مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو
پینوکیو عروسک چوبی کوچک و نافرمانی است که باید خوب بودن را یاد بگیرد. نه فقط به خاطر خودش، که به خاطر منافع جامعه! پینوکیو باید ثابت کند لیاقت یک پسربچهی واقعی شدن را دارد. اما در این مسیر، به صورت مداوم توسط افراد شرور، وسوسه میشود و فریب میخورد. ایتالیای روزگار تولد پینوکیو به دین، سیستم های پزشکی، دادگستری، غذا، لباس و تحصیل اهمیت فراوانی میداد. پس باید تعدادی از این مفاهیم در ماجراهای پینوکیو تجلی یافته باشند. پینوکیو هر کار بدی میکند نتیجه فاجعهبار آن را خیلی زود و به صورت فیزیکی میبیند و هر کار خوبی که انجام بدهد او را به آرزویش که پسربچهی واقعی شدن است نزدیک میکند.
(مترجم)
(مترجم)
پینوکیو عروسک چوبی کوچک و نافرمانی است که باید خوب بودن را یاد بگیرد. نه فقط به خاطر خودش، که به خاطر منافع جامعه! پینوکیو باید ثابت کند لیاقت یک پسربچهی واقعی شدن را دارد. اما در این مسیر، به صورت مداوم توسط افراد شرور، وسوسه میشود و فریب میخورد. ایتالیای روزگار تولد پینوکیو به دین، سیستم های پزشکی، دادگستری، غذا، لباس و تحصیل اهمیت فراوانی میداد. پس باید تعدادی از این مفاهیم در ماجراهای پینوکیو تجلی یافته باشند. پینوکیو هر کار بدی میکند نتیجه فاجعهبار آن را خیلی زود و به صورت فیزیکی میبیند و هر کار خوبی که انجام بدهد او را به آرزویش که پسربچهی واقعی شدن است نزدیک میکند.
پینوکیوی قصهی ما یک عروسک چوبی است، اما ظرفیت زیادی برای عشق و وفاداری دارد. او به نقش پسرِ ژپتو، همان پیرمرد نجار درمیآید و همراه با پری مو فیروزهای، سفرِ زندگیاش را آغاز میکند. در طول این سفر، پری مثل یک خواهر/مادرخوانده، با پینوکیو همراه میشود. و به او کمک میکند که دوستان و خانوادهی واقعیاش را پیدا کند. مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو ریشه در همان اصولی دارند که تعبیر به رفتار صحیح میشوند. همان رفتارهایی که قرار است از ما انسان بهتری بسازند. با این امید که اجتماع انسانهای بهتر، به ساختن یک جهان زیباتر بینجامد!
کارما به عنوان یک پاداش طبیعی
یکی از مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو به سیستم پاداش و مجازات اشاره دارد. مفهوم کارما، به معنی رخ دادن اتفاقات بد برای آدمهای بد و رخ دادن اتفاقات خوب برای آدمهای خوب، در این داستان ریشه کرده است. شاید با خودتان بگویید که سراسر این ماجرا، به اثبات وجود کارمای بد میگذرد. اما اینگونه نیست.
به یاد بیاورید زمانی پینوکیو، آلدورنو، سگ گله را از غرق شدن نجات داد. در عوض، او هم عروسک را از چنگال ماهیگیر رها میکند. یا مثلاً یادتان میآید که ماهی تُن با دنبال کردن مسیر پینوکیو از شکم کوسه فرار کرد؟ پس برای جبران این کمک، عروسک را تا ساحل همراهی میکند.
یکی دیگر از واضحترین کارماهای موجود در این داستان، در روزگار گربه نره و روباه مکار تجلی یافت. اگر یادتان باشد آنها، به دروغ، خودشان را لنگ و نابینا معرفی کرده بودند! در انتهای داستان، هر دو واقعاً لنگ و نابینا شدند! پینوکیو در واکنش به این کارمای بد، ضربالمثلی را به خاطر آورد. او گفت: کسی که عبای همسایهاش را بدزد، بدون پیراهن میمیرد!
تنش بین فشار همسالان و احترام به مشاورهی بزرگترها
در این داستان، کسانی که از پینوکیو بهتر و بیشتر میدانند، پری مو فیروزهای و پدر ژپتو هستند. آموزههای آنان، معمولاً مغایرت زیادی با توصیههای گروه همسالان پینوکیو، مثل گربه نره و روباه مکار دارد. عروسک چوبی قصهی ما، دائما در این تنش دست وپا میزند. معمولاً کارهای خود را براساس توصیههای بزرگترها آغاز میکند، اما در میانهی راه، همسن و سالها، گمراهش میکنند. البته، شخصیتهایی هم هستند که در گروه همسالان قرار میگیرند اما آموزههای بزرگترها را تکرار میکنند. مثل خرچنگ، جیرجیرک سخنگو، توکای سفید یا کرم شبتاب، که عموماً نادیده گرفته میشوند.
یکی دیگر از مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو زمانی رو میشود که ژپتو درمییابد کجا مرتکب اشتباه شده است. او به خاطر میآورد که در ساخت پینوکیو عجلهی زیادی به خرج داد. به همین دلیل، فراموش کرد روی زیروبم طراحی گوش عروسک آنقدرها که لازم است، کار کند. همین سایز کوچک گوش پینوکیو، دلیل اصلی همهی سربههواییها و بیتوجهیهایش به حرف بزرگترها بود. حالا که او نمیتوانست به اندازهی کافی، خوب بشنود، جذب زیباییهای بصری میشد. درخت پول، نمایش و سرگرمی!
گوشهای خری پینوکیو را یادتان میآید؟ آنقدر بزرگ بودند که آدم را یاد گردگیرهای قدیمی مادران میانداختند. اما همینکه این گوشها رشد کردند، او شروع کرد به گوش دادن به نصایح پدر ژپتو و پری مو فیروزهای! بزرگ بودن گوش، نشاندهندهی تمایل ذاتی عروسک به شنیدن است. کاری که تا پیش از آن، از نظر جسمی ممکن نبود!
رشد کردن از مسیر رنج
عروسک پر شور و شر قصهی ما، بدون هیچ ارفاقی، عواقب رفتارهای بد خود را به دوش میکشد. این یکی از مهمترین و برجسته ترین مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو است. از آن تب کشنده، تا آسیبی جدی که در سیرک دید، همه و همه، عواقب تصمیمات خودش بودند. کار از اینها هم فراتر رفت. پینوکیو توسط یک قاتل به دار آویخته شد، و سه پزشک مرگش را تایید کردند. حتی خرگوشهای سیاه هم او را در تابوتی بر دوش خود تشییع نمودند! تا اینکه فشار مخاطبان جوانِ ماجراهای پینوکیو، کارلو کولودی را ناگزیر کرد فرصتی دوباره به عروسک کوچک بدهد!
پینوکیو حتی دردهای عاطفی شدیدی را هم تحمل میکند. مرگ جعلی پری مو فیروزهای را به یاد میآورید؟ بر روی سنگ قبر پری نوشته شده بود: اینجا دخترکی با موهای آبی آرمیده است. او به خاطر غم و اندوه ناشی از رها شدن توسط برادر کوچکش پینوکیو درگذشت. در سال 2011، مقالهای در لسآنجلس تایمز منتشر شد و در آن درد عاطفی همتراز با درد جسمی طبقهبندی شد. سوگواری پینوکیو در مرگ پری مو فیروزهای نیز شاید یکی دیگر از مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو باشد! مفهومی که انسان، سالها بعد به ریشههایش پی برد!
برای خواندن آن مقاله، میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
دراز شدن بینی در هنگام دروغ گفتن
احتمالاً یکی از بهیادماندنیترین مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو، دراز شدن بینی عروسک در هنگام دروغ گفتن باشد. البته، بهتر است نکتهی مهمی را با شما در میان بگذاریم. و آن اینکه دراز شدن دماغ پینوکیو آنچنان که در نسخههای کارتونی شایع است، در رمان کولودی شایع نبود. در نسخهی کولودی، دروغگویی فقط یکی از دهها صفت ناپسندی است که پینوکیو دارد!
هر کدام از رفتارهایش هم عواقب خاص خود را دارند. مثلاً از دست دادن پنج سکهی طلا، گذراندن یک شب به عنوان نگهبان گله، یا از دست دادن خانواده و عزیزان. البته نمیتوان انکار کرد که هر کدام از این نتایج، به صورت فیزیکی و ملموس بر پینوکیو تاثیر میگذارند.
در زندگی واقعی، معمولاً میتوان بدون هیچ عواقب جسمیای دروغ گفت. همهی افراد میتوانند آزادانه دروغ بگویند و حقیقت را استتار نمایند. بدون اینکه کسی به آنها مشکوک شود یا فرد دروغگو از جامعه طرد بشود. اما در جهان کولودی اینگونه نیست. مطابق قوانین تربیتی کارلو کولودی، اگر دروغ بگویی، باید عواقب جسمیاش را هم به جان بخری! گویی کولودی میخواست ماهیت شیطانی دروغگویی را با اضافه کردن یک نماد جسمانی، بیش از پیش عریان سازد.
موها
بیشتر شخصیتهای ماجراهای پینوکیو موهایی با رنگهای جسورانه دارند. پدر ژپتو یک کلاهگیس زردرنگ بر سر میگذارد. شعبدهباز، ریشی پرکلاغی دارد. موهای پری، فیروزهای رنگ است و موهای سر ماهیگیر، سبز رنگ! همین ماجرا، به یکی از برجستهترین مفاهیم پنهان در ماجراهای پینوکیو تبدیل شده است. همهی شخصیتهای بالغ داستان، موهایی بلند با رنگهایی متمایز دارند. این در حالی است که موهای پینوکیو، چوبی است. شاید با خودتان بگویید که این چه اهمیتی دارد؟
اهمیت ماجرا زمانی مشخص میشود که عروسک به ورطهی غم و اندوه میافتد. او مثل خیلی از ما، نمیتواند دست خود را توی موهایش فرو کند و اینگونه خود را تسکین دهد. پس از کلاهگیس استفاده میکند. اما این هم تجربهی چندان خوشایندی نیست! استفاده از کلاهگیس، شاید تلاش عروسک برای جهش از کودکی به بزرگسالی باشد. و موفقیتآمیز نبودن این تلاش، مجازاتی است برای کودکی که نمیخواهد کودکی کند!
پینوکیو احساس میکند بزرگسالی قدرتی است که باید به آن نائل آید. قدرتی که در زمان کودکی، نمیتوان به آن دست یافت. در زندگی ما تواناییهایی وجود دارند مثل حساسیت و نیکی! این تواناییها میتوانند از رنج و سختی مضاعف انسانها جلوگیری کنند و شادی را ترویج دهند.
حالا کودکی را تصور کنید که رنج میکشد؛ به خاطر اینکه کارهای بدی را انجام داده است. طبیعی است این کودک، وضعیت مطلوب خود را در بزرگسالی بیابد و تلاش کند که زودتر به آن برسد. هنگامی که پینوکیو به یک پسر بچهی واقعی تبدیل شد، بر سرش موهایی فندقی و زیبا روییدند! این شاید نشان از تحول وجودی او باشد و نمادی برای برتری روانی دوران بزرگسالی!