خلاصه داستان
داستان کتاب درباره خانواده مردی آجیل فروش در اردبیل است که ۴ فرزند دارد. هر کدام از این فرزندان داستان جداگانه ای دارند. فرزند اول، یوسف، طی حادثه ای دچار معلولیت شده و کنج خانه افتاده است. نه اختیاری برای زندگی دارد و نه اختیاری برای مرگ خود. فضای خانه تحت تاثیر عقاید سنتی و مذهبی پدر اداره میشود. اورهان پسر آخر مرد آجیل فروش، فرزند خلف او و جانشین برحق او برای گرداندن حجره پس از مرگ پدر است و به نوعی نور چشمی پدر به حساب میآید. ماجراهای اصلی کتاب حول محورآیدین و آیدا خواهر و برادر دوقلوی پر شور و نشاط مرد آجیل فروش شکل میگیرد.
درباره نویسنده
عباس معروفی متواد سال ۱۳۳۶ در تهران است. با اینکه در خانوادهای مرفه به دنیا آمد به کارهای یدی علاقه زیادی داشت و کارهای مختلفی از جمله طلاسازی را امتحان کرد. او دیپلم ریاضی خود را از دبیرستان مروی گرفته بود اما تصمیم گرفت تا در رشته هنرهای دراماتیک در دانشکده هنرهای زیبای تهران تحصیل کند. ملاقات او در ۱۸ سالگی با هوشنگ گلشیری تاثیر بسزایی بر نوشتههای او گذاشت و در ادامه دیدار او با سپانلو باعث شد تا درسهای زیادی از آنها بیاموزد. اندکی بعد از این ملاقاتها بود که معروفی توانست اولین داستان کوتاه خود با نام روبروی آفتاب را منتشر کند. در سال ۱۳۶۸ او رمان سمفونی مردگان را منتشر کرد و انتشار این کتاب باعث شد تا نام او در محافل ادبی بر سر زبان ها بیوفتد. طی سال های ۱۳۶۶ تا ۱۳۶۹ معروفی توانست با مناصب هنری که داشت زمینه اجرای ۵۰۰ کنسرت موسیقی را فراهم کند. او مجله “گردون” را در سال ۱۳۶۹ تاسیس کرد که ماهنامه ای فرهنگی، ادبی واجتماعی بود. در سال ۱۳۷۴ این ماهنامه ادبی به دلیل شکایتهایی که از آن شده بود توقیف شد. این توقیف باعث شد تا معروفی مجبور به جلای وطن و مهاجرت به آلمان شود. او در آلمان دوباره این نشریه را راه اندازی کرد.
قسمتی از کتاب
-مهار آیدین لحظهبهلحظه از کف پدر بیرون میشد. سرکش و رام نشدنی. در زیرزمین حبسش میکردند، او در آنجا چنان سردرگم میشد که تا به سراغش نمیرفتند و اصرار نمیکردند بیرون نمیآمد. کتاب را از بر میخواند و املا مینوشت. مدتی پولتوجیبیاش را قطع کردند. در ماستبندی میدان سرچشمه مشغول شد. پاتیل شیر را هم میزد و روزی یک قران مزد میگرفت. پولش را کاغذ و کتاب میخرید و پدر را بیشتر میچزاند. براش لباس نمیخریدند، با همان کهنهها روزگارش را میگذراند. دربند هیچچیز نبود و تنها به این فکر میکرد که از تخمهفروشی بیزار است، از تکرار زندگی پدر بدش میآید. از خیلی چیزها که بچهها در چنین سالهایی از عمر دوست دارند، بدش میآمد.
-رفتار آیدین با دیگران تفاوت داشت. دنیا را جدیتر از آن میدانست که دیگران خیال میکنند. آن شب فکر کردم از ترس دچار این حالت شده، اما بعدها بهاشتباه خود پی بردم و دانستم که درک او آسانتر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند؛ و من نمیدانم آیا مادرش هم او را بهاندازه من دوست داشت؟ آیا کسی میتوانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند. آدم پر میشود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچگاه دچار تردید نشود.
نظرات دیگران
سیمین بهبهانی: «سمفونی مردگان داستانی است از جهل، حسد، تعصب، ریا، حرص، حق کشی و تجاوز به حقوق دیگران. داستان خانواده کوچکی ست که در مقیاسی وسیعتر، جامعهای بیمار و منحط را تصویر میکند که سرانجامی جز زوال ندارد. برخی از منتقدان معتقدند که الگوی زوال را باید در رمان خشم هیاهو، اثر ویلیام فالکنر، جستجو کرد زیرا آنجا نیز صحبت از خانوادهای است که سرانجام متلاشی میشود. بهصرف اینکه موضوع هر دو داستان زوال خانواده است نمیتوان یکی را رونوشت دیگری به شمار آورد. «موضوع» ممکن است در بسیاری از آثار نویسندگان یکی باشد؛ مهم مواردی هستند که به اشکال گوناگون موضوع را مطرح میکنند. مثلاً عشق یا فقر غالباً موضوع اصلی بسیاری از آثار است. درحالیکه بیشتر این آثار شباهتی به یکدیگر ندارند. در رمان خشم و هیاهو دگرگونی سنتها و بیتوجهی به آنها خانواده را بهنوعی دگردیسی وادار میکند. درواقع هر یک از افراد به گوشهای میروند و بهنوعی زندگی نوآیین ادامه میدهند، اما در سمفونی مردگان سماجت در حفظ سنتها موجب زوال مطلق خانواده میشود.»
یکتا الهام: «آغاز سمفونی مردگان از کاروان سرای آجیلفروشها است. راوی مانند دوربینی، به نرمی خواننده را از میان باربران رد میکند و کنار اورهان و ایاز می کشاند و بعد در سه بند، مشخصههای شخصیت اخیر را عرضه میکند. روساخت و ژرفساخت بهعنوان مشخصه مدرنیسم، از همین آغاز سمفونی مردگان قابلمشاهده است. سمفونی مردگان، عباس معروفی را نویسنده مدرنیستی میدانستم که باقدرت تمام مشخصههای این نحله با دوره ادبی (اجتماعی/اقتصادی/سیاسی) را در داستانهایش مینمایاند.»