در سوگ عشق یا در ستایش زندگی
تاریخ عشق کتابی برای سوگواری برای تنهایی برای خروش در برابر جنگ و جدا افتادگی و مرگ یا کتابی برای زیبایی هستی و زندگی و عشق… چگونه ممکن است این مفاهیم ظاهرا تا این حد جدا از هم را در یک تصویر ترسیم کرد. نویسنده کتاب خانم نیکول کراوس خود اصالتاً یهودی-لهستانی است و اثر روزگار را بر جان خود و پیشینیانش روایت میکند. این روایت کردن با این همه عمق و درد و فاجعه الزاماً سوگواری نیست بلکه ممکن است ستایش و پاسداشت خود زیستن و ارزشِ بودن باشد.
تاریخ عشق
نویسنده: نیکول کراوس
مترجم: ترانه علیدوستی
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱۵
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۶۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۲۸۶۷
تاریخ عشق کتابی برای سوگواری برای تنهایی برای خروش در برابر جنگ و جدا افتادگی و مرگ یا کتابی برای زیبایی هستی و زندگی و عشق… چگونه ممکن است این مفاهیم ظاهرا تا این حد جدا از هم را در یک تصویر ترسیم کرد. نویسنده کتاب خانم نیکول کراوس خود اصالتاً یهودی-لهستانی است و اثر روزگار را بر جان خود و پیشینیانش روایت میکند. این روایت کردن با این همه عمق و درد و فاجعه الزاماً سوگواری نیست بلکه ممکن است ستایش و پاسداشت خود زیستن و ارزشِ بودن باشد.
تاریخ عشق
نویسنده: نیکول کراوس
مترجم: ترانه علیدوستی
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱۵
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۶۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۲۸۶۷
کلاف سردرگم داستانها و پرسشهایی که به ذهن انسان خطور میکند، از اول کتاب همراه شما است.
چرا داستان در خانواده یهودی اتفاق میافتد؟ چرا در ابتدای هر فصل یک تصویر آیکونگونه بالای صفحه وجود دارد؟ راوی این فصل با راوی فصل قبل چه ارتباطی دارد؟ زمان داستان مصادف با چه تاریخی است؟…
با رمانی سر و کار دارید در مورد عشق که سراسر از دست دادن است و نرسیدن و دچار خلا شدن… پرسش بنیادین که برای خواننده مطرح میشود این است که نویسنده چه چیزی میخواسته بگوید و چرا نیاز داشته است به این پیچیدگی بگوید؟
شاید نویسنده تلاش میکند شکوه زندگی را در پیرمرد تنهایی جستجو کند که زندگی سراسر با او سر ناسازگاری داشته است، از همان اول.
کتاب با تقاضای پیرمرد به دیده شدن و مورد توجه بودن شروع میشود. تشنهی دوست داشتن و دوست داشته شدن است و میزان تلاش او برای معنی دادن به زندگی پر از فراز و نشیبی که یدک میکشد بسیار زیاد است و واقعاً به سختی میکوشد ما را متقاعد کند که زندگی بیرنگش، کمی هم رنگ و لعاب و معنی و… دارد. شما همچون کارآگاهی ذرهبین به دست میگیرید و در داستان دنبال رنگ میگردید و یک جایی ناگهان مواجه میشوید با «سکوت چه باشکوه است و سکوت چه انواع گوناگون دارد.»
پس اثر سکوت در این هیاهوی عجیب امروز چیست و آیا ما گوشهایی شنوای سکوت برای خود تدارک دیدهایم؟
در این سکوت است که عشقها، گسستنها و مردنها هضم میشود.
نویسنده با چیرهدستی انگشت خود را به سمت نبودنها میگیرد. سکوتها. خلا.
دوستی که سالها پیش در جنگ کشته شده است.
همسری که به علت بیماری از دست رفته است.
معشوقی که به علت جبر روزگار جدا افتاده است.
زبانی که به علت مهجور بودنش کسی آن را نمیداند.
یا گذاشتن اثر در دنیا که نشان دهد روزی تو هم بودی.
«در نهایت، فقط متعلقات آدم از او به جا میمانند. شاید برای همین من هرگز نتوانستهام چیزی را دور بریزم. شاید به همین دلیل جهان را تلمبار میکردم: به این امید که وقتی مُردم، مجموع تمام چیزهایم نشانگر زندگیای باشد بزرگتر از آنچه گذرانده بودم.»
این نبودنها و فضاهای خالی را شاید جنگ و اجبارهای آن مثل مهاجرت و تنهایی… زادهاند. ولی ناگهان داخل این همه تنهایی و سوگ چیزی زاده میشود و درخشش آن چشمها را خیره میکند چیزی را ناگهان میبینید که اگر این همه تاریکی ندیده بودید، این قدر سوگواری نکرده بودید، این قدر عمیق در باتلاق بیهودگی و تنهایی فرو نرفته بودید برایتان اینقدر تابناک نمینمود. در واقع نویسنده ناگهان عمق روح زندگی و جریان زیستن را برای شما آشکار میکند و شما مبهوت، روبروی عظمت زیستن میخکوب میشوید.
تاریخ عشق کتابی است که وقتی دست میگیرید به سختی زمینش خواهید گذاشت ولی واقعاً به سختی هم از آن سر در خواهید آورد. پیچیدگیهای ادبی که نویسنده در آن به کار برده بسیار است و اولین چیزی که از کتاب دستگیرتان میشود این است که لیست سوالاتتان را بنویسید لابد اگر ننویسید یادتان خواهد رفت چون تعدادشان بسیار است و حتی تا آخر کتاب هم شاید نتوانید به همه آنها پاسخ دهید.
مترجم کتاب خانم ترانه علیدوستی خوب توانسته است از عهده داستانی این قدر تودرتو بر آید و در انتها خواننده را راضی به مقصود برساند.
جلد کتاب اما از داخل کتاب اطلاعاتی به ما نمیدهد و در مورد شخص من باید بگویم اگر کسی مرا توصیه به خواندن نمیکرد هرگز از روی جلد آن مبادرت به خواندن نمیکردم. میگویند کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنید اما…
از این کتاب فیلمی هم ساخته شده است و ما را به یاد تمام فیلمهای اقتباسی میاندازد که تا به حال دیدهام. شخصاً ترجیح میدهم این عبارت کلیشهای را اینجا بکار ببرم «من ترجیح میدهم کتابش را بخوانم…»
و اما شاید این توضیح کوچک برای شما هم راهگشا باشد زیرا برای من بود و خواستم با شما هم در میان بگذارم: نویسنده کتاب خانم نیکول کراوس خود اصالتاً یهودی-لهستانی است. به عبارت دیگر وقتی کسی در مورد خود و زندگی زیستهاش و ریشههایش صحبت میکند به این معنی است که اثر روزگار را بر جان خود و پیشینیانش روایت میکند. این روایت کردن با این همه عمق و درد و فاجعه الزاماً سوگواری نیست بلکه ممکن است ستایش و پاسداشت خود زیستن و ارزشِ بودن باشد.
«دوست دارم ردیف جلو بنشینم، دوست دارم پردهی سینما تمام دیدم را بگیرد و هیچچیز نباشد که حواسم را از آن لحظه پرت کند. آنوقت دوست دارم آن لحظه تا ابد طول بکشد. باور نمیکنید چقدر تماشای چیزها را آن بالا و اغراقشده دوست دارم. میشود گفت بزرگتر از زندگی، اما من هرگز معنی این عبارت را نفهمیدم. بزرگتر از زندگی چیست؟ اینکه ردیف جلو بنشینی و به صورت دختر زیبایی به بزرگی یک ساختمان دو طبقه نگاه کنی و ارتعاش صدایش پاهایت را ماساژ دهد یادآور اندازهی زندگیست. پس ردیف جلو مینشینم.
اگر با گردنی گرفته سالن را ترک کنم جایم خوب بوده است. مرد هرزهای نیستم، مردی هستم که دلش میخواست به بزرگی زندگی باشد.»