نامههای عاشقانه ماندگار در جهان ادبیات
فرستادن یک نامه راه خوبی برای نشان دادن احساسات است. نامهها هر مضمونی که داشته باشند، از عشق گرفته تا تنهایی و درد و رنج، احساسات، افکار و شخصیت نویسندهی خود را متبلور میسازند. در مطلب پیش رو، تعدادی از جذابترین نامههای عاشقانه در جهان ادبیات را با هم مرور خواهیم کرد. نامههای عاشقانه دریایی است از کلمات فراموششده در روزگاری که عشق صورتهایی دیگر دارد. دریایی که بد نیست در آن غرق شوید.
(مترجم)
(مترجم)
فرستادن یک نامه راه خوبی برای نشان دادن احساسات است. نامهها هر مضمونی که داشته باشند، از عشق گرفته تا تنهایی و درد و رنج، احساسات، افکار و شخصیت نویسندهی خود را متبلور میسازند. در مطلب پیش رو، تعدادی از جذابترین نامههای عاشقانه در جهان ادبیات را با هم مرور خواهیم کرد. نامههای عاشقانه دریایی است از کلمات فراموششده در روزگاری که عشق صورتهایی دیگر دارد. دریایی که بد نیست در آن غرق شوید.
نامههای عاشقانه ماندگار در جهان ادبیات
در این روزها چه در حال تماشای تلویزیون باشید، چه شبکههای اجتماعی را زیر و رو کنید و یا در خیابان قدم بزنید، در هیچ کجای دنیا، نمیتوانید در مقابل سیل اخبار غمانگیز، تلخ و عصبانیکننده مقاومت کنید. ما نمیخواهیم به شما توصیه کنیم که پیگیری اخبار را کنار بگذارید (گرچه رولف دوبلی چنین چیزی میگوید!)؛ چرا که کاری غیرممکن است. سخت یا آسان، خوب یا بد، هر انسانی باید از اتفاقات کشور و جهانی که در آن زندگی میکند با خبر باشد.
اما برای شما پیشنهاد هیجانانگیز دیگری داریم. یکی از سرگرمکنندهترین کارهایی که میتوانید انجام دهید، خواندن برترین نامههای عاشقانهی جهان ادبیات است. در مطلب پیشرو، صادقانهترین و مثبتاندیشانهترین نامههای عاشقانهی جهان ادب را برای شما گردآوری کردهایم! همهی ما به کمی مثبتاندیشی نیاز داریم؛ حداقل در این روزها!
ترغیب – رمانی از جین آستن
نامهی کاپیتان ونتوورث به آن الیوت
«ترغیب»، آخرین رمانی است که جین آستن به رشتهی تحریر درآورد؛ داستانی طنز و سرشار از نکتهبینی و نگاه هوشمندانه به رفتار آدمها! جایی در اواخر رمان، کاپیتان ونتوورث برای آن الیوت نامهای مینویسد؛ نامهای که احتمالاً بتواند لقب بهترین اعلان عشق در تاریخ ادبیات را از آن خود کند:
«تو روح من را شکافتهای. من نیمی درد و نیمی امید هستم. به من نگو که دیر رسیدهام. نگو که آن احساسات گرانبها برای همیشه از بین رفتهاند. من هنوز هم خودم را و قلبم را متعلق به تو میدانم. قلبی که حتی بیشتر از آن زمانی که شکستیاش، بیشتر از هشت سالونیم پیش، دوستت دارد. هیچوقت نگو که مردها زودتر از زنها فراموش میکنند یا اینکه عشق مردها زودتر خاموش میشود. نه! من هیچکس را جز تو دوست نداشتهام!»
نامههایی به ورا – ولادیمیر ناباکوف
در سال ۲۰۱۴ میلادی، انتشارات Knopf مجموعهی بینظیری حاوی نامههای ولادیمیر ناباکوف و همسرش ورا را منتشر کرد. این نامهها نشانگر عشق ماندگار و بینظیری است که توانست خیانتآمیزترین تهدیدها را نیز از سر بگذراند. اما اگر احتمالاً تا به امروز اسم ناباکوف را نشنیدهاید، باید بگوییم او یکی از برجستهترین نویسندگان مهاجر روس به شمار میرود؛ نویسندهی رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد ادبیای که به دو زبان انگلیسی و روسی مینوشت!
«دلسوزترینِ من، خوشبختی من، چه کلماتی برایت بنویسم؟ خیلی عجیب است. تمام زندگی من در حرکت دادن قلم روی کاغذ خلاصه شده است؛ اما اکنون نمیدانم چطور باید به تو بگویم که دوستت دارم. اینچنین پریشان اما آرام: مثل ذوب شدن ابرها در آفتاب – تپههای خوشبختی. من با تو غوطهورم، در تو. زندگی با تو مثل حرکت ابرهاست، به همان آرامی، همان اندازه سبک و روشن. تو عشق دشوار و غیرقابل وصف منی!»
من پیش از تو – جوجو مویِز
شاید «من پیش از تو» یکی از بحثبرانگیزترین رمانهای عاشقانهی معاصر باشد. از طرفی منتقدان ادبی آن را ستودهاند، و از سوی دیگر برخی از گروههای مدافع حقوق افراد کمتوان و ناتوان آن را به باد انتقاد گرفتند. چرا که معتقد بودند داستان بر سربارِ جامعه بودن ویل (شخصیت معلول قصه) تاکید میکند. به هر صورت، با وجود اینکه این داستان عاشقانه پایان خوشی ندارد، اما در انتهای آن میتوان نامهای زیبا و دلانگیز را خواند. نامهای که ویل تراینور به لوئیزا کلارک نوشته است:
«تو بر قلب من حک شدهای، کلارک؛ از همان روز اولی که آمدی. با آن لبخند دلنشین و آن لباسهای مسخره. با آن شوخیهای بیمزه و ناتوانیات در مخفیکردن احساساتی که داشتی. زیاد به من فکر نکن. دلم نمیخواهد ناراحت شوی. فقط خوب زندگی کن. زندگی کن و بدان در هر قدمی که برمیداری، من هم کنارت خواهم بود. با عشق، ویل!»
همسر مسافر زمان – ادی نیفنگر
همسر مسافر زمان روایتگر زندگی کتابداری به نام هنری و همسرش کلر است. ماجرا این است که هنری، که در کتابخانهی نیوبری در شهر شیکاگو کار میکند، به نوعی اختلال ژنتیکی بسیار نادر مبتلا شده است؛ جابجایی زمانی! چارلی لی پاتر یکی از منتقدین ایندیپندنت از این کتاب با عنوان مرثیهای برای عشق و زمان یاد میکند. نامهی هنری به همسرش، شاید زیباترین و گویاترین اظهار عشقی باشد که تا کنون خواندهایم:
«کلر، میخواهم بگویم که دوستت دارم. عشق ما همچون رشتهای از یک هزارتو بود… تنها چیز واقعیای که در این زندگیِ عجیب و غریب به آن اعتقاد داشتم. امشب احساس میکنم که عشق من به تو عمیقتر از هر چیزی است که در این دنیا دیدهام. گویی میتواند بعد از من ادامه یابد و تو را در آغوش بگیرد.
از اینکه فکر کنم تو به انتظار نشستهای متنفرم. میدانم که تمام زندگیت را به انتظار من خواهی نشست. نمیدانم که این انتظار چقدر طول خواهد کشید؛ ده دقیقه؟ ده روز؟ یک ماه؟ چه همسر دمدمیای برای تو بودم! مثل یک دریانورد.
ادیسهای تنها در میان موجهای بلند. گاهی اوقات زیرک و مکار و گاهی اوقات بازیچهی دست خدایان! کلر، خواهش میکنم که پس از مرگ من انتظار را تمام کن. من را در اعماق وجودت دفن کن، قدم در جهان بیرون بگذار و زندگی کن. جهان را دوست داشته باش؛ و خودت را نیز دوست داشته باش… تو برای من همه چیز بودی.»
اسکات عزیز، عزیزترینم، زلدا – نامههای عاشقانهی اسکات و زلدا فیتزجرالد
بسیاری شما اسکات فیتزجرالد را با رمان «گتسبی بزرگ» به خاطر میآورید. اما ما داستان بزرگتری را برایتان انتخاب کردهایم. داستان عشقی که با وجود بیماریهای روحی و تمام فراز و فرودهای شغلی اسکات فیتزجرالد، نه تنها دوام آورد که هر روز از روز پیش درخشانتر شد. ۳۳۳ نامهای که زوج زلدا و اسکات فیتزجرالد برای هم نوشته بودند در سال ۲۰۰۳ و در قالب کتابی به نام «اسکات عزیز، عزیزترینم زلدا» منتشر شد. زلدا در سال ۱۹۱۹ برای اسکات نوشت:
«در این دنیای بیکرانه، جز تو و عشق تو چیزی نمیخواهم. تمام خواستههای مادی برای من بیارزشاند. از یک زندگی بیرنگ و شلخته متنفرم چون میدانم باعث میشود مرا کمتر و کمتر دوست بداری. من هر کاری میکنم – هر کاری- که قلب تو را برای خودم نگاه دارم. هرگز، هرگز به چیزهایی که نمیتوانی به من بدهی فکر نکن. تو با عزیزترین قلبی که در جهان وجود دارد به من اعتماد کردهای و این از هر چیز و هر کسی که در دنیا وجود دارد باارزشتر است!»