چه کسی برشت را فراموش کرد؟
در دههی پنجاه بسیاری از آثار برشت به فارسی ترجمه و منتشر شد و بسیاری از جوانان و روشنفکران در آن سالها کتابهای او را با اشتیاق میخواندند. اما گویا کمکم از مد افتاد. آیا این آثار بیش از حد همهچیز را سخت نشان میدادند؟ بچههایمان را به مرگ ترغیب میکردند؟ بیش از اندازه مسئولیت به گردنمان میانداختند؟
این مقاله را ۸ نفر پسندیده اند
“آثار چپها را نخوانید. اینها بچههایتان را به کشتن میدهند!” برتولت برشت روشنفکر، هنرمند و نمایشنامهنویس آلمانی در سال 1898 در آگسبورگ آلمان به دنیا آمد و در سال 1956 در حین اجرای نمایش در برلین در گذشت. بسیار پر کار بود و اصالت را بر تعقل و آزادی انتخاب میداد و البته متعاقب این آزادی بار مسئولیت “انسان بودن و انسان ماندن” را بر دوش فرد میانداخت. او فرزند زمانه خود بود، زمانهای که تقابل بین اندیشههایی مارکسیستی، فاشیستی و کاپیتالیستی در رویارویی خشن دنیا را به خاک و خون کشیدند. چگونه نیمه اول قرن بیستم انسانهایی همچون برشت، کافکا، کندرا، همینگوی … زایید و چرا لازم است آثار آنها مطالعه شود؟ منظر یک آلمانی در نظاره به اروپا و جهان در نیمه اول قرن بیستم چه تفاوتی با منظر یک فرانسوی، آمریکایی یا پراگی دارد؟ یک شوخی آلمانی هست که میگوید “من زندگی میکنم تا کار کنم”، با مرگ در حین کار برشت اهمیت این رویکرد را در نزد آلمانیها آشکار میکند. در دهه پنجاه بسیاری از آثار برشت به فارسی ترجمه و منتشر شد و بسیاری از جوانان و روشنفکران در آن سالها کتابهای او را با اشتیاق میخواندند. به کتابخانههای دانشگاهها سری بزنید و در بخش ادبیات جهان نگاهی به نمایشنامهها بیندازید. اگر هنوز کتابهای آن سالها در کتابخانه باشد خواهید دید که فیش کتاب در صفحه آخر مهرهای بسیاری خورده است. زیاد و به توالی … بدون وقت تنفس و بعد کمکم از مد افتادهاند. چرا این نمایشنامهها در دهههای شصت و … تا امروز کمتر خوانده میشوند. البته در دهه هفتاد برای مدتی هنرمندان و روشنفکران مجدد به برشت توجه نشان دادند حتی “دایره گچی قفقازی” در تئاتر شهر به روی صحنه رفت ولی باز برشت در کوچه پس کوچههای تاریخ ایران گم شد. به نظر شما چرا؟ چون برشت تمایلات چپ داشت و امروز برچسب چپ نوعی فحش است؟ چون به اندازه کافی احساساتی، خندهدار یا گریهدار نیست؟ چون ما را مجبور میکند فکر کنیم؟ به همهچیز فکر کنیم و هیچچیزی را بدیهی فرض نکنیم؟ چون ما را تشویق به انتخاب میکند و سپس فرمان میدهد مسئولیت انتخابت را بپذیر؟ خوب همه اینهایی که گفتم کارهای سختی است و بدیهی است که ما، آدمهای گرفتار جبر روزگار گرانی و سختی و جنگ دیگر حال و حوصله این همه سقلمه را نداشته باشیم! اما راستش را بخواهید دقیقا برای همین “شرایط سخت کنونی” بیشتر از هر زمانی جامعه ما نیاز به تعقل، انتخاب آگاهانه، مطالعه دقیق و هدفمند و پذیرش مسئولیت دارد. برشت علاقه داشت به مخاطبش تمرین بدهد: تمرین دیدن، یاد گرفتن و انتخاب کردن در سالن تئاتر. واقعا فرم آثار برشت و نحوهی زندگی او چقدر آوانگارد بود؟ آیا همهی چپها همدست رژیمهای سرکوبگر بلوک شرق بودند؟ و اگر بلی پس دیگر خواندن آثارشان بیفایده است؟ راستش را بخواهید هنر و بخصوص تئاتر شاخص مهمی برای سنجش نیروهای سازنده جامعه است. جامعه ایران الان چه میاندیشد؟ در حال ساخت چیست؟ چقدر از جمعیت فعال جامعه در ساخت جامعه مشارکت میکنند؟ چند وقت پیش در تئاتر لبخند نمایش “به کفشهایت نگاه کن” نوشته آقای اکبرلو به کارگردانی آقای ملاحسینی را دیدم. بعد از مدتها به تئاتر رفته بودم. تراکم حرف برای گفتن در این اجرا دیوانهوار بود. واقعا ما در زمانی و در جایی زندگی میکنیم که لازم است با سرعت و شتاب مرتب تصمیم بگیریم، فکر کنیم، شمشیر بزیم، یاد بگیریم و درنهایت زنده بمانیم. کار سختی است. و البته کار بچهها در نمایش “به کفشهایت نگاه کن” هم به شایستگی این تلاش جانکاه و عجیب برای بقا را به خوبی نشان میداد. بازیگران در نیم متری شما با بازی پرانرژیشان بدون کلام و با سرعتی در حد کلیپهای اینستاگرامی داشتند پیام منتقل میکردند و عرق از سر و رویشان سرازیر بود، جویبارهای کوچکی که از روی بینی و چانه مثل آبشارهای کوچکی بر روی زمین سقوط میکردند. پرسش از دست اندرکارهای نمایش: شما برشت میخوانید؟ چرا باید برشت خواند؟ خواندن برشت بر روی فرم کارها چه اثری میتواند داشته باشد؟ خواندن برشت بر روی محتوای کارها چه اثری میتواند داشته باشد؟ آثار برشت زیاد هستند ولی در ادامه شما می توانید با چند تا از آنها آشنا شوید. چه کسی برشت را فراموش کرد؟
برتولت برشت












یک دیدگاه در “چه کسی برشت را فراموش کرد؟”
واقعا بین این همه نویسنده چرا برشت!!! آخه چرا!!!