سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

آسمان خوفانگیز، نوازشگر و زیبا

آسمان خوفانگیز، نوازشگر و زیبا


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

«بیابان» شرح نخستین آشنایی کودکی شش هفت ساله است با جهان خوفانگیز. جهان از چشم کودکی شش‌هفت ساله که نخستین بار از مادرش جدا می‌شود، به جایی می‌رود که امید دیدار دوباره‌ی مادر نامعلوم است، جایی برای این‌که درس بخواند، در حالی که نمی‌داند این درس خواندن دقیقا چیست، در سفری چند روزه در «بریچکا»یی قراضه از میان بیابانی بی‌انتها با دایی و کشیشی هر دو تاجر پشم. و همسفرانی از انواع مختلف آدمیانِ روسیه‌ی قرن نوزدهم.

بیابان

نویسنده: آنتون چخوف

مترجم: سروش حبیبی

ناشر: ماهی

نوبت چاپ: ۲

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۱۶۸

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۳۲۷۴

«بیابان» شرح نخستین آشنایی کودکی شش هفت ساله است با جهان خوفانگیز. جهان از چشم کودکی شش‌هفت ساله که نخستین بار از مادرش جدا می‌شود، به جایی می‌رود که امید دیدار دوباره‌ی مادر نامعلوم است، جایی برای این‌که درس بخواند، در حالی که نمی‌داند این درس خواندن دقیقا چیست، در سفری چند روزه در «بریچکا»یی قراضه از میان بیابانی بی‌انتها با دایی و کشیشی هر دو تاجر پشم. و همسفرانی از انواع مختلف آدمیانِ روسیه‌ی قرن نوزدهم.

بیابان

نویسنده: آنتون چخوف

مترجم: سروش حبیبی

ناشر: ماهی

نوبت چاپ: ۲

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۱۶۸

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۳۲۷۴

 


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

نخستین آشنایی کودکی شش هفت ساله با جهان.
جهان از چشم کودکی شش‌هفت ساله که نخستین بار از مادرش جدا می‌شود، به جایی می‌رود که امید دیدار دوباره‌ی مادر نامعلوم است، جایی برای این‌که درس بخواند، در حالی که نمی‌داند این درس خواندن دقیقا چیست، در سفری چند روزه در «بریچکا»یی قراضه از میان بیابانی بی‌انتها با دایی و کشیشی هر دو تاجر پشم.

آشنایی با مردی دیوانه‌-دانا و مهمان‌خانه‌داری چاپلوس و سپس گذراندن سه شبانه‌روز با ارابه‌ران‌هایی که بار پشم حمل می‌کنند، با پانتلئی پیر و دیمُف بدجنس و یملیانی که زمانی خواننده‌ی خوبی بوده و اکنون صدایش در نمی‌آید و واسیا که چشمان تیزش تا اعماق تاریکی را می‌بیند. و مردانی و زنانی از طبقات بالا: وارلامف تاجر که از سرتاپایش اعتماد به نفس می‌بارد و کنتس درانایتسکایای زیبارو و ثروتمند.

آشنایی با مرگ و شر و شادی زندگی ساده‌ی ارابه‌رانان زمانی که ماهی صید می‌کنند و با اشتها می‌خورند و شب‌ها دور آتش می‌نشینند به قصه‌های راست و دروغ گوش می‌سپارند. دنیایی شگفت‌انگیز و در عین‌ حال اضطراب‌آور، ترسناک، ناشناخته، مرموز …

صلیب‌هایی در دو سوی جاده یادگار اتفاقاتی خونین و تلخ‌اند همه نشانه‌ی ذات شرور آدمی که البته پانتلئی به شیرینی داستان‌شان را نقل می‌کند و این یکی از جاهایی است که راوی به پیش می‌آید و راستی این داستان‌ها را مورد چون و چرا قرار می‌دهد. اما این داستان‌ها فارغ از راست و دروغ بودن‌شان شنونده‌ها را خوش می‌آیند:

«… همه ساکت ماندند و به آن‌چه شنیده بودند اندیشیدند. زندگی سخت و هولناک و خیال‌انگیز است و از همین رو قصه‌گو هر قدر هم از روسیه داستان‌های ترس‌آور نقل کند و هر اندازه با وصف کنام دزدان و کاردهای بلند و ماجراهای حیرت‌انگیز به آن‌ها شاخ و برگ بدهد، حکایتش همیشه در روح شنونده طنینی راستین می‌یابند، …» (ص ۱۱۱)

راز جذابیت و شاعرانگی بیابان رمز و رازی است در منظره‌های غریب بیابان که چون موجودی زنده هر آن به شکلی در می‌آید، گاه ساکت و آرام است و گاه می‌غرد، در شب یک جور است و در روز جور دیگر و زمانی که طوفان می‌وزد یا باران می‌زند جور دیگر، در هوای ابری یک شکل و در هوای صاف و زیر آفتاب درخشان شکل دیگر. اما افسوس که انسان قدر این زیبایی را نمی‌فهمد:

«در وزوز حشرات و در سایه‌های مظنون و در ایستاده‌سنگ‌ها و در آسمان ژرف و پرتو ماه و پرواز مرغ شب، خلاصه در هرچه می‌بینی و می‌شنوی، پیروزی زیبایی و شادابی و شکوفایی نیروها و عطش پرشور به زندگی متجلی می‌شود. … اما در این پیروزی زیبایی و این سرریز خوشبختی سنگینی اندوه را احساس می‌کنی، گویی صحرا به تنهایی خود آگاه است و غنا و الهام‌بخشی خود را بی‌بر و تباه می‌یابد، چرا که جهان از آن هیچ بهره‌ای نمی‌برد. …» (ص ۶۳)

«آسمان خوف‌انگیز، نوازشگر و زیباست.» (ص ۶۳)

و این همه را کمابیش از چشم کودک ــ یگوروشکا ــ می‌بینیم.

یگوروشکا باید کوچک‌تر از پسربچه‌ای باشد که روی جلد کتاب تصویرش را می‌بینیم. در صفحات نخستین کتاب می‌خوانیم که او هشت‌نُه ساله است، اما رفتارش در طول کتاب از آن پسرک کم‌سن‌وسال‌تری است. پسربچه‌ی روی جلد به چشم من باید بالای ده سال داشته باشد.

عکس از روی جلد یکی از ترجمه‌های داستان #چخوفآنتون پاولُویچ چخوف (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) پزشک، داستان‌نویس، طنزنویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. به فرانسه برداشته شده است. در اصل بخشی از یک تابلوی نقاشی است به نام «پسر روستایی با کفش‌های پوست لیفی» کار نقاش روسی به نام آلکسی وِنتسیانُف متعلق به دهه‌ی ۱۸۲۰ میلادی، زمانی که نظام سرف‌داری در روسیه هنوز ملغا نشده بود.

علاوه بر این‌، یگوروشکا شهری است و نه روستایی. به نظر نمی‌آید که بر نوجوانی که تصویرش را روی جلد می‌بینیم تجربه‌ی بیابان این اندازه جادویی باشد که برای یگوروشکا.

راوی ماجراها سوم شخص است، اما بیشتر رویدادها را از چشم یگوروشکا می‌بینیم. البته هر جا لازم باشد راوی همه‌چیزدان از نگاه پسربچه فاصله می‌گیرد. مثلاً در دو نقل قول بالا در توجیه جذابیت قصه‌های پانتلئی پیر و تفسیر حالت اندوهگین بیابان. این تفاسیر مسلماً تفاسیر یگوروشکا نیستند.

ویژگی اصلی کارهای چخوف، یعنی توصیف‌های دقیق رفتار آدم‌ها، در این‌جا هم حاضر است و نقطه‌ی قوت کار.

این توصیف‌ها در خدمت یک اصل اساسی چخوف‌اند: او در مورد آدم‌ها قضاوت نمی‌کند. مثلاً در مورد دیمف از ارابه‌ران‌ها رفتار بد او را تعریف می‌کند و احساس انزجار یگوروشکا نسبت به او را هم همین طور، اما خود در مقام راوی قضاوتی نمی‌کند؛ دیمف با عمل خود و عذرخواهی از یگوروشکا نشان می‌دهد که آن قدرها هم که یگوروشکا (و به همراه او خواننده) فکر می‌کردند آدم بدی نیست. حتی کمی دلمان به حالش می‌سوزد؛ انگار دست خودش نیست بدجنسی‌هایش.

اما بیش از این عمیق نمی‌شویم. همیشه چیز نامعلوم و رازآمیزی در رفتار آدم‌ها هست که قضاوت نهایی را مشکل می‌سازد.

این موضوع در مورد کنستانتین، مردی که نصف شب از میان تاریکی پیدایش می‌شود و تعریف می‌کند که چقدر خوشبخت است و چه زن خوبی دارد و … نیز صدق می‌کند. تاثیر عجیبی دارد حضور این آدم خوشبخت و از زندگی راضی، بر ارابه‌رانانی که همه احساس می‌کنند زندگی گذشته‌شان بهتر بوده است. اما چخوف نشانه‌های ظریفی در روایت داستان این مرد می‌گنجاند که اگر نه ارابه‌رانان را اما خواننده‌ی دقیق را در راستی آن‌چه تعریف کرده است دچار سوءظن می‌کند.

مرد پرنده‌ای شکار کرده که می‌خواهد به ارابه‌رانان بفروشد اما آن‌ها نمی‌خرند و در آخر به سمت کورسوی آتش دیگری می‌رود تا شاید پرنده‌اش را به آن‌ها بفروشد.

یگوروشکا به وجود طبقات مرفه‌تر نیز آگاه می‌شود، با زندگی‌های بهتر از آن چه او دیده است. و با زن. در مسافرخانه نیمه‌خواب نیمه‌بیدار است که کنتس درانتسکایا به سراغش می‌آید با این کلمات که «چه بچه‌ی نازی است» و او را می‌بوسد. یگوروشکا در روزهای آینده مرتب یاد کنتس می‌افتد. و یاد زندگی او که دایی‌اش و پدر روحانی درباره‌اش گپ می‌زنند.

یگوروشکا به دنبال پدر کرستوفر و دایی‌اش که او را پیش دوست قدیمی مادرش در شهری فرسنگ‌ها دور از زادگاهش گذاشته‌اند و می‌روند، به کوچه می‌دود:

«وقتی شتابان از در بزرگ می‌گذشت، ایوان ایوانیچ عصای چنگک‌دار و پدر کریستوفر تعلیمی خود را تکان می‌دادند و داشتند از پیچ کوچه می‌گذشتند. یگوروشکا احساس کرد که با رفتن این دو مرد هر آن‌چه تا آن زمان بر سرش آمده بود همچون دود ناپدید شد. بی‌رمق خود را بر نیمکتی انداخت و با گریه‌ای تلخ زندگی تازه و نامانوسی را درود گفت که از همان لحظه برایش شروع شده بود. این زندگی چگونه می‌بود؟»

چخوف این کلمات را در سال ۱۸۸۸ نوشته که روسیه آبستن وقایعی بود غریب، و ما در طول این رمان کوتاه یا این داستان بلند با گوشه‌هایی از زندگی در این روسیه آشنا شده‌ایم.

در سطور اولیه‌ی رمان مادر یگوروشکا زن بافرهنگی معرفی می‌شود که می‌خواهد فرزندش «درس بخواند». آیا یگوروشکا یکی از روشنفکران سوسیالیست آینده‌ی روسیه می‌شود، به این نتیجه می‌رسد که به قول سولومون، دانای دیوانه « اگر پول داشتم وارلامف جلوم می‌رقصید و دلقکی می‌کرد.» یا درس را می‌گذارد و با آرزوی وارلامف شدن و حشرونشر با کنتس‌ درانتسکایا درس را می‌گذارد و وارد تجارت می‌شود؟

این‌که چخوف داستانش را با یک پرسش به پایان می‌رساند بسیار بامعناست. سراسر کتاب با همین روحیه‌ی پرسشگری نوشته شده است. با روحیه ندانستن همه چیز، یعنی همان رمز و راز، همانی که شاعرانگی هم از آن می‌آید و ترس و اضطراب هم. و قضاوت نکردن. فراتر نرفتن از حد دانش‌مان که همیشه ناقص است، هرگز قطعی نیست.

این کتاب شاهکار کوچکی است و در زمان نگارش آن نیز به همین نحو تلقی شد. بعد از «بیابان» چخوف تنها داستان‌هایی نوشت که دوست می‌داشت.

گفتنی است که کتاب ترجمه‌ی دیگری هم دارد با عنوان استپ‌ها توسط هوشنگ پیرنظر که در سال ۱۳۵۲ منتشر شده است. نکته‌ی دیگر این‌که ترجمه‌ای که اکنون توسط نشر ماهی به بازار آمده، عیناً در مجموعه داستان‌های چخوف ترجمه‌ی سروژ استپانیان نیز هست (البته با قید این‌که ترجمه کار سروش حبیبی است).

 

  این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *