برشی از کتاب: نقد/ روایتی نو از اساطیری کهن
ما چهار نگهبان هستیم: من، آنوش، زیا، و آیرین. وقتی اهریمن به جهان ما وارد شد، ایزدان برای مقابله با سیاهی او نگهبانان فر جاوید را آفریدند تا از روشنی پاسداری کنند. سرنوشت ما و آفریدگان اهریمن به هم گره خورده. تا زمانی که نگهبانان در جهان باقی هستند، اهریمن برای نابودی آنها تلاش میکند و نگهبانان برای نابودی دیوها.
در این صدها سالی که از نبرد نگهبانان با نیروهای اهریمنی میگذرد، تعداد زیادی از آنها آمده و رفتهاند. ولی با مرگ هر نگهبان، فر آنها به نفر بعدی منتقل میشود و نگهبان جدیدی به دنیا میآید. ممکن است زمانی طول بکشد تا فر جاوید کالبد جدید خود را پیدا کند. وقتی من به دنیا آمدم، پنجاه سال میشد که نگهبان باد به دنیا نیامده بود. به گمانم زمان که اینقدر برای انسانهای میرا اهمیت دارد، در جهان خدایان بیاهمیت است.
مقدمه
اساطیر و حماسههای ایرانی در طول تاریخ ایران پس از فرو افتادن ساسانیان همواره منبعی الهامبخش برای نویسندگان و شاعران بوده است. فارغ از شاهنامهی فردوسی که مشهورترین و محبوبترین روایت از تاریخ اساطیریحماسی ایران است، آثار بسیاری از قبیل گرشاسپنامه، دارابنامه، بانوگشسپنامه، بهمنشاهنامه و… در بازروایی داستانهای اساطیریحماسی ایرانی خلق شده است.
در دوران جدید نیز اقبال به داستانهای کهن فروکش نکرده و هنوز هم بازنویسی و گاه بازآفرینی این داستانها در ادبیات گمانهزن فارسی بازار گرمی دارد. نگهبان باد نوشتهی پگاه خدادی نیز یکی دیگر از آثاری است که با الهام از اساطیر ایرانی به رشتهی تحریر درآمده است. با این حال پیش از خواندن کتاب نگهبان باد تقریباً باید هر آنچه از اساطیر و افسانههای ایرانی میدانید را فراموش کنید؛ چرا که با داستانی از اساس متفاوت روبهرو هستید.
همیشه تنها: خلاصهی داستان
شخصیت اصلی داستان دختری است بهنام ایوار که اهل یکی از قبایل ماهیگر دریای پوئدیک در جنوب سرزمین خوانیراست. ایوار پس از اینکه قبیلهاش را طی حملهی یک هیولای دریایی از دست میدهد یکه و تنها به جاده میزند تا در سرزمین پهناور خوانیرا با سرنوشت خود رودررو شود.
او طی ماجراهایی به توانایی جادویی خود در فرمان دادن به باد پی میبرد و به نگهبانان فر جاوید میپیوندد تا بهعنوان نگهبان باد با اهریمن که به شکلی مرموز قدرتمند شده و زمستانی سخت را بر اغلب سرزمینها چیره کرده، مبارزه کند. با این حال این تمام چیزی نیست که ایوار از زندگی میخواهد. او باید انتخاب کند: انتخابی دشوار میان انجام وظیفه یا میل به قدرت و جاودانگی… .
آشنا، اما غریب: یک فانتزی پسامدرن
داستان تماماً از زاویهی دید اولشخص و از زبان ایوار روایت میشود و در دو خط زمانی مجزا جریان دارد: گذشته و حال ایوار. خواننده به شکل متناوب با گذشته و حال ایوار و تکوین شخصیت او آشنا میشود و بهطور ضمنی درمییابد که جهان داستان فضایی ملهم از تاریخ اساطیری ایران دارد.
از اشارات گوناگون پیداست که داستان در زمان پادشاهان پیشدادی رخ میدهد؛ با این حال دیدن اسامی آشنایی چون جم، منوچهر، ورجمکرد، گشتاسب، فرود، دستان، جریره و… نباید خواننده را در هرگونه گمانهزنی به اشتباه بیندازد: نویسنده از شخصیتها و عناصر آشنا استفاده کرده تا داستانی کاملاً متفاوت را روایت کند و همین نگهبان باد را بهکلی از دیگر آثار مقتبس از اساطیر ایرانی متمایز میکند.
در یکسوم پایانی کتاب خط زمانی گذشته متوقف میشود و داستان ایوار تا پایان کتاب تنها در زمان حال روایت میشود؛ از این رو روایت داستان شتاب بیشتری پیدا کرده و به همان میزان از جزئیات کاسته شده است. این سبک روایی نامتعارف و تا حدی ازهمگسیخته و همچنین آشناییزدایی از اسمهای آشنا به ما اجازه میدهد نگهبان باد را داستانی پسامدرن تلقی کنیم که تمایل به شکستن چارچوبهای مرسوم دارد. با این همه داستان تا حد مطلوبی از جذابیت برخوردار است که مخاطب را علیرغم شیوهی روایی نامتعارفش با خود همراه کند.
خون در میان برف: شخصیتپردازی و صحنهآرایی
از بابت شخصیتپردازی و صحنهآرایی و توصیف، داستان از همان صفحات نخست گیراست و خواننده را از همان آغاز به میانهی صحنهای هیجانانگیز و هراسآور پرتاب میکند. پرشهای زمانی میان گذشته و حال، مخاطب را با چگونگی شکل گرفتن شخصیت سرد و تا حدی خودخواه و بیرحم ایوار آشنا میکند. گذشته از ایوار بهعنوان شخصیت اصلی، شخصیتهای فرعی داستان حتی اگر نقشی کوتاه و گذرا داشته باشند نیز غالباً پرداختی مطلوب و پذیرفتنی دارند.
با این حال تقریباً هیچ کدام از آنها اعم از قوی و ضعیف از مرگی محتوم و اغلب هولناک گریزی ندارند. این هشداری است به خواننده تا چندان به شخصیتهای کتاب دل نبندد! تقریباً هیچ کدام از شخصیتهای داستان را نمیتوان نمادی مطلق از خیر یا شر تلقی کرد.
غالب شخصیتها خاکستری هستند و قرار نیست از زبان آنها شاهد موعظههای اخلاقی باشید. شخصیتهایی خاکستری که نمیتوان به هیچ کدام از آنها کاملاً اعتماد کرد. این مسائل نگهبان باد را به یک فانتزی واقعگرایانه و غیرشعاری تبدیل کرده است. توصیفات کتاب از چشماندازهای طبیعی نیز بسنده و مطلوب است؛ خصوصاً چشماندازهای وسیع پربرف که تقریباً در سرتاسر داستان دیده میشوند.
یک فنجان نوشیدنی با قهرمان: نثر بیتکلف و خودمانی
نگهبان باد برخلاف بسیاری از آثار مقتبس از اساطیر و حماسههای ایرانی از نثر کهنهنمایانه و فخرفروشانه فاصله گرفته و نثری شیوا و آسانفهم دارد. آنجا که صدای ذهن ایوار را در جایگاه راوی داستان میشنویم با نثری رسمی مواجهیم؛ اما گفتوگو میان شخصیتها به زبان محاوره و بهصورت شکسته نوشته شده که همین به صمیمیت و دلنشینی نگهبان باد بهعنوان یک فانتزی ماجراجویانه با پسزمینهی تاریخ اساطیریحماسی ایران بسی افزوده است.
نویسنده همچنین در نامگذاریها طرحی نو درانداخته و راهی میانه رفته است: نه بر استفاده از اسامی سنگین و مهجور باستانی اصرار ورزیده و نه از اسامی دمدستی و مرسوم معاصر که ممکن بود فضای کهن داستان را مخدوش کنند بهره برده است. نامهایی چون ماتکی، اَرزو، ویذت، رامی، سِتی، ایلا، وساک و… نه آنچنان منسوخ و مهجور بهنظر میرسند که خواننده را به زحمت بیندازند و نه آنقدر پیشپاافتاده و معمولی هستند که در ذهن مخاطب جای نگیرند و خاص بودن یک اثر فانتزی را خراب کنند.
دوالپا بانو: یک جهانسازی خلاق
از مؤلفههای مهم در ارزیابی یک داستان فانتزی چگونگی «جهانسازی» آن است. از یک داستان فانتزی انتظار میرود سازوکار حاکم بر جهانش و مخلوقات ساکن آن را تا حدی توضیح دهد که بتوان مرز مشخصی میان آن با یک داستان نمادین خیالانگیز یا داستانی واقعگرایانه ترسیم کرد.
نگهبان باد بهعنوان یک رمان فانتزی در این زمینه نیز کمابیش مطلوب ظاهر شده و به ویژه باید از خلاقیت نویسنده در پردازش انواع گوناگون دیوها یاد کرد: از کلاغهای کاشگین که دستهجمعی و بهصورت انتحاری به قربانی خود حمله میکنند گرفته تا شبحخرسهای از مرگ بازگشته که بهدنبال انتقام، قاتلان خود را تعقیب میکنند.
اما بارزترین هیولای داستان بدون شک دوالپاست که نباید آن را با موجود شریری با همین نام در افسانههای عامیانهی ایرانی اشتباه گرفت: دوالپای نگهبان باد هزارپایی عظیم با بالاتنهی هولناک و از ریختافتادهی زنی کور است که کسی را یارای رهایی از کینهی عمیق او نیست؛ مگر آنکه یکی از آن دو کشته شوند.
منطق جادویی داستان اصولاً چیز جدیدی نیست و به کرات در آثار فانتزی گوناگون به خدمت گرفته شده است: استفاده از قدرت جادویی نهفته در عناصر چهارگانهی آب، باد، خاک و آتش. چهار نگهبان اصلی فر جاوید نیز در واقع نگهبانان عناصر چهارگانه هستند.
با این حال بهرهگیری از این کلیشهی قدیمی در ترکیب با اساطیر ایرانی محتوایی تازه و بدیع پدید آورده است. نگهبان باد از همان آغاز بهعنوان یک فانتزی مستقل و خودبنیاد ظاهر میشود که وامدار هیچ اثر دیگری نیست. اصولاً اقتباسی دانستن کتاب نگهبان باد شاید اندکی غلطانداز باشد؛ چرا که در عین بهره بردن از مایههای اساطیر و حماسههای ایرانی راه خود را رفته و طرحی نو در انداخته است. هر چند این نوآوری چندان هم خالی از اشکال نیست.
درختان نمیگذارند جنگل را ببينم: پسزمینهی ضعیف داستان
گرچه تشخیص اینکه نگهبان باد در فضای تاریخ اساطیری ایران سیر میکند برای خوانندهی آگاه دشوار نیست، با این حال برخی اشارات به شخصیتها و خدایان دیگر فرهنگها مانند اساطیر یونان و میانرودان و ذکر صریح اسامی آپولو، گیلگمش، انلیل و… در متن داستان ممکن است باعث سردرگمی مخاطب در تشخیص پسزمینهی تاریخیاساطیری آن شود.
اگرچه در متن داستان توضیح روشنی دربارهی چند و چون این پسزمینه داده نمیشود، اما با اندکی دقت میتوان دریافت همانگونه که نویسنده در ارجاعاتش به اساطیر ایرانی آنها را بهکلی تغییر داده، از اساطیر سایر ملل نیز بدون تغییر در داستان استفاده نکرده و کوتاهسخن اینکه نسخهی دلخواه و بدیع خود را از اساطیر ارائه کرده است.
بنابراین بهنظر میرسد منطقی پشت این استفادهی متفاوت از اساطیر نهفته باشد و نویسنده صرفاً برای خالی نبودن عریضه اطلاعاتش از اساطیر را به رخ خواننده نکشیده است؛ هرچند که هیچ توضیح روشنی دربارهی این منطق داستانی داده نمیشود.
پسزمینهی تاریخی و سیاسی داستان نیز چندان خالی از ابهام نیست. از متن داستان در مییابیم که جم روزگاری پادشاهی باشکوه و قدرتمندی در خوانیرا برپا کرده بود که پس از رویگردانی فره از او فروپاشید و پادشاه جم به شکل مرموزی ناپدید شد. در روزگارِ معاصرِ داستان یک شورا بر خوانیرا حکومت میکند؛ چرا که پادشاه گشتاسب و جمعی از یارانش در تپههای پربرف «مازان» مفقود شدهاند و کشور بدون پادشاه مانده است.
بنابراین انتظار میرود خوانیرا در دوران معاصر کشوری از هم پاشیده و ناامن باشد؛ اما با وجود اینکه بخش اعظم داستان در خوانیرا رخ میدهد تقریباً هیچ اشارهای به پسزمینههای سیاسیاجتماعی آن نشده است. در عین اینکه میدانیم زمستان طولانی و سنگین اهریمنی منجر به مرگ و قحطی گسترده شده است، اما به طرز غریبی نه اثری از ناامنی راهها و آشفتگی اجتماعی دیده میشود، نه وجود قدرتی مستقر و محسوس که نظم را برقرار کند یا دستکم برایش تلاش کند.
اساساً از شورای خوانیرا که در غیاب پادشاه مقدرات مملکت را در دست دارد کوچکترین اثر محسوسی در پسزمینهی داستان دیده نمیشود. انگار که در عین آشفتگی کشور همه چیز امن و امان است! از سوی دیگر میدانیم که خوانیرا کشوری قدرتمند و پیشرفته بوده که همواره مایهی رشک همسایهی بدوی و فقیرش کشور تورا بوده است.
با این حال آنچه از کلیت داستان دربارهی خوانیرای معاصر درمییابیم حتی بارقهی ضعیفی از یک عظمت ویرانشده هم نیست، بلکه اساساً با برهوتی عظیم مواجهیم که تنها از دو مرکز عمدهی تمدن یعنی «شهر شاهان» و «آریانا» (جایگاه ورجمکرد، کاخ جادویی پادشاه جم) یاد میشود. با این حال توضیحات داستان دربارهی کشور تورا که در یکسوم پایانی کتاب از نزدیک با آن آشنا میشویم بسنده و مطلوب است.
تنها از مطالب یک فصل از کتاب بهخوبی میتوان وضعیت کشور تورا با طبیعتی دستنخورده و مردمانی ایلیاتی که تنها یک شهر بهنام اُکسوس دارد را درک کرد. بهطور کلی از بابت جهانسازی و پسزمینههای داستانی، دربارهی نگهبان باد میتوان از مَثَل «درختان نميگذارند جنگل را ببينم» بهره برد: در حالی که جزئیات داستان اعم از شخصیتپردازی، فضاسازی، توصیفات و نوآوریهای نویسنده ستودنی است، اما نمیتوان پسزمینهای که همهی این جزئیات زیبا در آن قرار گرفتهاند را به دقت تشخیص داد. همین مسئله ما را به اساسیترین ایراد نگهبان باد رهنمون میشود.
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود: ضعف در پیرنگ داستان
نگهبان باد دقیقاً دربارهی چیست؟ این سؤالی است که مخاطب پیش از تصمیم به خواندن کتاب از خود میپرسد. از متن پشت جلد کتابها عموماً برای معرفی اجمالی و تبلیغ کتاب استفاده میشود. بیایید نگاهی به متن پشت جلد کتاب نگهبان باد بیندازیم:
« اهریمن میخواهد جهان ما را نابود کند. ما باید جهان را از نابودی نجات بدهیم. ای کاش اولین بار که این حرف را شنیدم، میدانستم که واقعا چه معنایی دارد. ولی بعضی حرفها گمراه کننده هستند، مثلا اولش فقط به قهرمان داستان میگویند «تو میتوانی جهان را نجات بدهی»، دیگر نمیگویند که برای این کار چه رنجها که باید ببینی و چه خونها که ریخته خواهد شد. اما نه من قهرمانم، نه این داستان نجات جهان است.
به گمانم حالا پیش خودتان میگویید که پس نقش من چیست و اگر قرار بوده جهان را نجات بدهم چرا این کار را نکرده ام. شاید حق با شما باشد. شاید من کوتاهی کرده باشم. یا شاید هم، فقط شاید هم، ماجرا پیچیدهتر از آن باشد که شما فکر میکنید. پس قبل از این که دربارهی من قضاوت کنید، و حتماً این کار را خواهید کرد، به داستان من گوش کنید. »
این متن که در هیچ کجای کتاب وجود ندارد و اختصاصاً برای پشت جلد نوشته شده اصولاً هیچ چیز دربارهی کلیت ماجرا به مخاطب نمیگوید؛ بلکه بیشتر بهعنوان پیشدرآمد، مناسبِ قرار گرفتن در ابتدای کتاب است. پس از کجا بفهمیم کتاب نگهبان باد دربارهی چیست؟ عملاً هیچ راهی بهجز خواندن کل کتاب وجود ندارد! آیا پس از خواندن کل کتاب میتوان خلاصهای از کلیت داستان را بدون لو دادن آن ارائه کرد؟
این همان کاری بود که من در ابتدای نوشتار حاضر سعی در انجامش داشتم؛ آن هم پس از بارها مرور کتاب و تأمل بر روی داستان. نگهبان باد علیرغم مزایای بسیارش که از همان اوایل کتاب هویداست، در داستانپردازی ضعفهایی جدی دارد. یکسوم آغازین کتاب علیرغم پرشهای متناوب میان حال و گذشته و سرعت کند روایت، سرشار از نقاط ابهام است و این ابهامات در یکسوم میانی کتاب نه تنها مرتفع نمیشوند، بلکه به شمار آنها افزوده میشود.
خواننده در میانهی کتاب با پرندهای غولآسا مواجه میشود که در ادامه قرار است نقشی مهم در داستان ایفا کند: همان پرندهای که تصویرش بر روی جلد کتاب قرار گرفته است. اما مشکل اینجاست که دربارهی این پرنده با تمام اهمیتی که دارد، هیچ نمیدانیم. حتی در یکسوم پایانی کتاب که به کمک یک اسطورهی اصالتاً میانرودانی میتوان حدسهایی دربارهی هویت آن زد، باز هم نمیتوان فهمید که این پرندهی غولآسا و سحرآمیز با چه منطقی در داستان جای گرفته است.
ایراد کار وقتی بیشتر میشود که درمییابیم این هیولا قرار است بهنوعی نقش حلال مشکلات را ایفاکند: در عوضِ گشودن تدریجی گرههای داستان، ناگهان پدیدهای شگفتانگیز ظاهر میشود و تمام گرهها را با دندان پاره میکند! همین مسئله باعث میشود پایانبندی داستان بسیار شتابزده و مبهم بهنظر برسد و خواننده با یک داستان تکجلدی مواجه باشد که پس از 392 صفحه در عمل به سرانجام مشخصی نمیرسد.
چنان که پیش از این هم گفته شد، نویسنده از نسخهی اختصاصی و تغییرشکل یافتهی اساطیر ملل در داستان خود بهره برده و در عین اینکه نمیتوان نگهبان باد را ملغمهای بیسروته و فخرفروشانه از اساطیر گوناگون دانست، اما نمیتوان منطق آن را نیز درک کرد. اگر ضعف پسزمینهی اساطیری و تاریخی داستان را تا حدی بتوان به دیدهی اغماض نگریست، اما از مشخص نبودن منطق وجودیِ چیزی که قرار است نقشی تعیینکننده در داستان ایفا کند نمیتوان چشم پوشید.
اما چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ داستان نگهبان باد بهوضوح بسیار گستردهتر، عمیقتر و پیچیدهتر از چیزی است که در ظاهر بهنظر میرسد و انگار آنچه ما بهعنوان سرگذشت ایوار میخوانیم عملاً بخشی بسیار ناقص از کلیت داستان است و در واقع نیز چنین است. شاید بهتر بود که نویسنده داستان خود را ذیل عنوانی عمومی مثل نگهبانان فر جاوید نوشته و سپس نگهبان باد را بهعنوان جلد اول یک مجموعهی چهارجلدی معرفی میکرد که در جلدهای بعدی با محوریت نگهبانان آتش و آب و خاک داستان تکمیل میشود.
در این صورت خواننده میتوانست خاطرجمع باشد که نقاط ابهام جلد اول در جلدهای آتی روشن خواهند شد؛ نقاط ابهامی که در یک داستان تکجلدی مشخصاً ایراد محسوب میشوند. با این حال حتی در صورتی که نگهبان باد را جلد اول از یک مجموعه تلقی کنیم نیز ضعف در پیرنگ داستان محسوس است.
اصولاً توضیح دادن اینکه نگهبان باد دقیقاً دربارهی چیست و ارائهی خلاصهای از داستان بدون لو دادن آن کار دشواری است. در چندگانههای فانتزی باید بتوان پیرنگ هر جلد را بهصورت مستقل و مجزا از بقیه مجلدات توضیح داد. نکتهای که نگهبان باد چه بهعنوان داستانی تکجلدی و چه جلد اول از یک چندگانهی عظیم در آن ضعف جدی دارد. با این همه همانگونه که پیشتر ذکر آن رفت، نگهبان باد را بابت شیوهی روایی نامتعارف و آشناییزدایی آن باید داستانی پسامدرن تلقی کرد.
در نتیجه چه بسا تصمیم نویسنده در استفاده نکردن از عنوان اصلی و فرعی و معرفی نکردن اثر خود بهعنوان یک چندگانهی فانتزی کاملاً تعمدی و نوعی نوآوری بوده باشد. هر چند باید توجه داشت احتمالاً این شیوهی نامتعارف با سلیقه و عادت بسیاری از مخاطبان سازگار نباشد و منجر به قضاوت نابهجا دربارهی نگهبان باد و کمتر دیده شدن کتاب شود.
خونین و تاریک: نگهبان باد برای چه سنی مناسب است؟
دنیای ترسیم شده در کتاب نگهبان باد به وضوح خونین و خشن و تاریک است. صرف نظر از زمستان اهریمنی و دیوهای در کمین، گاه باید از انسانها بیشتر از دیوها ترسید؛ حتی انسانهایی که علیالظاهر به جبههی روشنی خدمت میکنند. چه بسا که نزد آنان بیش از دیگران هدف وسیله را توجیه میکند! گذشته از سردی و خشونتی که در داستان دیده میشود، وجود برخی مضامین بزرگسالانه و ابهامات اخلاقی در تصمیمگیریهای شخصیتهای داستان باعث میشود که نگهبان باد را بیشتر برای جوانان مناسب بدانیم تا نوجوانان.
مؤخره
کتاب نگهبان باد علیرغم تمام ایراداتی که میتوان از آن گرفت اثری است بهحق درخور توجه. اگر به تاریخ اساطیری حماسی ایران علاقهمندید و از اقتباسهای فخرفروشانه و سرشار از تکرار مکررات از اساطیر و افسانههای ایرانی خسته شدهاید، ممکن است نگهبان باد را تجربهای متفاوت و دلچسب بیابید. همچنین اگر صرفاً مخاطب ژانر فانتزی هستید، میتوانید از نگهبان باد بهعنوان یک فانتزی دگرجهانی و مستقل لذت ببرید.
چندان با ادبیات فانتزی تألیفی به زبان فارسی میانهی خوبی ندارید؟ میتوان درک کرد. به هر حال ژانر فانتزی به معنای مدرن کلمه هنوز جایگاه درخور خود را در ادبیات فارسی پیدا نکرده است. اما نگهبان باد ظرفیت این را دارد تا از جمله آثار آیندهداری باشد که جایگاه ژانر فانتزی در ادبیات فارسی را ارتقا خواهند داد. احتمالاً از اعتماد به نگهبان پشیمان نخواهید شد. شاید زمان آشتی با فانتزیهای تألیفی فرا رسیده باشد.
مشخصات ظاهری کتاب نگهبان باد
کتاب نگهبان باد نوشتهی پگاه خدادی را انتشارات بهنام در سال 1399 در 392 صفحه و با جلد شومیز منتشر کرده است. طراحی جلد زیبای کتاب را میکائیل ایلوخانی انجام داده است. کیفیت صفحهآرایی کتاب مطلوب و صحافی آن محکم است. نگهبان باد با کاغذ بالکی و کیفیت مطلوب منتشر شده است. کتاب از نظر ویراستاری صوری و زبانی نسبتاً مطلوب و کمایراد است. در پایان کتاب نقشهای از خوانیرا و اراضی پیرامون آن منتشر شده که چندان دقیق و مطابق اصول طراحی نقشه نیست و بیشتر جنبهی تزئینی دارد.