عقاید یک دلقک
نویسنده: هاینریش بل
مترجم: شریف لنکرانی
ناشر: امیرکبیر
نوبت چاپ: ۱۷
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۷۲
«هانس اِشنیر» دلقکی است که در کتاب عقاید یک دلقک نماد گروهی از انسانهاست که نمیخواهند علیه عقاید و اعتقاداتشان رفتار کنند. او به دلیل ترک نامزدش، زنی که بسیار دوستش دارد، دچار افسردگی است. دنیایی که با ظهور نازی در حال شکل گیری است و در بطن جامعه با نظرات و افکاری ریاکارانه مواجهیم. او تنها فردی است که ریاکار نیست اما سرخورده است و از جامعه رانده شده.
پسر یک خانواده ثروتمند که دیگر تحمل ماندن در آن فضای چاپلوسانه را ندارد و از این که پدر پزشک، خواهرش را در راستای اهداف نازیها قربانی کرده به شدت عصبانی است. دختری مذهبی را به شدت دوست دارد اما درگیر قواعد مذهب و کلیسا نمیخواهد باشد و سرانجام زنی که دوست دارد را از میدهد. او میماند و عقاید خودش و زندگی که روزبهروز به سرخوردگی بیشتر نزدیک میشود.
یکی از سوالهایی که کتاب در ذهن مخاطب مطرح میکند این است که دین و مذهب تا کجای زندگی حضور و اجازه پیشروی دارد. کتاب در سال 1963 نوشته شده است، و نظرات تندش علیه مذهب و دین، واکنشهای تند کلیسای کاتولیک را به دنبال داشت.
از این کتاب در نشرهای مختلف فیزیکی، الکترونیکی و صوتی منتشر شده است و به شدت طرفدار دارد.
درباره نویسنده
هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. او در خانوادهای کاتولیک و صلح طلب که بعدها با ظهور نازیسم مخالفت کردند به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از این که دیپلمش را دریافت کرد در یک کتابفروشی مشغول به کار شد. در طول دهه 1930 از پیوستن به جوانان هیتلر خودداری کرد، اما با شروع جنگ جهانی دوم به سربازی رفت و تا ۱۹۴۵ در جبهههای جنگ حضور داشت.
در برخی مقالات نوشتهاند باوجود مخالفتها و نارضایتی خانوادهاش در ابتدا با نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم همراه و همدل بود. نامههای او از جبههی جنگ به همسر آیندهاش این موضوع را به اثبات رساند. اما در برخی زندگینامههای رسمی آمده است او ناگزیرشده است تا به خدمت سربازی برود و در لهستان، فرانسه، رومانی، مجارستان و اتحاد جماهیر شوروی خدمت کرده است.
او یکی از 13.5 میلیون پرنسل ارتش آلمان بود که طی حنگ جهانی دوم برای این کشور جنگیدند. او 4 بار در طول جنگ زخمی و به تیفوس مبتلا شد و البته یک بار هم با جعل اوراق فرار کرد و به غرب رفت. میگویند بعد از زخمی شدن در جبههی شرق دیدگاهش تغییر کرد و بیشتر با جنایت رژیم نازی و عمق فاجعهی جنگی که در آن حضور داشت، آشنا گشت.
در سال 1942 با آنهماری چک ازدواج کرد و فرزندش که سه سال بعد به دنیا آمد براثر بیماری مرد، گرچه بعدا صاحب سه پسر دیگر شد از همان همسر که در طول همه این سالها همراهش در نوشتن و ویراستاری و ترجمه از زبان انگلیسی بود.
هاینریش بل در آوریل 1945 توسط سربازان ارتش ایالات متحده دستگیر و به اردوگاه اسیران جنگی فرستاده شد. پس از جنگ و آزادی از اردوگاه، به تحصیل در رشته زبان و ادبیات آلمانی پرداخت. همزمان هم برای تأمین خرج تحصیل و زندگی در مغازه نجاری برادرش کار میکرد و سال 1950 به اداره آمار و سرشماری شهرداری پیوست. او و همسرش در شهر کلن که 80 درصدش نابود شده بود ، زندگی میکردند.
سال ۱۹۴۷ اولین داستانهای خود را به چاپ رسانید و با چاپ داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، به شهرت رسید. سرانجام در سال ۱۹۵۱ با برنده شدن در جایزه ادبی گروه ۴۷ برای داستان گوسفند سیاه اولین جایزه ادبی خود را دریافت کرد، او در آن زمان 30 ساله بود و تصمیم گرفت تا یک نویسنده تمام وقت باشد . کم کم به عنوان چهره ادبی شناخته شد و آثارش مورد توجه قرار گرفت. سال 1971 رئیس انجمن قلم آلمان شد و در سال 1972 برنده جایزه نوبل شد.
از او رمانها، داستانهای کوتاه، نمایشنامههای رادیویی و مجموعههای مقالههای بسیاری باقی مانده و در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ درگذشت.
نام برخی از آثارش: آدم، کجا بودی؟ (۱۹۵۱)، خانهای بیسرپرست (۱۹۵۴)، نان سالهای جوانی (۱۹۵۵)، یادداشتهای روزانه ایرلند (۱۹۵۷)، بیلیارد در ساعت نه و نیم (۱۹۵۹)، شبکه امنیتی (۱۹۷۹)، میراث (۱۹۸۲)، اتفاق (۱۹۸۱)، ویمپو (۱۹۸۱) و راهب (۱۹۸۲).
بخشهایی از کتاب عقاید یک دلقک
*همهچیز در آپارتمانم به رنگ مس است؛ درها، دیوارها و گنجههایی که توی دیوار کار گذاشتهاند. یک زن در ربدشامبری به رنگ مس روی کاناپه سیاهرنگ با آن خوب میتوانست جور دربیاید. شاید میتوانستم چنین زنی را داشته باشم، ولی من تنها دچار مالیخولیا، سردرد، بیتفاوتی و قدرت اسرارآمیز تمیز بو از پشت تلفن نیستم، تنها یک زن وجود دارد که من میتوانم تمام آن کارهایی را که مردان دیگر با زنان متعدد میکنند بکنم، و این زن ماری است و از وقتی ماری مرا ترک کرده است، طوری زندگی میکنم که یک راهب باید زندگی کند.
ولی من راهب نیستم. بارها فکر کردهام که به ده بروم و در مدرسهای که درس میخواندم با یک کشیش مشورت کنم، ولی کشیشها انسان را موجودی «چندهمسر» میدانند (و به همین دلیل با این سرسختی از تکهمسری دفاع میکنند)، و من را موجودی ناقصالخلقه خواهند دانست، و پندی که خواهند داد چیزی جز این نخواهد بود که بهطور سربسته، آنطور که عقیده دارند، بگویند عشق قابل خرید است.
* مدتهاست که دیگر باکسی دربارهی پول و هنر حرف نمیزنم. هر وقت که این دو باهم برخورد میکنند، یک جای کار لنگ است. هنر را یا گران میخرند یا ارزان.
در یک سیرک سیار انگلیسی دلقکی را دیدم که کارش بیست برابر و هنرش ده برابر من ارزش داشت و روزانه کمتر از ده مارک میگرفت: اسمش جیمز آلیس بود و نزدیک پنجاه سال داشت و وقتی او را به شام دعوت کردم غذا عبارت بود از املت گوشت خوک، سالاد و شیرینی سیب حالش به هم خورد. او در عرض ده سال گذشته این مقدار غذا را در یک وعده نخورده بود. از وقتی جیمز را دیدهام دیگر دربارهی پول و هنر باکسی حرف نمیزنم.
*حتی اگر عشق خریدنی هم بود، باز هم نمیتوانستم آن را به دست بیاورم٬ چون پول نداشتم! من به هیچ وجه چیزی را مسخره نمی کنم. این قدرت را دارم که به چیزی که نمی توانم درک کنم احترام بگذارم و برای اولین بار در زندگیم می دیدم که عادی بودن یعنی چه: مجبور بودن به انجام کارهایی که میل انسان در آن نقشی ندارد
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری
2 دیدگاه در “عقاید یک دلقک”
سلام
درواقع داستان این کتاب بعد ازسقوط نازی ها اتفاق میافتد اما شما نوشتید «دنیایی که با ظهور نازی در حال شکل گیری است…»
و انجا که نوشتید «او به دلیل ترک نامزدش…» دراصل نامزدش او را ترک کرده نه او نامزدش را. البته جمله شما ابهام دارد.
پدرش هم پزشک نیست بلکه مالک معدن ذغالسنگ و سرمایه دار است.
از دقت شما ممنونیم. همانطور که ذکر کردید آن جمله ایهام دارد ولی موارد را به نویسنده مطلب منتقل میکنیم