vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

تقابل بدن و نظام نظارتی در آخرالزمان

رمان «انجمن حلزون‌های چپ‌گرد» نوشتهٔ مهسا علیون در فضایی آخرالزمانی روی می‌دهد که گرمای کشندهٔ جهان، انسان‌ها را به زندگی در مکان‌هایی تحت کنترل (موسوم به «شهرک») واداشته است. حکومت با ابزارهایی مانند «پالایش ذهن» (شست‌وشوی مغزی) و «سیستم ژتونی» (سهمیه‌بندی منابع)، بدن و ذهن شهروندان را کنترل می‌کند. گرمای هوا و کمبود آب، زندگی انسان را یکسره کرده است. آدم‌ها در این رمان فارسی صحبت می‌کنند اما کشور و ملیت انسان‌ها مشخص نیست. آن‌چه هست و واضح است، زوال است و کلافگی انسان‌ها.

 

انجمن حلزون های چپگرد

نویسنده: مهسا علیون

ناشر: نشر لف

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۳

تعداد صفحات: ۳۸۹

شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۰۵۶۵۲۳

 

  این مقاله را ۱۷ نفر پسندیده اند

 

تهیه این کتاب


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تقابل بدن و نظام نظارتی در آخرالزمان

 

 

مقدمه: جهان‌روایی زوال

 

رمان «انجمن حلزون‌های چپ‌گرد» نوشتهٔ مهسا علیون در فضایی آخرالزمانی روی می‌دهد که گرمای کشندهٔ جهان، انسان‌ها را به زندگی در مکان‌هایی تحت کنترل (موسوم به «شهرک») واداشته است. حکومت با ابزارهایی مانند «پالایش ذهن» (شست‌وشوی مغزی) و «سیستم ژتونی» (سهمیه‌بندی منابع)، بدن و ذهن شهروندان را کنترل می‌کند. گرمای هوا و کمبود آب، زندگی انسان را یکسره کرده است. آدم‌ها در این رمان فارسی صحبت می‌کنند اما کشور و ملیت انسان‌ها مشخص نیست. آن‌چه هست و واضح است، زوال است و کلافگی انسان‌ها.

 

 

راوی بی‌نام و فضای تعلیق

 

راوی بی‌نام است، مانند دیگر شخصیت‌های داستان—به‌جز گل‌گل، کارگر جنسی، و سامی، کودکِ شهرک. مکان و زمان هم نامعلوم است. راوی تلاش می‌کند اندک نشانه‌های امید را در قالب پرورش حلزون‌های جهش‌یافته (چپ‌گرد) و آموزش تاریخ پاک‌شده به کودکی بی‌هویت، و خاطرات سرکوب‌شده حفظ کند. او میان تسلیم و مقاومت در نوسان است.

 

 

درگیری اصلی: نبرد برای بقای فکر و جسم

 

درگیری اصلی داستان را شاید بشود در این خط خلاصه کرد: مبارزه برای حفظ بقای فکری و جسمی در نظامی که «اندیشیدن» را جرم می‌داند و فردیت را نابود می‌کند. تم اصلی داستان، تقابل بدن انسان با ماشین نظارتی است؛ از دهان دوخته‌شده در ابتدا (نماد سکوت اجباری) تا پاره‌کردن آن.

 

آغاز این روایت با تصویری استعاری از دهانی دوخته‌شده، خواننده را مستقیماً به قلب تنش‌های هستی‌شناختی جهان داستان پرتاب می‌کند: «دهان تازه سدی است که فکرها را پشت خودش تلنبار می‌کند تا تو فقط برای ضرورت‌ها انرژی صرف کنی». ما نمی‌دانیم چرا راوی دهان تازه دارد؟ چه کسانی برای او دهانی تازه درست کرده‌اند؟ این‌ها به مرور طی خواندن رمان برای ما روشن و واضح می‌شود.

 

 

نظام کنترل: پالایش ذهن و مصادرهٔ بدن

 

راوی در جهانی کنترل‌شده زندگی می‌کند که نهادهای حاکم، بدن و ذهن شهروندان را با تکنولوژی اصلاح می‌کنند. جهان داستان درگیر گرمایی ویران‌گر است که زیستگاه انسان‌ها را به شهرک‌های سهمیه‌بندی‌شده تقلیل داده است. این شهرک‌ها با قوانین آهنینی مانند ممنوعیت فرزندآوری و سیستم ژتونیِ کنترل نیازهای اولیه، فردیت را نابود می‌کنند. پیام واضح نظام این است: «می‌خواهی زنده بمانی؟ بردهٔ ما باش.»

 

این دهانِ سرفصلی که اندیشه‌ها را پشت سد خویش انباشته، نمادی از نظامی است که زیستِ انسانی را به مدیریت ضرورت‌ها تقلیل می‌دهد؛ جایی که حتی اندیشیدن به‌مثابه کنشی لوکس و خطرناک مهار می‌شود.

 

سازمانی به نام «پالایش ذهن» با شست‌وشوی مغزی و حذف خاطرات، تضمین می‌کند که شهروندان نه آرزویی داشته باشند، نه گذشته‌ای. در این میان، بدن انسان‌ها به میدان نبرد تبدیل شده‌است—اهدای بدن به سیستم و تراشه‌های زیرپوستی نشانگر تصاحب کامل جسم و روان آدم‌ها در این رمان است.

 

سازمان «پالایش ذهن» با عملیات جراحی حافظه، مرزهای بین یادآوری و فراموشی را بازتعریف می‌کند. این نهاد، ماشین تولید سوژه‌های بی‌خطر است؛ موجوداتی که فقدان خاطره، آن‌ها را از هرگونه حس تعلقی به گذشته یا آرزویی برای آینده تهی می‌کند. در چنین منظومه‌ای، بدن به آخرین سنگر مقاومت بدل می‌شود: اهدای بدن به سیستم، آیین تشریفاتی است که مرگ را نیز به ابزاری برای بازتولید قدرت تبدیل می‌کند.

 

 

شورش‌های خرد و نظم انضباطی

 

صفحات ۱۶ و ۱۷ با تمرکز بر جزئیات به‌ظاهر پیش‌پاافتاده جهانی را ترسیم می‌کنند که در آن، حتی اعتراض‌های کوچک مانند پرتاب قوطی، رعایت نکردن ساعت خاموشی، پاره کردن دفتر تلفن هم توسط سیستم ردیابی و جریمه می‌شوند. راوی در میانهٔ بیگانگی از خویش و تسلیم در برابر نظم حاکم معلق است، و این تعلیق، فضایی سنگین و تأمل‌برانگیز خلق می‌کند.

 

این‌ها در واقع آیین‌های شورش‌های کوچک در برابر دستگاه عظیم انضباط هستند. حتی در حد پرتاب یک قوطی به تهی‌گاه تاریکی، شکافی در منطق سهمیه‌بندی‌شدهٔ زندگی ایجاد می‌کنند. قرص‌های روان‌پزشکی که باید تسکین‌دهندهٔ اضطراب باشند، خود به نماد بیماری‌زایی ساختاری بدل می‌شوند؛ زباله‌ای که سیستم حاضر است برای ردیابی آن «کسر امتیاز» دهد، چون حذف هر نشانه‌ای از ناخرسندی، حتی در سطح پسماندها، برای بقای نظام حیاتی است.

 

پیامک نهاد جرائم با «گرامی» خواندن شهروندان در حالی که پیامش حکم تیغ جراحی را دارد، آشکارا منطق دوگانه‌ساز قدرت را عریان می‌کند: زبان رسمی همزمان نوازشگر و تهدیدگر است، هم هویت فردی را با خطاب قراردادن می‌شناسد و هم آن را در فرایند یکسان‌سازی نهادینه نابود می‌کند. غیرقابل‌حذف بودن پیامک آدم را یاد این می‌اندازد که فناوری زندانی سیال است؛ دیوارهای نامرئی که انسان محبوس در آن حتی در خلوتِ تاریکی پس از خاموشی سراسری، زیر نور آبی گوشی همراه—این چشم بی‌پلک نظام—باید نقش شهروند مطیع را بازی کند.

 

ریتم نفس‌گیر جملات کوتاه («سیفون را می‌کشم»، «دراز می‌کشم») نه‌تنها اضطراب روان‌پریشانهٔ راوی، که پژواک ضرب‌آهنگ مکانیکی جامعه‌ای است که زمان را به واحدهای قابل کنترل تقسیم کرده است. افعال ساده و فاقد هرگونه پیرایه، زبان را تا سطح دستورالعمل‌های فنی تنزل می‌دهند، گویا راوی خود به بخشی از ماشین بزرگ نظارتی بدل شده که ناخواسته دستورکارهایش را تکرار می‌کند.

 

 

نمادهای مقاومت: حلزون، کودک و خاطره

 

راوی بی‌نام، بازتابی از جهانی است که نام‌ها را با بارکد جایگزین کرده. کنش نهایی او—پاره کردن دهان—نه یک شکست، که اعلام وجودی تراژیک است:

 

«من هستم، حتی اگر صدایم را خفه کنند». او با آموزش تاریخ پاک‌شده به کودکی بی‌نام و پرورش حلزون، خاطره و امید را در نسلی جدید می‌کارد. این حلزون‌ها—که در حالت عادی در طبیعت راست‌گرند و حلزون چپ‌گرد حالت جهش‌یافته از حلزون‌هاست و متفاوت و کاملاً نادر—با حرکت خلاف جهت معمول، نماد مقاومتی نامحسوس اما ریشه‌دارند. پرورش آن‌ها کنشی نمادین است: رشد در مسیری که سیستم نمی‌پسندد.

 

در این جهان، گل‌گل—کارگر جنسیِ مهربان—نماد شکنندگی انسانیت در نظامی است که عواطف را کالایی می‌کند. رابطهٔ او با راوی، امیدی زیرپوستی می‌آفریند، گویی مهربانی آخرین سنگر مقاومت در برابر «پالایش ذهن» است. کودک، نقاشی‌های پرنده‌های منقرض‌شده را ترسیم می‌کند، نه به عنوان خاطره‌ای ساده، بلکه چون اعلامیه‌ای شورشی: «آنچه را که می‌گویند هرگز نبوده، به یاد خواهیم آورد».

 

 

اقتصاد نظارتی: ژتون‌ها و مدیریت فقر

 

ژتون‌ها—تبدیل نیازهای اولیه به امتیازهای مصرفی—جامعه را به بازی‌ای بازنده تبدیل کرده‌اند. صحنه‌هایی مثل جریمه شدن برای «استنشاق هوای اضافی»، طنز سیاهی است که مصرف‌گرایی اجباری را نقد می‌کند. فضاسازی رمان، تلفیقی از گرمایش اقلیمی و دیوان‌سالاری خفقان‌آور است، تصویری نو از آخرالزمان که هم هشداردهنده است، هم آینه‌ای از امروز.

 

پارگی دهان در پایان، بیش از یک کنش خودتخریب‌گر، بیانیهٔ سیاسی است. در جهانی که اندام‌های حسی به ابزارهای نظارتی بدل شده‌اند، پاره‌کردن دهان—مرکز بیان و دریافت—هم فریادی است بر ضد سکوت تحمیل‌شده و هم اعترافی به ناتوانی از تولید معنا در فضایی که زبان مصادره شده است. این زخم آگاهانه، مرز بین مقاومت و انقیاد را مخدوش می‌کند؛ خونی که جاری می‌شود هم نشان شورش است هم یادآور جراحت‌های بی‌پایانی که نظام سلطه بر پیکرهٔ سوژه‌ها وارد می‌آورد.

 

 

فصل‌های نمادین: خلأ، کنترل و اقتصاد زیرزمینی

 

در فصل سی و یکم، فضای تهی آپارتمان به استعاره‌ای از خلأ وجودی راوی بدل می‌شود. جابه‌جایی اجباری اثاثیه تنها انتقال فیزیکی اشیا نیست، بلکه جابه‌جایی نمادین خاطرات مشترک در نظامی است که عواطف را به معامله‌ای کالایی تقلیل می‌دهد. کاناپه‌های همشکل مرکز خرید، بازتولید همانندیِ تحمیلی در سطحی آزاردهنده‌اند: حتی در انتخاب اشیای خانگی، شهروندان حق «تفاوت» ندارند. این یکسان‌سازی، سوگواری برای رابطهٔ ازدست‌رفته را ناممکن می‌سازد، چرا که هر اثاثیه‌ای تنها نسخه‌ای کپی از الگویی ازپیش‌تعیین‌شده است.

 

کمیابی تخم‌مرغ و میوه نه به دلیل کمبود واقعی، که محصول سیاست‌های عمدی شهرک برای ایجاد وابستگی است. سیستم با تبدیل نیازهای اولیه به کالاهای لوکس (از طریق تحریم‌های ساختگی شهرک کشاورزی)، شهروندان را به دام بدهی می‌اندازد. ژتون‌ها که ظاهراً ابزاری برای توزیع عادلانه‌اند، در واقع مکانیسمی برای نهادینه‌کردن نابرابری‌اند: هر «کسر امتیاز» شهروندان را به حاشیهٔ معیشتی نزدیک‌تر می‌کند و آن‌ها را مجبور به پذیرش مشاغل غیررسمی (مثل حلزون‌درمانی سیار) می‌سازد. این همان «مدیریت فقر» در جوامع مدرن است که در آن نظام حاکم با ایجاد بحران‌های مصنوعی، کنترل خود را ابدی می‌کند.

 

راوی با فروش ترشحات حلزون‌ها به سالمندان، مرز بین قربانی و همدست نظام را مخدوش می‌کند. این شغل غیرقانونی، از سویی شکلی از مقاومت اقتصادی است (تأمین مالی خارج از چرخهٔ ژتون‌ها)، و از سوی دیگر بازتولید خشونتی است که سیستم بر پیکرهٔ جامعه تحمیل کرده. سالمندانِ محتاج ترشحات حلزون—که خود قربانیان سیاست‌های بهداشتی شهرک‌اند—به مصرف‌کنندگان دارویی دست‌دوم تبدیل می‌شوند. این صحنه، طنز سیاهی از «اقتصاد زیرزمینی» در جوامع تمامیت‌خواه است که در آن حتی درمان به بازاری سیاه فروکاسته می‌شود.

 

مراقبت راوی از حلزون‌ها (با پوست تخم‌مرغ‌های نایاب) تنها کاری نیست که از سر دلتنگی برای گذشته انجام بدهد، بلکه بازسازی رابطهٔ «پرستار-محافظ» است که نظام حاکم آن را از انسان‌ها دریغ کرده. حلزون‌ها در محفظهٔ شیشه‌ای—این ویترین شکننده—هم نماد امیدند هم یادآور آسیب‌پذیری هرگونه زندگی مستقل در برابر سیستم. حرکت کُند آن‌ها در تضاد آشکار با شتاب مکانیکی شهرک است؛ گویی راوی می‌خواهد با پذیرش این کُندی، زمانِ زیستیِ مصادره‌شده را بازپس گیرد.

 

خوابیدن در هال به جای اتاق مشترک، تنها تغییر مکان فیزیکی نیست، بلکه تلاشی است برای خلق «جهانی» جدید در جغرافیایی که خاطراتش ویران شده. اما این فضا نیز تحت سیطرهٔ قوانین شهرک است: دیوارهای بی‌روح، نور مصنوعی لامپ‌های کم‌مصرف، و صدای هیس تهویهٔ اجباری، یادآور می‌کنند که گریز از نظارت ناممکن است. راوی در این فصل، بیش از پیش به «جانوری در قفس» شباهت دارد که حتی حریم تنهایی‌اش نیز توسط تکنولوژی نقض می‌شود.

 

این فصل با تمرکز بر ریتم روزمرهٔ راوی (تغذیهٔ حلزون‌ها، اجتناب از اتاق خواب، تعاملات گذرا با سالمندان)، نشان می‌دهد که چگونه زیستن تحت سلطهٔ نظام خود به عملی رادیکال بدل می‌شود. هر فعل به ظاهر پیش‌پاافتاده—حتی شکستن پوست تخم‌مرغ—در واقع مبارزه‌ای است برای حفظ بقای معناداری در جهانی که معنازدایی شده است.

 

 

زبان به مثابه سلاح: گفتاردرمانی اجباری

 

در فصل بیست و چهارم، گفتاردرمانی اجباری به صحنه‌ای از نمایش قدرت بدل می‌شود که در آن زبان نه ابزار بیان، که سلاحی برای سرکوب است. نشست‌های پالایش ذهن با حضور نون.شین—چهره‌ای که عینکش همچون سپری بین او و مراجعان فاصله می‌اندازد—آیینی شبه‌علمی است برای بازتعریف دردهای انسانی بر اساس منطق سیستم.

 

راوی در مواجهه با صندلی خالی مرد غایب (که حضورش پیش‌تر محو شده) با دو راه برای مواجه با تهدید روبه‌روست: یا ترس‌هایش را در قالب واژگان موردپسند نظام بریزد، یا سرنوشت آن صندلی خالی را تجربه کند. جمله‌سازی‌های پرلکنت او («چیزهایی که شهرک به ما ارزانی داشته») نه بیان خودانگیخته، که تکرار ماشینی متنی است که سیستم می‌خواهد بشنود.

 

کارت تردد بازاریابی که رفت‌وآمدها را رصد می‌کند، حلقه‌ای دیگر از زنجیر نظارتی است. راوی با امتناع از دریافت سیم‌کارت—علیرغم نیاز مبرم—تلاش می‌کند مرزی هرچند ناچیز بین خود و سیستم حفظ کند. این امتناع، شبیه مقاومت بیمارگونه‌ای است. گرمازدگی و خستگی مفرط راوی در این فصل، تنها نشانهٔ فشار اقلیمی نیست، بلکه استعاره‌ای است از فرسودگی روانی ناشی از زندگی در نظامی که نفس‌کشیدن را به عملی سیاسی تبدیل کرده است.

 

جعبهٔ حلزون‌ها در این فصل به مکانی امن بدل می‌شود—فضایی کوچک که راوی در آن می‌تواند نقش پرستار را بازی کند، نقشی که سیستم از او دریغ کرده. مراقبت از این موجودات چپ‌گرد، بازتابی است از میل به پرورش تفاوت در جهانی که یکسان‌سازی قاعدهٔ بقاست. حرکت آن‌ها بر خلاف جهت معمول، نه صرف نمادین، که کنشی واقعی در تقابل با جبر است. ترشحات حلزون‌ها که همزمان دارو و کالای ممنوعه‌اند، تناقض جامعهٔ شهرک را عریان می‌کنند: هر عنصر نجات‌بخش بالقوه می‌تواند به سلاحی برای سرکوب بدل شود.

 

صحنهٔ طوفان حشرات که همچون تهدیدی نامرئی بر فراز شهرک معلق است، یادآور آسیب‌پذیری نظام‌های به ظاهر مقتدر است. این حشرات که پیش‌تر در فصل ۱۲ به عنوان بحرانی محیطی اشاره شدند، حالا به استعاره‌ای از مقاومت طبیعت در برابر مهندسی افراطی بدل می‌شوند. بی‌خبری راوی از این تهدید، نه نشانهٔ غفلت فردی که بازتاب سیاست عمدی سیستم برای ایجاد انفعال در شهروندان است. نظامی که با متمرکز کردن اطلاعات، شهروندان را در تاریکی نگه می‌دارد تا واکنش‌هایشان قابل پیش‌بینی و کنترل باشد.

 

 

نثر و فرم: بازتاب روان‌پریشی جمعی

 

نثر پیچیده و تصاویر انتزاعی—مانند «ریشه‌های متحرک نباتات» یا «پره‌های دستگاه تهویه مثل اسب‌های فرسوده»—اگرچه گاهی بر خوانش روان سایه می‌اندازد، اما در خدمت بازسازی فضای روان‌پریشانهٔ حاکم بر داستان است. این زبانی شکسته و چندپاره، آینه‌ای است از ذهن راوی که میان واقعیت و توهم، امید و یأس در نوسان است. صحنه‌های به ظاهر نامربوط مانند تعامل با آینهٔ دستشویی، در واقع تلاشی است برای بازسازی هویتی که سیستم مصادره کرده؛ نگاه کردن به انعکاس تصویر در آینه، جست‌وجویی است برای یافتن آنچه زیر لایه‌های کنترل و نظارت پنهان مانده است.

 

ارتباط راوی با خانوادهٔ سامی (هوش ۴۴ و سیزده‌هفده) پنجره‌ای است به سازوکارهای کنترل اجتماعی در شهرک. شماره‌های به جای نام‌ها، نه تنها هویت را می‌زداید، بلکه روابط انسانی را به معادلات ریاضی تقلیل می‌دهد. گفت‌وگوی راوی با سیزده‌هفده دربارهٔ «دلگرمی از داشتن مصائب مشترک»، لحظه‌ای است که در آن امید به اتحاد ضدسیستم جرقه می‌زند، اما بلافاصله با ترس از پیامدها خاموش می‌شود. این دوگانگی، تنش دائمی بین میل به مقاومت جمعی و ترس از مجازات فردی را نشان می‌دهد—تنشی که سیستم با مهارت از آن برای تفرقه‌اندازی استفاده می‌کند.

 

در پس‌زمینهٔ این فصل، طنز سیاه به شکل‌های گوناگون حضوری پررنگ دارد: کارت‌های طلایی میوه که در مقابل گرسنگی شهروندان می‌درخشند، سالمندانی که برای تسکین دردهایشان به ترشحات حلزون‌های قاچاق متکی‌اند، و نظام بهداشتی که خود منشأ بیماری‌زایی شده است. این طنز، نه ابزاری برای تخفیف تراژدی، که چاقویی است برای شکافتن تناقضات ذاتی سیستم. پوست تخم‌مرغ‌های بازیافتی که به منبع کلسیم حلزون‌ها تبدیل می‌شوند، نمادی است از چرخهٔ بقا در جامعه‌ای که زباله‌هایش به بخشی از اقتصاد زیرزمینی بدل شده‌اند.

 

 

نتیجه: مقاومت در جهانی معنازدا

 

فصل بیست و چهارم با آشکار کردن لایه‌های پنهان کنترل—از بدن‌ها تا زبان—تصویری هولناک از آینده‌ای ارائه می‌دهد که در آن انسانیت در تقابل با ماشین‌های نظارتی به حاشیه رانده شده است. راوی در این فصل، همچون اسطورهٔ سیزیف، سنگی به نام امید را به بالای کوه می‌غلتاند، هرچند می‌داند این سنگ بار دیگر به پایین خواهد غلطید. اما همین حرکت روتین و به ظاهر بی‌حاصل، خود شکلی از مقاومت است در جهانی که ایستایی برابر است با تسلیم. پاره کردن دهانِ راوی در پایان، شکافی است در این تصاحب، فریادی بی‌صدا علیه سکوتی تحمیل‌شده.

 

 

مهسا عِلّیون، متولد ۱۳۶۸ فارغ‌التحصیل رشتهٔ ژنتیک از دانشگاه چمران اهواز است. وی فعالیت در حوزهٔ ادبیات را با نوشتن داستان‌های کوتاه آغاز کرد. پیش از رمان «انجمن حلزون‌های چپگرد» مجموعه داستانی با عنوان «بلیت یک‌طرفه به مالدیو» به قلم وی توسط نشر قو منتشر شد که در سال ۱۴۰۰ به عنوان یکی از مجموعه داستان‌های منتخبِ «جایزهٔ ادبی مشهد» برگزیده شد.

 

از این نویسنده داستان‌های کوتاهی نیز در مجله‌های ادبی از جمله «کرگدن»، «همشهری داستان» و «نوپا» منتشر شده است. رمان انجمن حلزون‌های چپگرد، به عنوان اثر داستانی منتخب در پنجمین دوره از «جایزهٔ ادبی کیومرث» برگزیده شده است.

 

 

 

پیشنهاد مطالعه: کالیبان و ساحره: زنان، بدن و انباشت بدوی

 

نوشته‌های مرتبط

3 دیدگاه در “تقابل بدن و نظام نظارتی در آخرالزمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *