سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

یک گام به پیش

یک گام به پیش


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

مریم جهانی، پس از موفقیت چشمگیر رمان اولش، به‌رغم جوانی، عجله نکرده و دست‌کم سه سالی برای این  ۹۸ صفحه وقت گذاشته است. در رمان دومش، با وجود تعلق خاطر به مضمون‌های کتاب اول، راه تکراری نپیموده و دست به تجربه‌های تازه زده است. حاصل کارش، درمجموع، معتدل‌تر و دلپذیرتر از رمان قبلی است.

سنگ یشم

نویسنده: مریم جهانی

ناشر: مرکز

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۱۰۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۴۶۹۴

مریم جهانی، پس از موفقیت چشمگیر رمان اولش، به‌رغم جوانی، عجله نکرده و دست‌کم سه سالی برای این  ۹۸ صفحه وقت گذاشته است. در رمان دومش، با وجود تعلق خاطر به مضمون‌های کتاب اول، راه تکراری نپیموده و دست به تجربه‌های تازه زده است. حاصل کارش، درمجموع، معتدل‌تر و دلپذیرتر از رمان قبلی است.

سنگ یشم

نویسنده: مریم جهانی

ناشر: مرکز

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۱۰۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۴۶۹۴

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

سنگ یشم دومین رمان مریم جهانی است، نویسنده‌ی جوان کرمانشاهی (متولد ۱۳۶۵) که رمان اولش، این خیابان سرعت‌گیر ندارد (نشر مرکز، ۱۳۹۵)، برنده‌ی جایزه‌ی جلال آل‌احمد و برگزیده‌ی کتاب سال شده و تا حالا به چاپ پنجم رسیده است. درون‌مایه‌های مشترک دو داستان کم نیست، اما جهانی این‌بار سوژه‌ای برگزیده که به داستانش حال‌وهوای دیگری داده است. شخصیت اصلی و راوی سنگ‌یشم نامش «نسیم فرحبخش» است، دانش‌آموز سال سوم دبیرستان، فرزند ــ‌ظاهراً تک‌فرزند‌ــ خانواده‌ای نه‌چندان متمکّن. همین انتخاب، یعنی سپردن داستان بزرگسالان به راوی نوجوان، و متعاقبش پرداختن به مسائل و مشکلات دختران نوجوانان امروزی، تازگی و طراوتی به فضای داستان بخشیده که نسبت به دنیای «همه سیاهی، همه تباهی» این خیابان سرعت‌گیر ندارد هم دلچسب‌تر است هم باورکردنی‌تر. اینجا هم زنان و دخترانی می‌بینید اسیر ظلم و بی‌عدالتی‌، ولی بازسازی ماهرانه‌ی حال‌وهوای دبیرستان، شیطنت‌ها و شوخی‌‌های دختران دبیرستانی، رؤیاها و آرزوهای کوچک و بزرگی که همه‌‌ ‌ــ ‌‌از عاشقی‌های پیدا و پنهان گرفته تا ثبت‌نام در کلاس کاراته یا حتی فقط «یک روز با آرایش کامل به مدرسه آمدن‌»‌ــ دست‌نیافتنی‌ است، و لجبازی‌ها و رقابت‌ها که می‌دانیم و می‌دانند ــ ‌وقتی پای رفاقت وسط بیاید و کسی کمک بخواهد‌ــ رنگ می‌بازد و جایش را به مهربانی بی‌دریغ می‌دهد، همه، همچون «نسیمی» بر جهان تلخ داستان وزیده و خواندنش را «فرحبخش» کرده است.

«نسیم» دلباخته‌ی والیبال است. با استعداد و پشتکارش به کاپیتانی تیم والیبال مدرسه رسیده ولی پدرش سخت مخالفِ این تنها دلخوشی دختر است، حریفی سرسخت‌تر از تمام بازیکنان تیم مدرسه‌ی رقیب. نکته اینجاست که پدر هم روزگاری سودای کُشتی گرفتن داشته و پدرش مانع او شده است: «از کشتی فقط حسرتش برای پدر مانده. حسرت و یک جفت گوش شکسته و دوبنده‌ی کهنه‌ای که ته یکی از کشوهای دراور نگه داشته»، تداوم زنجیره‌ی حسرت‌ها و نامهربانی‌ها که از خانه و خانواده آغاز می‌شود، چرخه‌ی پایان‌ناپذیر استبداد نسل قبلی که با ستم به نسل‌های بعدی تلافی می‌شود.

 در این خیابان سرعت‌گیر ندارد زن‌ها همه قربانی و مظلوم بودند و مردها یکسره ظالم. نویسنده چنان شمشیر از رو بسته بود که می‌دانستی همان مرد «اتفاقاً» ظریف و فهمیده‌ی داستان‌ هم قرار است توزَرد از آب دربیاید، اما سنگ یشم از این‌بابت هم معتدل‌تر است؛ دشمن سرسخت دخترها پدرهایشان نیستند. جز در خانواده‌ی خود نسیم، چندان خبری از پدرسالاری نیست. شخصیت منفی سنگ یشم مدیر دبیرستان است، زنی با اسم مردانه‌ی «خانی»، که دیواری است در راه رسیدن دخترها به هرآنچه دوست می‌دارند. اهمیت این تغییر نگاه، علاوه بر رعایت اعتدال، در برجسته ساختن این نکته هم هست که حتی نادیده گرفتن و پایمال کردن حقوق زنان هم بدون کمک گرفتن از خود آنان ممکن نیست.

جهانی در رمان تازه‌اش هم، مثل کتاب قبلی، گفت‌وگوها را به زبانی نزدیک به فارسی کرمانشاهی نوشته است. زبان روایت نسبتاً سالم است و به‌دور از زیاده‌گویی. نویسنده در توصیف هم چیره‌دست است. نمونه‌ی موفقیتش در وصف و فضاسازی را در بخشی می‌توان دید که مسابقه‌ی والیبال ناتمام را گزارش می‌کند (صص ۶۰ ـ ۶۳)، هیجان‌انگیزتر و جذاب‌تر از گزارشگرهایی که مسابقه‌های مهم والیبال را در تلویزیون خودمان گزارش می‌کنند. نکته‌ی امیدبخش دیگر این است که از طنز کلامی و مزه‌پرانی‌های گاه‌ و بیگاه کتاب قبلی هم کم کرده و در خلق طنز موقعیت موفق‌تر بوده است. توفیق نویسنده در شخصیت‌پردازی هم شایان توجه است، به‌شرطی که از تک‌وتوک شخصیت‌هایی که کارکردشان در داستان معلوم نیست بگذریم، مثلاً در داستانی که در مدرسه‌ی دخترانه می‌گذرد، معلم مردی که خوش‌صحبتی و آراستگی‌اش دل دخترها را ببرد، بخصوص اگر «ادبیات» هم درس بدهد، از آن کلیشه‌هایی است که پردازش یا کارکردش باید خیلی متفاوت باشد تا از جذابیت داستان کم نکند.

 زبان نویسنده، در روایت، کم‌‌عیب است ولی در دیالوگ‌نویسی به آن خوبی نیست، مثل خیلی از داستان‌هایی که این روزها می‌خوانیم. به‌کارگیری فارسی کرمانشاهی، البته، نسبت به کتاب قبلی نویسنده بهتر درآمده ولی بیشتر به‌سبب این انتخاب هوشمندانه‌‌‌ که اغلب شخصیت‌هایش دختران دبیرستانی‌اند، و می‌دانیم حرف زدن نوجوانان امروزی در همه‌ی شهرهای بزرگ، روز‌به‌روز، به فارسی تهرانی نزدیک‌تر می‌شود. در این خیابان سرعت‌گیر ندارد کم نبود جمله‌هایی که ترجمه می‌خواست اما در سرتاسر سنگ یشم فقط ۴ واژه‌ی محلی می‌بینیم که معنی آنها در پانوشت‌ها آمده است. همین ۴ کلمه هم غالباً فقط یک‌بار در متن به‌کار رفته است، آن هم فقط در نیمه یا حتی در یک‌سوم آغاز کتاب، و زبان کتاب هرچه پیش می‌رویم «تهرانی‌تر» می‌شود، یعنی نویسنده کوشیده است فارسی کرمانشاهی را فقط با تکیه بر چند واژه‌ی محلی و چند ویژگی آوایی (مثل «را» که در لهجه‌ی کرمانشاهی «رو» نمی‌شود و همان «را» می‌مانَد، یا واژه‌هایی مثل «نان» و «خانه» که «نون» و «خونه» نمی‌شوند) بازسازی کند. در همین زمینه هم البته زبانش بی‌عیب و یکدست نیست و گاهی به چنین جمله‌هایی برمی‌خوریم: «[مادر به دختر:] تشریف ببر کارات رو انجام بده و برگرد تا اون روی سگم را بالا نیاوردی» (ص ۷۵). «انجام بده» (به‌جای «بکن») چنان تصنعی و زیادی مؤدبانه است که حتی در زبان پایتخت‌نشینان هم، در چنان موقعیتی، به کار نمی‌رود. «را»ی اول شده «رو» و دومی همان «را» مانده است. «اون» هم، در لهجه‌ی کرمانشاهی، قاعدتاً «ن» آخرش می‌افتد (او روی سگم). می‌بینید که در همین یک سطر چگونه مؤلفه‌های دو لهجه‌ درآمیخته و حاصلش جمله‌هایی شده که نه در تهران می‌شنوید، نه در کرمانشاه، نه هیچ‌جای دیگر. برخی از شخصیت‌ها هم انگار به‌عمد بی‌لهجه حرف می‌زنند، مثلاً «الهه» و پدر و مادر تحصیل‌کرده و پولدارش، یا معلم ادبیات، ولی در حرف‌های آنها هم تعبیرهای غیرگفتاری و غیرطبیعی توی ذوق می‌زند، مثلاً: «مدت پنج ساله که دبیر ادبیات هستم» (ص ۴۳).

متاسفانه بی‌دقتی در رسم‌الخط کتاب زیاد است و این موضوع مطالعه‌ی روان کتاب را دشوار می‌کند. فقط به برخی از دو‌دستی‌های املایی در صفحه‌ی واحد اشاره می‌کنم: «کفش‌فروشی، مانتو فروشی» (ص ۴۵، به‌فاصله‌ی دو سطر)، «بالا شهری، بالاشهری» (ص ۴۸، به‌فاصله‌ی یک سطر)، «یه  ماهه، یه‌ماهه» (ص ۵۶، به‌فاصله‌ی یک سطر)، «جلوی در زیرزمین، جلو در زیرزمین» (ص ۸۹، به‌فاصله‌ی پنج سطر). دیگر بگذریم از اینکه تنوین‌ها یا همزه‌ها را گاهی گذاشته‌اند و گاهی نه.

در میان شخصیت‌های قربانی در رمان قبلی نویسنده، دختری هست که «کاپیتان تیم والیبال مدرسه»ی راوی بوده و «بعدتر عضو ثابت تیم ملی»، ولی نتوانسته با تیم به سفر خارجی برود، چون «گیرش یک رضایت‌نامه‌ی پدری بود برای خروج» و عاقبت پناه برده است به «نشئگی کراک». «نسیم» سنگ یشم هم «کاپیتان تیم والیبال مدرسه» است و پدرش مخالف سرسخت والیبال. کار نویسنده هشدار دادن است و کار ما… بگذریم!

 مریم جهانی، پس از موفقیت چشمگیر رمان اولش، به‌رغم جوانی، عجله نکرده و دست‌کم سه سالی برای این  ۹۸ صفحه وقت گذاشته است. در رمان دومش، با وجود تعلق خاطر به مضمون‌های کتاب اول، راه تکراری نپیموده و دست به تجربه‌های تازه زده است. حاصل کارش، درمجموع، معتدل‌تر و دلپذیرتر از رمان قبلی است. این‌ شکیبایی و ترقی، در روزگار سیطره‌ی سرعت و کمّیت، امیدبخش و دلگرم‌کننده است. از بوسعید به یاد داریم که «هرچه ما خواستیم گفت، و همه پیغامبران بگفته‌اند، او بگفت که از آنچه هستید یک قدم فراتر آیید» و سنگ یشم دست‌کم یک قدم ‌ـ‌ـ‌ و اگر نظر مرا بخواهید، چند قدم‌ــ فراتر از این خیابان سرعت‌گیر ندارد است.

  این مقاله را ۸ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *