حزنانگیزیهای رمان دایی جان ناپلئون
برای بسیاری از ما «دایی جان ناپلئون» یادآور لحظات مفرح و بامزهای است که شخصیتهای دوستداشتنی آن خلق کردهاند؛ از شیرینزبانیهای مشقاسم گرفته تا بدبیاریهای دوستعلیخان و سیاحت مردگان خانم فرخلقا. با وجود این، ما شاهد موقعیتهایی نیز هستیم که گهگاه تلخی و گزندگی آن از وجه خندهآور ماجرا پیشی میگیرد. از جمله شکست راوی در اولین تجربهی عاشقانهاش که خود پزشکزاد نیز تلویحاً در افتتاحیهی معروف رمان، سرنوشت تراژیک این عشق را پیشاپیش به خواننده وعده میدهد؛ وقتی که میگوید «تلخیها و زهر هجری که کشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمیشد.»