیگر مخفی می‌شدند؛ یک دقیقه دیرتر دفتر و کتاب‌شان را از خودشان جدا می‌کردند! مگر می‌توان تنها ـ تک و تنها ـ با امتحان روبرو شد؟

 

مدیر مدرسه

 

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *