بار دیگر شهری که دوست می داشتم
نویسنده: نادر ابراهیمی
ناشر: روزبهان
نوبت چاپ: ۴۴
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۱۲
شابک: ۹۷۸۹۶۴۵۵۲۹۳۴۳
لیست مقالاتی که از این کتاب استفاده کرده اند
بار دیگر شهری که دوست میداشتم مانند دیگر آثار نادرابراهیمی درباره عشق است، عشقی که به فداکاری و رهایی منجر میشود.
هلیا، دختر خان که عاشق میشود و آنقدر شیدایی که با مرد راوی فرار میکند. «هلیا» را ما از درون واگویههای مرد راوی که قرار است پس از یازده سال به شهرش بازگردد، میشناسیم. با دختر خان آشنا میشویم، دختری که میتواند همراه با پسر کشاورز که از بچگی با هم همبازی بودند به چمخاله فرار کند و با معشوق ازدواج کند و در زیر بارانهای ممتد زندگی تشکیل دهد. دختری که میتواند در برابر پدرش و سنتها بایستد و از حصارها بگریزد اما توان ندارد در برابر نداشتهها طاقت بیاورد. دختری جوان که حرفهای عاشقانه و شاعرانه برای ادامه زندگیاش کافی نیست.
«هلیا» که در جایگاه زن اثیری نشسته است اما نمیخواهد فقط ستایش شود، اندکی زندگی میخواهد و در نهایت با عقلش به خانه، به خانواده و به زادگاهش برمیگردد و کلیشه مرسوم زندگی را انتخاب میکند. زنی که اکنون از نظر راوی شایسته فراموشی است. شایسته انتظار کشیدن و حسرت دیدن و بیاعتنایی از سوی معشوق.
مردی که پس از سالها، زمانی که «هلیا» دیگر زنده نیست به شهری که دوست دارد باز میگردد در حالی که مادرش به زیر خروارها خاک است و پدر علاقهای به دیدار او ندارد زبان شاعرانه این کتاب بسیاری را شیفته خود کرد و از معدود آثاری است که مکان را هم به اندازه آدمها ستایش میکند.
درباره نویسنده
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بهدنیا آمد و وقتی ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ از دنیا رفت، بیش از صد اثر و مقاله، فیلمنامه و آهنگ از او به جا مانده بود.
از 15 سالگی به نوشتن علاقه داشت، دیپلم ادبی را از دارالفنون دریافت کرد، اما دوسال بیشتر دانشکده حقوق را تحمل نکرد و به سراغ رشته زبان و ادبیات انگلیسی رفت. خودش در دو کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل درباره شغلها و تجربههایی که در زندگی داشته نوشته و سعی کرده فهرستی از فعالیتهایش داشته باشد.
غیر از کارگری در چاپخانه، حجره فرش و …. او مترجمی، ویراستاری، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتابهای کودکان، مدیریت یک کتابفروشی، خطاطی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاهها و… را هم تجربه کرده است. به خاطر فعالیتهای سیاسی زندان هم رفته است. چند اثرش به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده. تأسیس «موسسه همگام با کودکان و نوجوانان» با همسرش که خاص کودکان بود از فعالیتهای ماندگار اوست.
يك عاشقانهی آرام، چهل نامهی كوتاه به همسرم، مردی در تبعيد ابدی، بر جادههای آبی سرخ، تضادهای درونی، آتش بدون دود، ابن مشغله و آرش در قلمرو ترديد از دیگر آثار اوست و نوشتن رمان هفت جلدی آتش بدون دود که داستانی عاشقانه را در ترکمن صحرا بازگو میکند و ساخت سریال آن یکی از یادگارهای گرانبهای او برای عرصه سینما و هنر است.
بخشهایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم
*هلیا! فراموشی را بستاییم؛ چرا که ما را پس از مرگِ نزدیکترین دوستْ زنده نگه میدارد و فراموشی را با دردناکترینِ نفرتها بیامیزیم؛ زیرا انسان دوستانش را فراموش میکند، کتابهایی را خوانده است فراموش میکند، و رنگ مهربان نگاه یک رهگذر را… آن را هم فراموش میکند. لیکن چگونه از یاد خواهی برد – سگها پارس میکردند – آن غروبهای نارنجی را که خورشیدِ آن غروبها بر نگاهِ من مینشست و نگاهِ من به روی قصر و تمام شیشههای قصر سایه میانداخت؟
* بخواب هلیا، دیر است. دودْ دیدگانت را آزار میدهد. دیگر نگاه هیچکس بُخارِ پنجرهات را پاک نخواهد کرد. دیگر هیچکس از خیابان خالیِ کنارِ خانهٔ تو نخواهد گذشت. چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگها رؤیای عابری را که از آنسوی باغهای نارنج میگذرد پاره میکنند. شب از من خالیست هلیا…
* هلیا بِدان که من بهسوی تو بازنخواهمگشت. تو بیدار مینشینی تا انتظارْ پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیمشدگی را با نفرین بیامیزد، زیرا که نفرینْ بیریاترین پیامآور درماندگیست. شبهای اندوهبارِ تو از من و تصویر پروانهها خالیست. ملخهای سبزرنگ به تصرّفِ بوتههای پنبه آمدهبودند. صدای آبهای بهزهرآلودهیی را میشنوم که در هوا گَرد میشوند و به روی بوتهها مینشینند.
ملخهای سبزرنگ، کنار پنبهها، بر خاک انباشتهشدهاند. بلوچها میخندند. دیر است برای بازگشتن، برای خواندنِ تصنیفهای کوچه و بازار /برای بوییدنِ کودکانهی گلها… هلیا، برای خندیدن، زمانیست بیحصار و گریزا.
نویسنده معرفی: گیسو فغفورینوشتهها و کتابهای مرتبط
Thanks for clicking. That felt good.
Close