پرسشی دربارهی ژانر «رمان تاریخی»
پرسشی دربارهی ژانر «رمان تاریخی»
دو کتاب، دو تصویر از برههای از تاریخ ایران، دو تصویر متضاد از «غائلهی جمهوریت» و قتل شاعری از مخالفان این «غائله». در یکی از این کتابها ــ ماه غمگین، ماه سرخ، رمان تاریخیای به قلم رضا جولایی (۱۳۹۹، نشر چشمه) ــ با عشقیِ ترسیده و منفعلی روبهرو هستیم که دوست روزنامهنگارش بهار و سایر همدلان همه، کمابیش همه، بر این باورند که تندروی کرده است، در مقابل رضا خانی سایهوار و مستبد که به خوشخدمتترین عواملش چون نوکر مینگرد و سه مرد و یک زن از اعماق اجتماع که عاملین مستقیم قتل این شاعر جوان فرنگیمآب هستند.
در کتاب دیگر اما ــ عشقی، سیمای نجیب یک آنارشیست نوشتهی محمد قائد (۱۳۹۴، نشر ماهی) ــ رویدادهایی که با خواست جمهوریت آغاز و در نهایت منجر به روی کار آمدن رضاشاه به عنوان بنیانگذار سلسلهی پهلوی شدند، یکی از پیچیدهترین مانورهای سیاسی تاریخ ایران خوانده شده (ص ۱۷۶)، «نقشهای زیرکانه که به پیروزمندانهترین شکل اجرا شد: کسی که گمان میرفت در خفا طالب مقام ریاست جمهوری باشد … نامزد احراز مقام سلطنت شده بود» (ص ۱۷۲). معنی سخن طبیعتاً این است که طراح و مجری این نقشه نمیتوانسته تنها با استبداد رای و زور کار را پیش برده باشد.
مستقیمتر، موضوع این رمان ها منظومهی «جمهورینامه» است که عشقی را به خاطر آن میکشند. قائد میگوید به احتمال زیاد «جمهورینامه» کار عشقی به تنهایی نبوده است، آن را یا عشقی و بهار با هم نوشتهاند یا حتی تعداد بیشتری در نوشتن آن همکاری داشتهاند، اما در نهایت به نام عشقی منتشر شده است. این نه فقط نظر قائد که نظر بسیاری دیگر از پژوهشگران هم هست.
در رمان جولایی در فصلهای متعددی بهار و عشقی را با هم و بهار را در خانهاش همراه همسرش یا به تنهایی میبینیم. اما هرگز این موضوع که او هم در نوشتن شعری که حالا به خاطرش جان عشقی در خطر است نقشی داشته، صحبتی نمیشود. یا دربارهی این موضوع جمهوریت و اینکه چرا عشقی و بهار و مدرس با آن مخالفت هستند هیچ توضیحی داده نمیشود تا ما در مقام خواننده بتوانیم دربارهی صحت موضعگیری سیاسی آنها داوری کنیم.
فرض بر این است که به هر رو رضا خان مردی مستبد است و عشقیِ عاشقپیشه و رمانتیکمسلک و روزنامهنگار و شاعر، و دوستش بهار، موضع حق را نمایندگی میکنند. رمان آن قدر که به گذشتهی چهار شخصیت منفی ماجرا (قاتلان مستقیم، آمران و خبرچین) پرداخته به گذشتهی سیاسی و حتی شخصی عشقی نپرداخته است و پیشینهی بازیگران اصلی آن را توضیح نداده است.
خواننده میتواند بگوید کسی که چنین پرسشهایی دارد همان بهتر که فقط همان کتاب عشقی: سیمای نجیبزادهی آنارشیست را بخواند، چون چنین کسی توجه ندارد که رمان ماه غمگین، ماه سرخ ادبیات است نه پژوهش تاریخی. اتفاقاً انگیزهی نگارش این یادداشت و مقایسهی این دو رمان هم دقیقاً پرسشی است دربارهی ماهیت این ژانر رمان تاریخی که مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول کرده است.
به خاطر دارم با دوستی در همین باره بحث میکردیم و دوستم مشکلش را با این ژانر چنین جمعبندی کرد: چرا باید رمان تاریخی بخوانیم؟ اگر میخواهیم بدانیم در تاریخ چه گذشت برویم خود کتابهای تاریخ را بخوانیم که به جستوجو و کندوکاو در میان اسناد پرداختهاند.
پیش از ادامهی بحث بگویم که منظور از «رمان تاریخی» در گفتوگوی ما هر رمانی نبود که در آن به رویدادهای تاریخی به عنوان پسزمینهی ماجراها و روابط بین آدمها اشاره شده باشد. مثلاً جنگوصلح یا بینوایان به معنای دقیق رمان تاریخی نیستند. منظور رمانهایی است که در آنها چهرههای تاریخی مهم شخصیتها و بازیگران اصلی رویدادها هستند، مانند رمانهایی که رضا جولایی مینویسد.
در این رمان ها به هر رو با شخصیتهایی روبهرو هستیم که در تاریخ واقعیت داشتهاند. رمان در ترسیم تصویری از آنها در اذهان عموم نقش بازی میکند و خواننده خواهناخواه میخواهد بداند تصویر این شخصیتها چنان که در رمان ترسیم شده است، تا چه اندازه با واقعیت تاریخی آنها هماهنگ است. حتی در مورد رمانهایی که وقایع تاریخی نقش برجستهای در آنها دارد، اما نام و نشان شخصیتها لزوماً با شخصیتهای تاریخی منطبق نیست، چه بسا رویدادهای تاریخی را چنان که در رمان توصیف شدهاند با واقعیتهای تاریخی مقایسه میکنیم و مورد نقد قرار میدهیم.
از نمونههای اخیر میتوان به مقالهی شیرین کریمی دربارهی سووشون اشاره کرد که در آن جنگهای بین نیروهای دولتی و روسای عشایر قشقایی چنان که در کتاب توصیف شدهاند با واقعیتهای تاریخی مقایسه شده و مورد نقد قرار گرفته است.
از این امر گریزی نیست، اما ژانر «رمان تاریخی»، گونهای ادبیات تخیلی (فیکشن) که اما کاملاً هم تخیلی نیست، گویی راه گریزی باز میگذارد که هم از تاریخ بگوییم، هم دربارهی رویدادها و چهرههای تاریخی داوری کنیم، و هم از پذیرش مسئولیت داوریهایمان شانه خالی کنیم.
این ژانر تقریباً معادل همان چیزی است که در سینما گاهی costume drama (درام لباسمحور) خوانده میشود. همان که سریالهای تاریخی مانند شهرزاد هم در قالب آن ساخته میشوند. در این ژانر به عنوان شاخهای از صنعت سرگرمی، عوامل جذابیتی متفاوت از پژوهش تاریخی در کارند. به هر رو رمان و فیلم و سریال فراوردههای سرگرمکننده و محصولات صنعت سرگرمیسازی هستند.
به تجربه دیده شده که خواننده از تماشای (یا توصیف) لباسها، دکوراسیون خانههای اشرافی، معماری شهر و بناهای قدیمی، نام خیابانهای قدیمی، و شنیدن کلام رایج در دورهی تاریخی دیگر، لذت میبرد و آن قدر در غم انطباق دقیق این کلام و این لباسها و این آداب خوردن و نوشیدن با واقعیتهای تاریخی نیست. در واقع به تدریج «لالهزار»ی داستانی (فیکشنال)، شیوهی سخن گفتن قجری داستانی و تاریخی داستانی شکل میگیرند که حتی میتوانند تاریخ واقعی را تحتالشعاع قرار میدهند.
البته به حق رمان ماه غمگین، ماه سرخ از کلیشهسازیهای دمدستی پرهیز کرده است. تصویری که از عشقی ترسیم شده تصویر یک قهرمان و یک مبارز سینهچاک بیعیبونقص نیست. برعکس ما او را بیشتر مردد و هراسزده میبینیم.
اشکالی که من در کار میبینم یک نوع بلاتکلیفی از نظر پیگیری یک درونمایهی معین است که ناشی از پیروی از رویدادهای تاریخی از یک سو و توجه به عوامل جذابیت رمان تاریخی از سوی دیگر است. مثلاً صحنهی مفصل خانهی شاهزاده خانم چه منطق روایی دارد؟ چه جایگاهی در پیشروی طرح رمان دارد که دربارهی پنج روز آخر زندگی عشقی است؟
شاید چنین شاهزاده خانمی وجود داشته و عشقی و بهار در روزهای آخر زندگی عشقی دو بار به او سر زدهاند، شاید هم خیر. (این هم پرسشی دیگر.) اما غرض از این همه تفصیل و تاکید بر جزئیات پذیرایی و رفتار خانمهای مهمان، به خاطر علاقهی خواننده این گونه رمان ها و افزودن یک ماجرای عشقی ناکام به داستان.
طول و تفصیل فصلهای متعلق به هریک از کاراکترهای منفی هم با منطق درونمایهای (تماتیک) چندان چیزی به رمان نمیافزاید. میتوان گفت اینها همه شخصیتهایی از اعماق اجتماع هستند، ولی این خاستگاه اجتماعی نه تنها آنها را به موضع حق نکشانده که به خدمتگزاران جناح باطل تبدیل کرده است. منظور جولایی از پرداختن به این آدمها آیا این است؟
این تفسیر با شرح مشاهدات عشقی از آدمهایی که به قصد تائید برای دیدن رضاخان صف کشیدهاند، خوانایی دارد. اینها ماتریال موجود در رمان هستند که میتوان به دلخواه این گونه تفسیرشان کرد. اما من شخصاً گرایشی به یک جور جمعبندی و سازماندهی رویدادها و شخصیتها و موقعیتها از منظر تماتیک نمیبینم و آن را ناشی از کشش نویسنده به سمت دادن تصویری گیرا از یک دورهی تاریخی میدانم.
اما فارغ از اقتضائات ژانر، برخی واقعیتهای تاریخی هم بودند که میتوانستند به کشش ماجرا بیافزایند. یکی همین موضوع نگارش جمعی «جمهورینامه» و دلیل انتشار آن به نام عشقی که جان او را به خطر انداخته است و احساس بهار و عشقی در این باره و تاثیر آن بر روابط این دو، دیگر ورود بیشتر به پیچوخمهای آنچه غائلهی جمهوریت خوانده شده و قائد از آن به عنوان «نقشهای زیرکانه که به پیروزمندانهترین شکل اجرا شد» نام برده است. اینها موضوعاتی بودند که میتوانستند رمان را از سادگی طرحمانندی که از وضعیت تاریخی دوره ارائه میدهد دور کنند.