کتابسوزی از هیتلر تا کسروی
کتابسوزی نازیها از ماندگارترین خاطرههای مربوط به سوزاندن کتابهاست. کتابسوزی در دوران باستان هم بارها اتفاق افتاده و در تاریخ معاصر ما هم حداقل دو بار سابقه دارد. اما از بین بردن نسخه کاغذی کتابها چه معنا و دلیلی دارد؟ در نظامهای تمامیتگرا معمولا یک یا چند کتاب است که همه باید بخوانند و خواندن سایر کتابها نه تنها ارزش نیست که مذموم هم به شمار میرود. کتابسوزی وجه نمادین این اندیشه است.
کتابسوزی نازیها از ماندگارترین خاطرههای مربوط به سوزاندن کتابهاست. کتابسوزی در دوران باستان هم بارها اتفاق افتاده و در تاریخ معاصر ما هم حداقل دو بار سابقه دارد. اما از بین بردن نسخه کاغذی کتابها چه معنا و دلیلی دارد؟ در نظامهای تمامیتگرا معمولا یک یا چند کتاب است که همه باید بخوانند و خواندن سایر کتابها نه تنها ارزش نیست که مذموم هم به شمار میرود. کتابسوزی وجه نمادین این اندیشه است.
خواندهایم که اقوام مهاجم کتابخانههای بزرگ شهرها را به آتش میکشیدند؛ عملی سمبلیک در دشمنی با تمدن و دانش افزونتر سرزمینی که فتح کرده بودند. این گونه، کتاب به نشان دانش و خردمندی در برابر نیروی نظامی برتر و وحشیگری بدل شد. و این سنت متاسفانه تا سدهی بیستم و تا امروز هم ادامه پیدا کرده است.
مشهور است که نازیها در حمله به خانههای مخالفان خود کتابهای ضالّه را بیرون میریختند و به آتش میکشیدند. فیلم فارنهایت ۴۵۱ (فرانسوا تروفو، ۱۹۶۶) تصویری بهیادماندنی از کتابسوزی نظامهای تمامیتگرا به نمایش میگذارد؛ در کشوری خیالی، حکومت به این نتیجه میرسد که باید کتاب را نابود و تلویزیون را جایگزین آن کرد، لذا گروه عملیاتی مخصوصی سازمان میدهد به نام فارنهایت ۴۵۱ که درجهی اشتعال کاغذ است.
وظیفهی آنها این است که کتابهای کاغذی را کشف و آنها را به آتش بکشند. در پایان فیلم، گروهی از کتابدوستان، در جنگلی زیبا هریک کتابی را که از بر کردهاند میخوانند و به حافظه میسپارند تا آنها را از فراموشی و نابودی مطلق نجات دهند.
این صحنه علاوه بر معنای نخستین و آشکار خود نکتهی پنهانتری هم دارد. اینکه کتاب میتواند وابسته به کاغذ نباشد. و اگر وابسته به کاغذ (یا سایر مواد قابلاشتعال مثل پوست و … ) نباشد، سوزاندن آن نیز ناممکن میگردد. عمل نمادینی که در پایان فیلم میبینیم از یک نظر بیشباهت به دیجیتالی کردن کتابها نیست؛ نجات کتابها از اسارت کاغذ.
کتابسوزی متاسفانه گاه توسط انسانهای فرهیخته اما تندرو، کسانی چون احمد کسروی هم انجام شده است. کسروی و همفکران پاکدینش ادبیات صوفیانه ایران را موجب عقبماندگی کشور و مانع رشد مدرنیته در کشور میدانستند (که میتواند قابلبحث باشد)، اما راهی که آنها برای خلاصی ذهنیت ایرانی از این به زعم آنها ادبیات زیانآور اندیشیده بودند عجیب است. آنها سالی یک بار تعدادی دیوان سعدی و حافظ و … را طی مراسمی که اسمش را «جشن کتابسوزان» گذاشته بودند، طعمهی آتش میکردند.
نمونهی دیگر در تاریخ خودمان آتش زدن کتابهای ترکی در آذربایجان بعد از سقوط حکومت فرقه دموکرات پیشهوری است. غریب است که این فکر آتش زدن کتاب برای رهایی از اندیشههایی توی آنها، چه سمج و سختجان در طول تاریخ ادامه پیدا کرده است.
اما این نیز گفتنی است که فاتحان همیشه کتابخانهها را به آتش نمیکشیدند. برخی فاتحان درک میکردند که کتابخانهها میتوانند منشا قدرت افزونتر حکومتشان باشد یا حیثیت آن را بالا ببرند و لذا آنها را حفظ میکردند یا در غنای بیشتر آنها میکوشیدند.
براستی نیز آتش زدن کتاب یک وجه نمادین نیرومند دارد. کتاب قرنها به عنوان مظهر دانایی ستوده شده است. صاحب کتاب بودن ادیان از عوامل اعتبار آنها بود و عالمان صاحبکتاب شانی بالاتر داشتهاند از آنهایی که کتاب نداشتند. بالاتر به فیلم فارنهایت ۴۵۱ اشاره کردیم. فیلمسازان موج نو فرانسه با وجود اینکه خود عاشق سینما بودند، اما برای آنها مظهر تمدن و انسانیت انسان، کتاب بود.
در فیلم دیگری از ساختههای اوائل این مکتب فیلمسازی، فیلم آلفاویل (۱۹۶۵) ساختهی ژانلوک گُدار، با دنیایی خیالی در آینده روبهرو هستیم که توسط یک کامپیوتر مرکزی بزرگ اداره میشود. در این دنیای منطقی و عاری از احساسات، انسانها توانایی عشق ورزیدن را از دست دادهاند. آنچه باعث میشود زن قهرمان این فیلم «نجات پیدا کند» (قابلیت عشق ورزیدن بیابد) خواندن کتابی از پل الوار شاعر فرانسوی است. این گونه گدار به شیوهای دیگر، مانند دوستش فرانسوا تروفو به کتاب ادای دین میکند. در این نگاه کتابها حاوی آن کیفیتی هستند که انسان را انسان میسازد.
سوزاندن کتابها یک جور دهنکجی به این تفکر است. مثلاً در ایدئولوژی نازیها ارزش والاتر تندرستی است و کتاب خواندن میتواند آدمهایی متفکر، که از دید آنها به معنای خموده و افسرده و ناکارآ است به بار بیاورد. لذا به خودی خود ارزش نیست. در این گونه مکاتب تمامیتگرا معمولاً یک یا چند کتاب است که همه باید بخوانند و کتابخوانی به طور اعم نه تنها ارزش نیست که مذموم به شمار میرود. کتابسوزی وجه نمادین این اندیشه است.