کتابخانه از دید هاروکی موراکامی
از موراکامی انتظار نوشتههای کودکانه نداریم و او با نوشتن این کتاب انگار میخواهد بگوید که اگر بزرگسالان هم از خواندن این قصه لذت میبرند پس شاید رمانها و قصههای کوتاهی که مخصوص بزرگسالان نوشته میشوند هم در عمق خود افسانهسراییهایی بیش نیستند.
از موراکامی انتظار نوشتههای کودکانه نداریم و او با نوشتن این کتاب انگار میخواهد بگوید که اگر بزرگسالان هم از خواندن این قصه لذت میبرند پس شاید رمانها و قصههای کوتاهی که مخصوص بزرگسالان نوشته میشوند هم در عمق خود افسانهسراییهایی بیش نیستند.
نوجوانی برای برگرداندن دو کتابی که به امانت گرفته است به کتابخانه شهر کوچکشان میرود ؛ یکی از کتابها درباره خاطرات یک چوپان است و دیگری درباره شیوه ساخت زیردریایی.
او در ضمن در پی کتابی است درباره نظام جمعآوری مالیات در امپراتوری عثمانی. کارهایش را میکند و کتابهایی درباره موضوع مورد علاقهاش به امانت میگیرد اما به او میگویند باید این کتابها را در همان کتابخانه بخواند و چیزی نمیگذرد که خود را در هزارتویی مییابد برگشت ناپذیر و سرانجام در زندانی که زندانبانش مردی است گوسفندمانند، رئیس زندانش کتابداری پیر و ترسناک و شوخطبع و نگهبانی که با چرخ غذاهای خوشمزه توزیع میکند، دخترکی است ظریف و شکننده که صدا ندارد و آن قدر کمرنگ و شفاف است که آن سویش را میتوانی ببینی.
قهرمان داستان (یا خواب یا افسانه) شروع میکند به خواندن کتاب «خاطرات یک مالیاتچی عثمانی» و احساس میکند در کوچهها و بازارهای استانبول میگردد و شمشیر نیمههلالیاش را تاب میدهد و مالیات میگیرد و در خانه سه زن و یک طوطی دارد و … دارم قصهی کتاب «کتابخانهی عجیب» نوشتهی هاروکی موراکامی را تعریف میکنم.
کتابخانهی عجیب کتاب کوچکی است در این که چگونه کتاب و کتابخانه ما را به دنیاهای شگفتانگیزی میبرند که همزمان هراسانگیز و دوستداشتنیاند. کتاب مصور کوچکی است که هاروکی موراکامی به شیوه افسانههای کهن نوشته است. از این منظر، ستایش افسانههای شاه پریان هم هست که در فولکلور همه ملتها و از جمله در قصههای کهن ایرانی، فراوان است.
قصههای دیوها و هیولاهای چندشآور و پریهای زیبارو. قصههای رویاروییهای خطرناک با مرگ و جان به در بردنهای معجزآسا. قصههای گمشدنها و کمکهای غیبی و گشوده شدن درهای بسته و یافتن راههایی که به مقصد میرسند. همه اینها در ۹۰ صفحه که تازه نصفش هم تصویر است. آیا موراکامی این کتاب را برای کودکان نوشته است؟
کتاب زیرکانه پرهیز میکند که بگوید کتابی است برای کودکان یا برای بزرگسالان. از موراکامی انتظار نوشتههای کودکانه نداریم و او با نوشتن این کتاب انگار میخواهد بگوید که اگر بزرگسالان هم از خواندن این قصه لذت میبرند (که میبرند)، پس شاید رمانها و قصههای کوتاهی که مخصوص بزرگسالان نوشته میشوند هم در عمق خود افسانهسراییهایی بیش نیستند و مگر جز این است که قصههای واقعگرایانه هم به اندازه همین قصه، زائیدهی خیالپردازی نویسندهاند؛ خیالپردازیای که البته از دغدغههای زندگی واقعی متاثر است و بازتاب ترسها و دلنگرانیهای واقعی را در آن میبینیم.
حقیقت این است که رمانهای رئالیستی این طوریاند و حتی نوشتههای غیرروایی مثل همین مامور جمعآوری مالیات در استانبول دوره عثمانی، کوچهبازارهای استانبول با فروشندگان دورهگردش و زندگی خانوادگیِ برای ما غریبِ این مرد با سه زن و یک طوطی.
بله کتابها ما را به جاهای دور میبرند. حتی اگر مثل قهرمان کتاب «کتابخانهی عجیب» تنها در سلولی کوچک و تنگ و تاریک در اعماق زمین به بند کشیده شده باشیم، میتوانیم با خواندن کتاب به استانبول پر بکشیم یا به دامنههای آلپ برویم و زندگی چوپانی را با گوسفندانش نظاره کنیم یا چه میگویم، نظاره چیست، اصلاً چوپانی شویم در کوهستانهای سرسبز یا ساموراییای که شمشیر به دست در کیوتوی سدههای میانه گردش میکند.
کتابها این قدرت شگفتانگیز را به ما میدهند تا بر دیوارها فائق شویم و از زندگی روزمرهی بیمزه و ملالآورمان فراتر رویم و خطر کنیم بدون این که حقیقتاً جانمان را به خطر بیافکنیم.
نوجوان کتاب برای این که از زندان فرار کند، کفشهایش را از پا در میآورد تا مبادا صدای ترق و توروق آنها بر کف راهروها، زندانبان را بیدار کند.
وقتی او از مخمصه نجات پیدا میکند، دیگر هرگز جرات نمیکند وارد کتابخانه شود. اما کفشهای دوستداشتنیاش در آن زیرزمین مخوف و تودرتو جا ماندهاند و مانند آهنربایی او را به سمت کتابخانه و تجربهی پرخطر دیگری میکشند؟ آیا او روزی به سراغ کفشهایش خواهد رفت؟ کتابها هم همین طوریاند. وسوسهی خواندن کتابی در پی کتاب دیگر و تجربهی امنِ ماجرایی خطرناک در پی ماجرای خطرناک دیگری، رهایمان نمیکند.
موراکامی