سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

کندوکاوی در تاریخچه‌ و تعریف مطالعات بدن

هدف مطالعات بدن، تأکید بر وجود رابطه‌ی دیالکتیکی میان بدن فیزیکی و ذهنیت انسانی است. بر این اساس بدن دیگر معنای کالبدی صرف ندارد، شیوه‌ای است از شکل بودن در این جهان با معناهای نمادشناختی و سیاسی. مطالعات اجتماعی بدن به جریان داشتن نوعی بازخورد میان بدن‌ها و محیط اجتماعی‌قائل است که طی آن محیط‌های اجتماعی بدن‌ها را می‌سازند، و این ساخته‌شدن بدن‌ها به نوبه‌ی خود بر رفتار اجتماعی تاثیر می‌گذارد.

 

 

 

 

 

 

مطالعات بدن از کی باب شد؟ پرسش‌های اصلی آن چیست و در مجموع این رشته که خود ترکیبی است از رشته‌های مختلف (اعم از جامعه‌شناسی بدن، انسان‌شناسی بدن، مطالعات فرهنگی، مطالعات جنسیت و…) چه موضعی در برابر توجه به بدن می‌گیرد؟

از دوگانه‌انگاری جوهری (Substantial Dualism) شروع کنیم. دیدگاهی که ابتدا افلاطون و سپس دکارت را به عنوان مهم‌ترین شارحان آن می‌شناسند. ایده‌ای که انسان را مرکب از دو موجود مستقلِ نفس یا ذهن مجرد (موجودیتی غیرفیزیکى) و بدن مادى می‌داند و بر اساس ثنویتی که کمابیش در ادیان مختلف هم از آن صحبت شده، او را تعریف می‌کند.

بر مبنای این دوآلیته، وجود روحانی آدمی، اغلب ماهیتی «ارزشمند»تر از جسم او داشته و پرورش آن که مصادف با پرورش آگاهی و تفکر فرض می‌شده، مجرد از بدنش پاداش می‌گرفته است. در این دوره بدن، اغلب میدانی بوده برای مطالعات پزشکی و علوم‌انسانی تنها در حوزه‌ی الهیات و ادیان با نگاهی معمولاً منفی به آن می‌پرداخته؛ بدن عرصه‌ی تخطی و گناه معرفی می‌شده و به عنوان مانعی بر سر راه تعالی روح از آن صحبت به میان می‌آمده، تفکری که راه را برای  ترویج ایده‌ی تحمیل ریاضت به جسم باز می‌کرده است.

اما ماجرا کم‌کم از اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی عوض می‌شود. کتابی نوشته می‌شود با عنوان پدیدارشناسی احساس اثر موریس مرلوپونتی، پدیدارشناس مطرح فرانسوی که از دوگانه‌سازی‌های مبتنی بر جدایی جسم و ذهن، سوژه و ابژه، فراتر می‌رود و انسان را نوعی عامل اجتماعی «بدنمند» معرفی می‌کند. از نظر مرلوپونتی بودن در جهان و آگاهی انسانی تا حد زیادی توسط بدن معین می‌شود.

«بدنمندی» شاید نخستین کلیدواژه‌ای است که در این حوزه از تفکر مرلوپونتی به ادبیات امروز نشت کرده و در نظریات متفکران مختلف، رنگ‌وبوی متفاوتی گرفته است. در واقع، بدنمندی تعریف واحدی ندارد و بسته به آن‌که در چه بافتی به کار برود، معناهای مختلفی به خودش می‌گیرد. به طور عمده درمورد بدنمندی، سه دسته دیدگاه مختلف را می‌توان شناسایی کرد:

 

  1. دیدگاه پدیدارشناسی (بدن فردی) که بر بدن زیسته (lived body) تمرکز می‌کند. ما نمی‌توانیم هیچ احساس یا حالتی را مستقل از بدن خود داشته باشیم. بدن زیسته هم در جهان زندگی ساخته شده و هم  آن را هم‌زمان می‌سازد. بدن افراد را نمی‌شود مانند اشیاء بی‌جان در نظر گرفت، هر فرد با استفاده از بدنش (شکلی که آن را می‌شناسد و بازمی‌نماید) شیوه‌ای از بودن را در این جهان ابراز می‌کند.
  2. دیدگاه ساختارگرایی و نمادگرایی (بدن اجتماعی) در نظریات مری‌داگلاس و ویکتور ­ترنر (انسان‌شناسان بریتانیایی) که بدن انسان را به عنوان منبعی از نمادها برای تفکر درمورد طبیعت، فرهنگ و جامعه معرفی می‌کنند. بدن و تجربه‌های روزمره و معمولی که توسط بدن صورت می‌گیرد، در نظریات این دو متفکر نقش بزرگی را به عنوان نماد بازی می‌کنند. داگلاس برای توضیح مفاهیم «پاکی و ناپاکی» در نظریاتش بدن انسان را دستمایه قرار می‌دهد و ویکتور ترنر هم در توضیح ایده‌ی «مناسک گذار» از جسم سابقاً بدون ارزش نمادشناختی انسان استفاده می‌کند.
  3. دیدگاه پسا­ساختارگرا (بدن سیاسی) که بیش از هرچیز بر مطالعات تبارشناسانه‌ی میشل فوکو استوار است و تعریفش از بدن را به عنوان منبعی برای نظارت اجتماعی شکل می‌دهد. این دیدگاه بعدها در مطالعات فرهنگی که بر رشد جامعه‌ی مصرفی تأکید دارد تکمیل می‌شود. مطالعات و فعالیت‌های فعالان فمینیسم و نیز حوزه‌ی تخصصی مطالعات سالمندی هم از این نظرگاه استفاده کرده و آن را رشد داده‌اند. بر اساس این دسته از نظریات، بدن‌های افراد در جامعه دیگر کالبدهای صرفی نیستند که روح در آن‌ها زندگی می‌کند، جامعه با وضع ارزش‌ها و هنجارهای مختلف می‌تواند بدن افراد را کنترل کند، به انقیاد دربیاورد، برای‌شان متر و معیار و استانداردهای زیبایی‌شناختی یا سلامتی تعریف کند و…

 

اگرچه دهه‌ی ۶۰ میلادی را به عنوان شروعی در مطالعات بدن در نظر گرفتیم اما همان‌طور که در توضیح دیدگاه‌های سه‌گانه درمورد «بدنمندی» پیداست، با ظهور دیدگاه‌های پساساختارگرایانه‌ی در دهه‌ی ۱۹۸۰ بود که جامعه‌شناسی بدن به عنوان حیطه‌ای تخصصی و جدی شکل گرفت.

فوکو برای جسم و تن انسان، تبار و تاریخ نوشت و با توجه به تاریخ حرفه‌ی پزشکی و دیگر دستگاه‌های نظارتی که توسط دولت و کلیسا به خصوصی‌ترین  فعالیت‌های جسمی انسان سرک می‌کشیدند، این مبحث را گستراند. به علاوه، ظهور کتاب برایان ترنر با عنوان بدن و جامعه در سال  ۱۹۸۴ به عنوان یکی از اولین آثار اساسی این رشته، پیشرفت‌های نظری زیادی را در این زمینه رقم زد.

در مجموع هدف جامعه‌شناسان بدن، تأکید بر وجود رابطه‌ی دیالکتیکی میان بدن فیزیکی و ذهنیت انسانی است. بر این اساس بدن دیگر معنای کالبدی صرف ندارد، شیوه‌ای است از شکل بودن در این جهان با معناهای نمادشناختی و سیاسی.

مطالعات اجتماعی بدن به جریان داشتن نوعی بازخورد میان بدن‌ها و محیط اجتماعی‌قائل است که طی آن محیط‌های اجتماعی بدن‌ها را می‌سازند، و این ساخته‌شدن بدن‌ها به نوبه‌ی خود بر رفتار اجتماعی تاثیر می‌گذارد (به طور مثال درک ما از وزن ایده‎آل زاییده‌ی دوران و جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم و از طرف دیگر، تصمیمات متأثر ما از این وضعیت که بدن‌مان را می‌سازد خود بر دیگر بدن‌ها و ذهنیت‌هایی که در اطرافمان وجود دارند، تأثیر خواهد گذاشت).

بر این اساس، مجموعه‌ای از مشخصات که ما تا چند دهه پیش آن‌ها را خارج از بدن می‌پنداشته‌ایم، درون بدن و روابط بین بدنی قرار می‌گیرند.

بدن دیگر میدانی محدود به مطالعات زیستی و پزشکی نیست بلکه، تأثیرپذیری آن از عوامل و نیروهای اجتماعی تحت سیطره‌ی مطالعات علوم انسانی بررسی می‌شود. به بیان گیدنز، بدن دیگر چیزی نیست که فقط جنبه‌ی مادی داشته باشد، و از جامعه مستقل باشد. بدن ما از تجربه‌های اجتماعی و ارزش‌ها و هنجارهای گروه‌هایی که به آن‌ها تعلق دارد، تأثیر می‌پذیرد و بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

 

توجه بیش از حد به مشکلات و معطوف شدن به مطالعات آسیب‌شناختی در حیطه‌ی مطالعات بدن، از جمله توجه به اختلالات تغذیه، نابرابری‌ها و فشارهای جنیستی بر مبنای ارزش‌داوری‌های مردسالارانه، تمرکز بر ایجیسم و مسائل نژادی و از همه مهم‌تر تأکید بیش از اندازه بر انقیاد بدن‌های تحت سیطره‌ی نظام‌های سرمایه‌داری باعث شده که عمده انتقادات منتقدان به محققان مطالعا بدن بر این باشد که توجه آن‌ها تاکنون غالباً از بدن‌های «سالم» و «معمولی» به دور بوده.

به عبارتی فرهنگ مکتوب در زمینه‌ی مطالعات اجتماعی بدن، درباره‌ی بدن‌هایی که دچار مشکل خاصی نبوده‌اند، مثلاً بدن مردان میانسال سالم کم کاری کرده است.

 

در این نوشته از منابع زیر استفاده شده است:

مدخل Body culture studies  در ویکی‌پدیای انگلیسی
جامعه شناسی بدن و پاره ای مناقشات، یوسف اباذری، نفیسه حمیدی
جامعه‌شناسی بدن و بدن زن، شیرین احمدنیا
جامعه‌شناسی بدن در گفت‌وگو با دکتر ناصر فکوهی، عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
سیری در بدن انسانشناختی؛ پیشینه‌ی توجه به بدن در انسانشناسی، یوسف سرافراز

 

  این مقاله را ۱ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

یک دیدگاه در “کندوکاوی در تاریخچه‌ و تعریف مطالعات بدن

  1. فاطی می گوید:

    من به تازگی مطلبی در مورد اثر میکرو بیوتیک ها بر مسایل روانی واجتماعی خواندم در واقع بیان می کرد موجودات زنده ای که در بدن ما زندگی می کنند چه اثر در اخلاق روحیه ها انتخاب های ما دارند و چگونه به مغز ما پیام می دهند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *