سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

خیابانِ منتهی به ادبیات

خیابانِ منتهی به ادبیات


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

کتاب «شهر در ادبیات»،‌ ١٧ مقاله را از ٢٠ محقق حوزه‌های مختلف ادبیات و علوم‌ اجتماعی در خود گرد آورده تا شاید بتواند «بدهی جامعه‌شناسان» به «نویسندگان داستان» را تا حدودی پرداخت کند. نویسندگان مقالات این کتاب با مقدمه و ویراستاری کوین مک‌نامارا، استاد ادبیات در دانشگاه هیوستو-کلیرلیک، در تلاشند تا نشان دهند چگونه ادبیاتِ شهر خواننده را فرامی‌خواند تا الگوهایی را ببیند که شهر از درون آن‌ها ساخته می‌شود، یا زندگی در شهر را تجربه کند و در مسیر فهمش گام بردارد.

شهر در ادبیات

نویسنده: کوین مک نامارا و دیگران

مترجم: نگین نوریان دهکردی

ناشر: خوب

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۴۸۰

شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۴۲۵۶۳۵

کتاب «شهر در ادبیات»،‌ ١٧ مقاله را از ٢٠ محقق حوزه‌های مختلف ادبیات و علوم‌ اجتماعی در خود گرد آورده تا شاید بتواند «بدهی جامعه‌شناسان» به «نویسندگان داستان» را تا حدودی پرداخت کند. نویسندگان مقالات این کتاب با مقدمه و ویراستاری کوین مک‌نامارا، استاد ادبیات در دانشگاه هیوستو-کلیرلیک، در تلاشند تا نشان دهند چگونه ادبیاتِ شهر خواننده را فرامی‌خواند تا الگوهایی را ببیند که شهر از درون آن‌ها ساخته می‌شود، یا زندگی در شهر را تجربه کند و در مسیر فهمش گام بردارد.

شهر در ادبیات

نویسنده: کوین مک نامارا و دیگران

مترجم: نگین نوریان دهکردی

ناشر: خوب

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۴۸۰

شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۴۲۵۶۳۵

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

بیشتر نویسندگان بزرگ شهرهایی به نام خود دارند. شهرهایی که نه تنها مشتاقان ادبیات را شیفته کرده، بلکه جامعه‌شناسان، جغرافی‌دانان، روانشناسان و معماران را نیز در تاروپود خیابان‌ها، بناها، کوچه‌ها و ساختار تجربی ذهن شهروندان‌شان مفتون خود ساخته است. از قدیمی‌ترین‌ آنها گرفته -ایتاکاِ هومر، رُمِ ویرژیل- تا نسل‌های جدید: پاریسِ بالزاک، لندنِ دیکنز، سن‌پترزبوزگِ داستایفسکی و دَبلینِ جیمز جویس مهر ادبیات را بر پیشانی خود حس می‌کنند. در یک کلام، به قول آرنولد واینستین «از همان زمانی که چیزی به نام ادبیات وجود داشته، شهر پیوسته جایگاه شور و التهاب ادبی بوده است.» (ص:٢٢٩)

کتاب «شهر در ادبیات»،‌ ١٧ مقاله را از ٢٠ محقق حوزه‌های مختلف ادبیات و علوم‌ اجتماعی در خود گرد آورده تا شاید بتواند «بدهی جامعه‌شناسان» به «نویسندگان داستان» را تا حدودی پرداخت کند. نویسندگان مقالات این کتاب با مقدمه و ویراستاری کوین مک‌نامارا، استاد ادبیات در دانشگاه هیوستو-کلیر لیک، در تلاشند تا نشان دهند چگونه «ادبیاتِ شهر خواننده را فرامی‌خواند تا الگوهایی را ببیند که شهر از درون آن‌ها ساخته می‌شود، یا زندگی در شهر را تجربه کند و در مسیر فهمش گام بردارد.»(ص:٣٩)

ادبیات چه چیز را بیشتر از مابقی علوم درباره‌ی شهر می‌گوید؟ چگونه شهر با بلوارها، خیابان‌ها، بناها، کافه‌ها، موزه‌ها و پارک‌هایش معماری تجربه‌ی روانی شهروندان را برمی‌سازد؟ تفاوت بین شهرهای مستعمره شده و آزاد در چیست؟ چگونه تخیل ادبی به ناپیدای شهر و ذهن ساکنانش نقب می‌زند؟ و نویسندگان تبعیدی چگونه تصاویر سرزمین مادری را بر قامت دیاسپوراهای خود می‌تنند؟ این‌ها و سوالاتی از این قبیل، در کتابِ شهر در ادبیات طرح می‌شوند تا سویه‌های از توانایی ادبیات در تبیین شهر و روابط پیچیده در آن را به واکاوی بگذارند.

کوین مک‌نامارا در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد: «یکی از کارهایی که ادبیاتِ شهر می‌تواند به بهترین شکل انجام دهد بررسی کنش و واکنشی است که میان محیط‌های شهری و رفتار انسانی در جریان است» (ص:٣٨) از همین‌رو، تحلیل شهر در ادبیات تنها به بررسی تمهیدات ادبی محدود نمی‌ماند بلکه در سطح و گستره‌ای افزون‌تر و با چهارچوب‌های نظری علوم اجتماعی، لایه‌هایی از شهر که احتمالاً از دید ساکنان مخفی مانده را عیان می‌کند.

یکی از مشخصه‌های کتاب، بررسی شهر به عنوان موجودی زنده و پویاست. در واقع شهر در ادبیات نه تنها مکانی برای زیست و برهم‌کنشی اجتماعی‌ست، بلکه همچون «شخصیت» داستانی نقش‌های متمایزی را به خود می‌گیرد. ریشه‌ی این تحول بنیانی را شاید بتوان به ادبیات قرن نوزدهم و ظهور شهر «به مثابه‌ سامانی متفاوت برای سکونت که به شیوه‌ای کاملاً متفاوت از زندگی دلالت دارد» برگرداند.

در ادبیات قرن نوزدهم و با ظهور نویسندگان طراز اولی چون بالزاک، چارلز دیکنز و داستایفسکی، تلقی جدیدی از ادبیاتِ شهری بوجود آمد. این تلقی، شهر را از مکان جغرافیایی منفعل به عنصر پویایی بدل می‌کند که همواره در حیات درونی شخصیت‌های داستان بازتاب دارد. به عبارتی دیگر، توصیف فضایی شهری در برهم‌کنش اجتماعی آن نمادی از حیات درونی شخصیت‌های داستان می‌شود، و شخصیت‌ها نیز همچون «فیزیولوژی شهر» نشانی از محدودیت‌ها، کاستی‌ها و روابط پنهان درون آن. حاصل همین تلقی‌ست که شهر از پس زمینه‌ی صرفاً جغرافی خارج می‌شود و بر افکار و افعال شخیصت‌های داستان تاثیر می‌گذارد. از منظری دیگر شاید بتوان این تلقی را ادغام دو سویه‌ی «فضای شهر» در «منظره‌ی روحی» شخصیت‌های داستان برشمرد. دیوید هاروی، جغرافی‌دان و جامعه‌شناس، با اتکا بر این رویکرد، در توصیف رمان‌های بالزاک می‌نویسد: «آثار بالزاک کمک می‌کنند شهر ملموس و قابل فهم شود.» (ص:٣٩)

 

 

آرنولد واینستین نیز در مقاله «قطعه‌پاره و فرم در شهر مدرنیسم» درباره‌ی ایده واژگونی شخصیت در شهر با توسل به رمان خانم دالووی می‌نویسد: «این داستان تغزلی‌ترین و پرمایه‌ترین اثر در میان تمامی متون مدرنیستی شهری است. وولف با سبکی رعدآسا و فریادی بلند احساس و تخیل بشری را در حکم محرک‌های اصلی زندگی ستایش می‌کند. لندن نیز در خانم دالووی حضوری در پیشانی صحنه دارد که بی‌تردید باشکوه و تحسین‌برانگیز است.»(ص:٢٣٨)

شهرها در آثار مدرنیستی چون اولیس ِجیمز جویس، سرزمین هرزِ تی‌.اس. الیوت، محاکمهِ کافکا و خانم دالوویِ ویرجینیا وولف، از زاویه دید تجربه‌ی روانی شخصیت‌ها توصیف می‌شوند، از این‌رو تکه‌پاره، سرگیجه‌آور و معلق می‌نمایند. در این نوع توصیف آنچه اهمیت ویژه دارد، نه ساختار بیرونی شهر با انبوهی از بناها و خیابان‌ها بلکه درک و تلقی «فرد» به مثابه‌ی سامانی از تجربه‌هاست که در صدر اثر می‌نشیند. شهر در ادبیات مدرنیستی به عنصری تبدیل می‌شود که ماحصل تجربه‌ی فردی و زیبایی‌شناختی تک‌تک افراد ساکن در آن است.  از این منظر، حضور شهر در ساختار تجربی شخصیت‌ها جایگزین ابژه‌هایی می‌شود که اگرچه ثابت و بدون تحرک می‌نمایند، اما در مجموع ناآشنا، سرگیجه‌آور و نامشخص هستند. در واقع در این آثار با دیالکتیکی روبرو می‌شویم که فضای شهر را به درون شخصیت و درون شخصیت را به پدیدارهای شهر تزریق می‌کند که در حین تائید به نفی همدیگر مبادرت می‌ورزند.

 ادبیات مدرنیستی با متمرکز کردن کانون روایت بر ذهن شخصیت، منظری چند وجهی از پدیده‌های بیرونی و به موازات آن از جهان تجربی آدمی نشان می‌دهد. واینستین در مورد «لئوپولد بلوم» یکی از شخصیت‌های رمان اولیس می‌نویسد: «او در جریان سیال کلان‌شهر شنا می‌کند، متوجه نشانه‌ها و سرگردان خیابان‌هایی است که در آن‌ها راه می‌پیماید، شاید بسیار شبیه به دوربین سیار، با این تفاوت که در تمام مدت می‌اندیشد و تامل می‌کند و به یاد می‌آورد. در این کتاب، گزارش‌ها از «درون» و «بیرون» با سهمگین‌ترین شیوه‌ها در کنار یکدیگرند…»(ص:٢٣٦)

 یکی دیگر از مقالات جذاب کتاب به قلم «آزاده سیهان» استاد ادبیات تطبیقی و فلسفه ، با عنوان «شهر در ترجمه: مهاجران، اقلیت‌ها، دیاسپورا و جهان‌وطنان» است. سیهان در این مقاله از شهروندانی می‌گوید که ساکن شهرها هستند اما به ملت‌های آن تعلق ندارند. تبعید، پناهندگی، کوچ و دیاسپورا لایه‌های معنایی جدیدی به دریافت قدیمی‌تر از شهر اضافه می‌کند. نویسنده در خلال بررسی نوشته‌های کیت بریورمن، لیون فویشت وانگر و امینه سوگی اوزدمار -که در سال ١٣٨٨ سفری نیز به ایران داشته- نشان می‌دهد که چگونه نویسنده‌های مهاجر تصاویر و خاطرات سرزمین مادریشان را در منظرهای جدید شهری حک می‌کنند تا آن را برای خود زیست‌پذیرتر کنند.

سیهان در مورد اوزدمار می‌نویسد: «اثر اوزدمار هم تکه‌پاره‌های تاریخ ترکیه را به خاطر می‌آورد و هم در جهان آزاد برلین این جسارت را می‌یابد که زبان بیان صداهای خاموش و سانسورشده باشد. اوزدمار که اولین نسل مهاجر خانواده‌ای کُرد/ترک-آلمانی است، به زبان آلمانی می‌نویسد که خودش در حکم زبان دوم یا احتمالاً سوم، پیشاپیش ترجمه است.»(ص:٣٥٣) سیهان، اوزدمار را نویسنده‌ای می‌داند که با تمهیداتی در رفت‌وبرگشت‌های روایی، تصاویر شهر برلین را با خاطراتش در سرزمین مادری گره‌میزند تا رویکرد جدیدی برای درک پناهندگی و تبعید خلق کند.

اوزدمار در صحنه‌ای از داستان «استانبول من» بعد از رویای تعقیب از سوی «فاشیست‌های ترک» – «پشت سرم فاشیست‌های ترکیه ایستاده بودند»- و حین رانندگی در خیابان‌های برلین، گرافیتی از خشونت پلیس آلمان توجهش را جلب می‌کند. شخصیت داستان روی دیوار می‌خواند: «خدا مرده است اما جلادان زنده‌اند… ما به گازاشک‌آور نیازی نداریم، بهانه‌هامان برای گریه بسیار است.»(ص:٣٥٦) به‌زعم سیهان، اوزدمار با روی هم قرار دادن تصاویری از برلین و خاطرات استانبول «مدل تفسیری برای فهم الگوریتم دیاسپورا در داستان دو شهر خلق می‌کند.»(همان)

تحلیل سیهان از اوزدمار برای من یادآور شعری از شاعر کُرد معروف آقایی ست که در آن می‌سراید: «خاک از سفر درمی‌ماند/ این است راز ماندن همیشگی من/ در این سرزمین»، و یا به قول شفیعی کدکنی «ای کاش آدمی وطنش را/ مثل بنفشه‌ها/ (در جعبه های خاک)/ یک‌ روز می‌توانست/ همراه خویشتن ببرد/ هر کجا که خواست/ در روشنای باران / در آفتابِ پاک». نویسنده‌ها همیشه در پس‌زمینه آثارشان سرزمین مادری را همراه خود دارند، سرزمینی که حتی با تصور جدایی از آن، نمی‌تواند سفر کند، چراکه تصاویرش زنده و ملموس در بافتاری متفاوت عیان می‌شوند.

در انتها باید یادآور شوم، هر یک از مقالات کتابِ شهر در ادبیات به معنای واقعی، مدل‌های مفهومی قابل تاملی را برای درک شهر و روابط پیدا و پنهان آن در ادبیات ارائه می‌دهند. مدل‌هایی که می‌توان با اتکا بر آن‌ها شهر را نه تنها به‌مثابه سکونت‌گاه جغرافیایی شهروندان، بلکه به‌منزله‌ی روحی پویا و شخصیتی چندوجهی فهمید که فردفرد جامعه را در الگوریتمی پیچیده با خود درگیر می‌سازد. کتاب مذکور می‌تواند اثری جذاب و قابل اعتماد برای علاقه‌مندان به ادبیات، جامعه‌شناسی، مطالعات فرهنگی و مطالعات شهری باشد. ترجمه اثر نیز به خوبی توانسته سبک و اصطلاح‌شناسی هر نویسنده را در زبان فارسی منتقل کند، از این‌رو خواننده با اثری خوش‌خوان در حین حفظ مدل‌های نظری و مفهومی آن روبروست.

 

 

 

 

  این مقاله را ۲۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *