فیلسوف زندگی
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودییوهان گئورگ هامان ضد سیستم بود، ضد هرگونه نظامی به معنای عامش. تا بیستوهفت سالگی آدم معقولی بود! یک جوان بهروز. با اهل ادب و سیاست و اقتصاد معاشرت داشت و کم نبودند کسانی که در ناصیهاش مرد خوشذوقِ با استعدادی را میدیدند که به زودی از سرآمدان روزگار جدید خواهد شد، شبیه کسی که امانوئل کانت نهایتاً شد. اما هامان راه دیگری رفت. راهی که آیزایا برلین، این مورخ بزرگ تاریخ اندیشه، در کتابش کتاب مجوس شمال آن را تشریح میکند.
یوهان گئورگ هامان ضد سیستم بود، ضد هرگونه نظامی به معنای عامش. تا بیستوهفت سالگی آدم معقولی بود! یک جوان بهروز. با اهل ادب و سیاست و اقتصاد معاشرت داشت و کم نبودند کسانی که در ناصیهاش مرد خوشذوقِ با استعدادی را میدیدند که به زودی از سرآمدان روزگار جدید خواهد شد، شبیه کسی که امانوئل کانت نهایتاً شد. اما هامان راه دیگری رفت. راهی که آیزایا برلین، این مورخ بزرگ تاریخ اندیشه، در کتابش کتاب مجوس شمال آن را تشریح میکند.
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودییوهان گئورگ هامان ضد سیستم بود، ضد هرگونه نظامی به معنای عامش. تا بیستوهفت سالگی آدم معقولی بود! یک جوان بهروز. با اهل ادب و سیاست و اقتصاد معاشرت داشت و کم نبودند کسانی که در ناصیهاش مرد خوشذوقِ با استعدادی را میدیدند که به زودی از سرآمدان روزگار جدید خواهد شد، شبیه کسی که امانوئل کانت نهایتاً شد، فیلسوفی شیفته فیزیک نیوتنی که یکی از عظیمترین و مهمترین نظامات فلسفی بشر را بنیان نهاد. مسیر زندگی او را آیزایا برلین، این مورخ بزرگ تاریخ اندیشه، در کتاب مجوس شمال تشریح میکند.
این پیشبینی بی پایه و اساس هم نبود. هامان جوان هم مانند دوست هم سن و سالش کانت و البته بسیاری کسان دیگر همراهِ روشنگری بود. قیامی فکری در برابر نظام کهن که به تدریج واجد سویههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم شد. کارزاری که به تعبیر کانت در مقالهی مشهورش، «روشنگری چیست؟» تلاشی بود برای بیرون کشیدن بشر از نابالغی به مدد عقل.
یوهان اما ویژگیهای دیگری هم داشت که به چشم دوستانش نمیآمد یا شاید هم میآمد اما خیلی جدی گرفته نمیشد، نوعی شلختگی فکری. هامان زیاد میخواند اما پراکنده و نامنظم، تحصیلات دانشگاهیش را تمام کرد اما بعد از شش سال آزگار، مدام شغل عوض میکرد و قادر نبود حرفهای ثابت برای خودش دست و پا کند. در سال 1757 در سن بیستوهفت سالگی وقتی برای انجام مأموریتی کاری به لندن سفر کرد،
«تصمیم گرفت همهی لذایذ زندگی این شهر بزرگ غربی را بچشد. سعی کرد لکنت زبان خود را معالجه کند، خواست نوازندگی لوت (عود) را یاد بگیرد، و غرق در نوعی زندگی شد که بعداً خودش آن را سرشار از عیاشیهای وحشتناک خواند. ص.33»
اما «ظرف ده ماه به تنهایی شدید، بدبختی و گاهی نومیدی کامل افتاد. تصادفاً متوجه شد که میزبان موسیقیدانش رابطهی همجنسگرایانه با یک انگلیسی ثروتمند دارد، و این ضربه هولناک ظاهراً سبب بحران فکری بزرگ زندگیاش شد. مأموریتش به شکست انجامید؛ بیپول و تنها شد- تنهای تنها-… منزل آن موسیقیدان را ترک کرد، به پانسیون محقری رفت و… انجیل را از ابتدا تا انتها خواند. صص 33 و 34»
وقتی به آلمان بازگشت دیگر آن آدم قبلی نبود. حرفهای عجیب و غریب میزد و نوشتههایش به طرز اغراقآمیزی درهم و برهم بود، پر بود از ارجاعاتی به زندگی خصوصیش که لزوماً خواننده از آنها اطلاعی نداشت و به نظر میرسید در آنها بی هیچ نظم و ترتیبی از شاخهای به شاخهای دیگر میپرد.
از همه بدتر اینکه به نظر میرسید از عمد اینگونه مینویسد و از اینکه رازآلود به نظر برسد و مخاطبش را بیپناه در جنگلی اسرارآمیز از موضوعات متنوع و به ظاهر بیارتباط با هم رها کند، لذت میبرد. وقتی کانت از او خواهش کرد که به زبان بنیآدم سخن بگوید… گفت که همهی آدمها نمیتوانند عنکبوت سیستمساز باشند و اصلاً شوق به سیستم و نظام نوعی بطالت است…
«من به بهترین برهانها در فلسفه همانطور نگاه میکنم که دختر عاقلی به نامهای عاشقانه نگاه می کند- یعنی با لذت اما با شک و تردید. ص.39» اما حملهی او به اصحاب روشنگری و منادیان نظم جدید از موضع دفاع از نظم قدیم صورت نمیگرفت. «هامان کسی نبود که حسرت قرون وسطی را داشته باشد و گذشتهای خیالی را عصری بهتر و بدیعتر ببیند و آن را در تباین با میانمایگی کسالتبار زمان حال قرار بدهد. ص.162»
«او از هر نوع سیستم و تمرکز و تکاندیشی میترسید، و نقش مرجعیت و اقتداری که علوم زمانهاش طلب میکردند نوعی نسخه غیردینی از مدعاهای دستگاه سلسله مراتب کاتولیکی میدانست… این نسخه بدل برای هامان وحشتانگیز بود. ص.150» از نگاه او «از هر سیستمساز باید انتظار داشت درست همانگونه به سیستم خود نگاه کند که هر کاتولیکی به کلیسای حقیقی خود نگاه میکند. ص.65»
از طرفی دیگر سیستم محصول قوه تعمیم است، قوهای که «…هر چیزی را به آحاد یکنواخت تجزیه میکند…ص.119» و در این میان آنچه قربانی میشود زندگی است. زندگی واجد غنایی است که بی انصافی خواهد بود اگر «در چارچوب نوعی طرح علمی پیشینی حبس شود که محصول ذهن فلان آدم متعصب است که کارش مرتب کردن و گنجاندن واقعیت در داخل این قبیل طرحهاست. ص.118»
آدم متعصبِ ابلهِ جوگیری که با کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی اسحاق نیوتن همچون انجیل برخورد میکند و متوهم است که میتواند دست و پای واقعیت را آنچنان کوتاه کند که در طرحهای به اصطلاح عقلانیاش بگنجد غافل از اینکه «زبان طبیعت ریاضیات نیست- خدا شاعر است نه هندسهدان. ص.65» و «ما طبیعت را همانگونه میفهمیم که هنر را میفهمیم. ص.86» و نه آنگونه «که چند فرانسوی تئوریزده، با کلاهگیس و جوراب ابریشمی، آن را صاف و صوف کرده و به نظم و روال درآورده باشند. ص.133»
«زندگی عمل روزمره است، اعتقاد به غریزه است، اعتقاد به مواجهه رودررو با چیزها یا انسانها، و اعتقاد به سرشاری زندگی. ص.131» و به جای مشاهده، تجزیه و تحلیل و نامگذاری آن باید «..با طبیعت همآغوشی کنیم، دخول کنیم و با آن بیامیزیم… متخصصان جدید وسواسی جدید… از طبیعت خجالت میکشند، روی آن را میپوشانند، و فکر و ذکرشان فقط جامههای زیبایی است که طبیعت را لای آن پنهان میکنند.ص.132»
از دید هامان نباید برای تفکر از اصل وجود غافل شویم. دیدگاهی که قریب دو قرن بعد در نقد سوبژکتیویسم دکارتی از سوی مارتین هایدگر هم به نحوی ابراز شد. میتوان گفت از نگاه هامان برخلاف دکارت که میگفت میاندیشم پس هستم ، باید گفت «کم بیاندیش و بیش بزی. ص.21» از همینجا میتوان وارد فلسفه زبان هامان شد که بزرگترین دستاورد فکری اوست. «هامان از نخستین متفکرانی است که به وضوح میگوید اندیشه همان استفاده از نمادهاست. ص.104» «زبان چیزی است که با آن میاندیشیم، اندیشهها را به آن ترجمه نمیکنیم. ص.105»
در نتیجه هرگونه تلاشی برای فرا رفتن از مرزهای زبان یا اصلاح آن که در اوایل قرن بیستم در آثار فیلسوفانی چون راسل، فرگه، کارنپ و … به چشم میخورد عبث است. این تصور دکارتی
«..که ایدههایی واضح و متمایز وجود دارند که میتوان با نوعی چشم درونی روی آنها تأمل کرد… بی ارتباط با الفاظ … از نظر هامان خطای فاحشی بود. ص.105» و «به همین سبب، کانت که خیال میکند دارد از مقولهها و مفاهیم چیزی که آن را ادراک و فهم میخواند صحبت میکند، در واقع دارد از صورتهای زبان صحبت میکند، چیز سیال و جیوه مانندی که نه فقط با کل صورتهای زندگی بلکه با افراد، تلقیها، حرفهها و خلق وخوها عوض میشود. ص.109»
از این دست بصیرتها در مجموعه آثار هامان کم نیست، اگر خواننده بتواند از پس عذابِ خواندن آثارش برآید، عذابی که فوق طاقت بسیاری از متخصصین بوده و هست، چه برسد به خواننده عادی. بصیرتهای خلافآمد روزگار خودش که به گواه تاریخ اندیشه از زمانهی ابرازشان بسیار جلوتر بودند و برخی از آنها مانند آنچه هامان در باب زبان گفته، تازه دو قرن بعد سر و کلهشان در آثار فیلسوفان پیدا شد. علاوه بر این بخشی از اصالت هامان قطعاً مرهون شجاعت فکری اوست.
قرنی که او در آن میزیست را به حق قرن روشنگری مینامند، روشنگری آن زمان گفتمان غالب محافل فکری بود و مقاومت در برابر روشنگری در آن روزگار که هر منتقدی به سادگی میتوانست متحجری به نظر آید که نفعش در دفاع از نظامات پیشین است، طبعاً کار سادهای نبوده است. اما مجوس شمال که پدرش در نظام قدیم بازرس سادهی گرمابهها در شهرستانی کوچک بود و «هیچگاه جایگاه امنی در دستگاه جدید پیدا نکرد. ص.165» یا نخواست که پیدا کند، همزمان جلوی هر دو ایستاد، نظام قدیم و نظام جدید.