مسافر دریچهها
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیرسول رخشا در عنوان دفتر شعرش می نویسد: پیاده از تجریش. و همین یعنی در اولین قدم در شعر به شهر نظر میکند. بافتی که ذهن او را به چالش میکشد، مکانهایی که او در آن یا خود را یافته یا از دست داده است. تجریش و تهران و مسجدسلیمان و بم دراین مجموعه شعر نمودهای تازهای دارند. چرا که شاعر مسافریست با دریچهای تازه رو به مکان و در ساحت زمان.
رسول رخشا در عنوان دفتر شعرش می نویسد: پیاده از تجریش. و همین یعنی در اولین قدم در شعر به شهر نظر میکند. بافتی که ذهن او را به چالش میکشد، مکانهایی که او در آن یا خود را یافته یا از دست داده است. تجریش و تهران و مسجدسلیمان و بم دراین مجموعه شعر نمودهای تازهای دارند. چرا که شاعر مسافریست با دریچهای تازه رو به مکان و در ساحت زمان.
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیمسافر دریچهها
در برابر دفتر شعر پیاده از تجریش میایستم. به تجربههای خودم در قالب دفترهای شعری که در تمام سالهای زندگیام خواندهام فکر میکنم. به تشخص شاعر. به اهمیت زبان و حوزهی تجربهی فردی و اجراهای مدرن. به همین اصلیترین نکته که دوام و بقای کار هر شاعر به تنوع اجراها بازمیگردد. تنوعی که در عین کثرت به ایجاد شکلی از وحدت هویت شاعرانه بیانجامد. و بعد از چند بار خواندن دفتر شعر رسول رخشا باور می کنم شاعر تنوع اجرا در شعر را مد نظر قرار داده است. هم در شعرهای بلند هم در شعرهای کوتاه به سمت طبع آزمایی حرکت کرده تا بتواند صدای شخصی خود را در قالب هر شعر بشنود.
گویی که او پژواک ذهنیت شاعرانهاش را در هر شعر به شکلی بدیع جسته است. و مهم ترین مسئلهای که دفتر شعرش را قابل درنگ میکند توجه او به فضاهای شهری است. او سپانلو را به واسطهی خانهاش و نیز توجهش به تهران میشناسد. از بم و مسجد سلیمان تا خیابان جمالزاده و ایوانک در شعرهای این مجموعه کارکرد موتیفی قابل شناسایی را دارند. مکانها دغدغهی شاعری است که میخواهد نسبت خودش را به جغرافیای پیرامونش به واسطهی مفاهیم تغزلی و اجتماعی درک کند.
و شاید کار شاعر چیزی جز این نباشد که تفسیری ارائه دهد از این نسبتها.
رسول رخشا در عنوان دفتر شعرش می نویسد: پیاده از تجریش. و همین یعنی در اولین قدم در شعر به شهر نظر میکند. بافتی که ذهن او را به چالش میکشد، مکانهاییست که در آن یا خود را یافته است یا از دست داده است. در نمونههای زیادی از شعرهای این دفتر شاهد رفت و برگشت هستی و چیستی ذهن شاعر در قالب مکانها هستیم. او در اجرا و کمپوزیسیون فرمی و نیز استفاده از صنایع و بدایع زبانی به شکل کمالگرایانه و جاهطلبانهای از تنوع کلمهها و موقعیتها و رنگآمیزیهای حسی بهره برده تا ما را با خود به تمام ساحتهای زیستهاش رهنمون کند.
و قطعاً اوج این حرکت در شعر و حالا بلندتر از قبل برای بم قابل مشاهده است. در این شعر هم روایت داریم هم ارجاع به داستان ابر بارانش گرفته از شمیم بهار و باز موسیقی قابل درنگ در متن به ایجاد حرکتی در فضای شعر با الهام از معماری ارگ بم رخ مینماید.
همین که شاعر توانسته است در قالب یک شعر فرصتی را برای دریافت یک فضای جغرافیایی و تراژدی ویرانیاش از آن خود کند یعنی کاری کرده کارستان. کار شاعر یعنی همین که بتوانی امر عینی و بیرونی را از آن خود کنی. آن هم در عرصهی زبان و تصویر و حرکت در فضاهای متنوع به واسطهی صنعتهای ادبی.
در این شعر بارها با کلمهی «بم» حرکتی هشیارانه در متن به وقوع میپیوندد. مکان تعین شاعرانه پیدا کرده و در هر بند ما شاهد ظهور یک موومان شنیدنی هستیم.
این حرکتها از تولد نوع دیگر نگاه کردن شاعر به جغرافیا حکایت میکند.
و میدانیم جغرافیا یا مکان بدون زمان تقریباً هیچ معنایی ندارد. به همین دلیل دفتر پیاده از تجریش به طریق اولیٰ از یک زمان مشخص حرف میزند. ما نوع نگاه تغزلی را در زمان معاصر در این دفتر شاهدیم. در بیشتر شعرها ضمن اجرای زبان و فرم تغزلی نوعی از بحران در حوزهی روابط انسانی دیده میشود. چهطور میتوان در این وضعیت به تعریف تازهای از انسان رسید؟
رسول رخشا در شعر روایت یک سفر بدون در نظر گرفتن زمان می گوید:
امروز در سفری دور بودم/ انگار اوایل اردیبهشت بود/ جایی حوالی انتهای زمین/ که آدم پا سفت میکند تا سقوط آسمان را نبیند/ خبر آمد: میخکهای خانه مردهاند/ تعجب نکردم/ خبر آمد: گربهی مینا گم شده است/ و کلاغها به ردیف بر بامها ایستادهاند/ تعجب نکردم.(صفحه ١٩)
در ابتدای همین بند شاعر به وضعیت انسان در زمان حاضر اشارهی مستقیم دارد. و مهمتر تأکید او بر کلمهی«خبر » است.
خبر یعنی زمانهای که همهی هولناکترین وقایع رخ داده بر انسان در سطح خبر دیده میشود. انسان حالا یک خبر است. و شعر از این خبر، خوب خبر دارد. در عصر اطلاعات شاعر به خبر بودن خودش هم واقف است. شاید نه در سطح خودآگاه که قطعاً در سطح ناخودآگاه از جدیترین چالش هستیاش مطلع است.
پیاده از تجریش خبر از اتفاقهای تازهای در ذهن شاعرش میدهد. در این دفتر ما به مؤلفی برمیخوریم که میان تجربههای زیسته و خواندهاش به توازنی درخور رسیده است. حالا شاید در پارهای از شعرها حس و اندیشه فراتر از زبان ایستاده ولی در سرانجام کتاب حاضر را میشود بارها خواند و تکههایی از خودمان را در آن جستوجو کنیم.
در یکی از مهم ترین شعرهای این دفتر که در خاطرمان میماند میخوانیم:
یک بطری دیگر خالی شد/ این وقتی بود که پلک چپم پروانه شد/ بطری دیگر/ درست وقتی بود که صدای دریا قطع شده بود/ و ماسههای خشک بر اندام زنان ظهر/ تن به تکرار رد پاها نمیدادند. (صفحه ١٠٧)
از همین شعر و رعایت ایجاز و تصویرسازی در خور میتوانم ببینم دفتر شعر بعدی را که چه اندازه میتواند دغدغههای تاریخی و هستیشناسانه را دقیق و با استفاده از بدایع فرمی به شکلی متشخص یکسره فردیت بخشیده و شاید راز ماندگاری هر متنی سیر و سفر در همین شکل باشد.
تماشای دریا و قطع بودن صدای موجها و خشک شدن مانند ماسهها و تن ندادن به تکرار…
رسول رخشا بدون هر تکراری بیشک خبر از دفتر تازه اش میدهد که تجریش و تهران و مسجدسلیمان و بم در آن نمودهای تازهای دارند. چرا که شاعر مسافریست با دریچهای تازه رو به مکان و در ساحت زمان.