محمد بهمنبیگی؛ خاطرهنویسی ادیبانه
در ادبیات فارسی معاصر چهرههای تأثیرگذاری هستند که هرکدام به علتی مطرح و ماندگار شدهاند. وینش قصد دارد هر ماه با عنوان «قلم ماندگار» پروندهای برای یکی از این نویسندگان تهیه کند. در این پروندهها ضمن معرفی نویسنده و آثارش، دلیل مطرح شدن و ماندگاری یا بحثبرانگیزی آثار او طرح میشود تا فرصتی برای آشنایی و نگاه دقیقتر به فعالیتهای ادبی معاصر داشته باشیم. دومین پرونده این مجموعه به محمد بهمنبیگی اختصاص دارد.
در ادبیات فارسی معاصر چهرههای تأثیرگذاری هستند که هرکدام به علتی مطرح و ماندگار شدهاند. وینش قصد دارد هر ماه با عنوان «قلم ماندگار» پروندهای برای یکی از این نویسندگان تهیه کند. در این پروندهها ضمن معرفی نویسنده و آثارش، دلیل مطرح شدن و ماندگاری یا بحثبرانگیزی آثار او طرح میشود تا فرصتی برای آشنایی و نگاه دقیقتر به فعالیتهای ادبی معاصر داشته باشیم. دومین پرونده این مجموعه به محمد بهمنبیگی اختصاص دارد.
محمد بهمنبیگی؛ خاطرهنویسی ادیبانه
محمد بهمنبیگی را بیشتر با عنوان بنیانگذار آموزش عشایر میشناسند. اما به دلیل کتابهایی که نوشته در بین اهالی ادبیات هم چهره آشنایی است.
کتابهای بهمنبیگی گرچه بیشتر بر پایه خاطرات شخصی و فعالیتهایش است ولی نوع روایتش باعث شد که خیلی زود مورد توجه محافل ادبی قرار بگیرد. دلیل این توجه را شاید بتوان اینطور تفسیر کرد که بهمن بیگی علاوه بر اینکه به ثبت تجربیاتش درباره یک اقدام فرهنگی روآورد (کاری که حداقل در آن زمان بسیار کم انجام شده بود)، در نوشتن آن نیز از عناصر ادبیات برای خلق روایتی جذاب استفاده کرد. یعنی خواننده حتی اگر ماجرای عشایر و سوادآموزیشان برایش جالب نبود، نوشتههای او را بخاطر جذابیت نثر و داستانگوییاش دنبال میکرد.
بهمنبیگی به غیر از کتاب عرف و عادت در عشایر فارس که اولین اثرش و به نوعی پایاننامه دانشگاهیاش به حساب میآید، چهار کتاب منتشر کرده است.
اول برای آشنایی با زندگی این نویسنده و کتاب به اجاقت قسم نگاهی به این مطلب بیندازید.
اولین کتابی که بهمنبیگی درباره خاطراتش منتشر کرد، کتاب بخارای من ایل من بود. کتاب شامل نوزده داستان و خاطره است. اما درحقیقت آنها را نه میتوان به تنهایی داستان دانست نه خاطره. قلم داستانسرای او این نوشتهها را به چیزی فراتر از اطلاعات یا خاطرات صرف تبدیل کرده.
برای اینکه بهتر با کار بهمنبیگی در این کتاب آشنا شوید، نقدی بر آن به قلم مهدی ملکشاه را بخوانید.
کتاب بخارای من ایل من آغاز شیوه داستان-خاطرهنویسی بهمنبیگی بود. بعداز آن کتاب اگر قرهقاج نبود را به چاپ رساند که آن هم شامل شانزده قطعه است. این کتاب هم مثل کتاب قبلی خاطره است، از خاطرات دوران آموزش عشایر گرفته تا خاطرات دوران مدرسه خود بهمنبیگی، و همچنان با همان لحن داستانی و شوخطبعانه. در انتهای این کتاب بخشی با عنوان پیام است. به قول نویسنده، خطابهای است که در چهلونه سالگی به دستپرورندگانش گفته بود. در بخشی از آن میخوانیم:
«در نزدیکی یکی از قشلاقات ایلی، گروهی ایرانی و فرنگی سرگرم حفر چاه و اکتشاف نفت هستند و اردوی مجهز کوچکی دارند. کودکانی را در کنار این اردو دیدهام که بقایای اغذیهی ابن مکتشفین خارجی و نیمه خارجی را با ولع میبلعند و بر سر قوطیهای کنسرو با یکدیگر میجنگند…
کلید مشکلات ما در لابهلای الفبا خفته است و من اینک شما را به یک قیام جدید دعوت میکنم. پس از سالها سیروسیاحت، غور و مطالعه، دلسوزی و دردمندی به این نتیجه قطعی رسیدهام و شما را به یک قیام مقدس دعوت میکنم. قیام برای باسواد کردن مردم ایلات.»
درباره کتاب به اجاقت قسم در ابتدای این پرونده توضیح دادیم. اما آخرین کتاب بهمنبیگی طلای شهامت بود که در سال 1386 به چاپ رسید. میشود این کتاب را هم نمونهای از سه کتاب قبلی او به حساب آورد، گرچه در این نقد به نکات دیگری هم درباره این کتاب اشاره شده.
سکینه کیانی، همسر محمد بهمنبیگی نیز کتابی از خاطرات خود درباره همسرش منتشر کرده است. او که هنوز در قید حیات است در گفتوگویی با وینش درباره شیوه و احوالات نوشتن بهمنبیگی گفت: «وقتی پس از انقلاب به علت مشکلاتی که پیش آمد به تهران آمدیم و در یک آپارتمان ساکن شدیم، شبها مشغول نوشتن میشد. وقتی به اتاقش میرفتم میدیدم که دورتادورش پر از کاغذ است یا نوشتههایی که پاره کرده.
عادت داشت که یادداشتهایش را برای دوستانش میخواند و از آنها مشورت میگرفت. افرادی مثل کریم امامی یا لیلی گلستان. حتی درباره نام کتاب با آنها مشورت میکرد. برای کتاب طلای شهامت کاوه گلستان همراهش به ایل رفت و عکس روی جلد را گرفت. دوستانش گاه به شوخی میگفتند خوب شد انقلاب شد که تو بتوانی بشینی و خاطراتت را بنویسی.»
یکی از دلایل توجه به کتابهای بهمنبیگی، نثر درست و پاکیزهای بود که در نوشتههایش بهکار میبرد. دکتر مهیندخت صدیقیان، پژوهشگر زبان فارسی و از شاگردان بدیع الزمان فروزانفر در زمان انتشار کتاب ایل من بخارای من مقالهای نوشت و پیشنهاد داد که قطعاتی از آن را به جای آن نثرهای پیچیده و دور از دریافت بچهها در کتابهای فارسی بیاورند.
برخلاف نظر دکتر صدیقیان، سیروس علینژاد عقیده داشت که کتاب بخارای من ایل من گزارشی پرحشو و زوائد است با بافتی انشاپردازانه. مقاله علینژاد هم در همان سالها در مجله آدینه به چاپ رسید. متن کامل آن را میتوانید بخوانید و دلایل هر دو نفر را با هم مقایسه کنید.
محمد بهمنبیگی نشان داد که ادبیات و داستانسرایی چه ابزار قدرتمندی برای ارتباط هستند. شاید اگر خاطرات او تنها به شکل گزارش ثبت و منتشر میشد، تا این اندازه تأثیرگذار نمیبود.
ما نیز با انتشار این پرونده تلاش کردیم که بخشی از قدرت ادبیات را نشان دهیم. و البته ضمن معرفی آثار بهمنبیگی به نظرات مختلف پیرامون آثارش بپردازیم.
اگر شما هم با آثار بهمنبیگی آشنایی دارید برایمان بنویسید که کدام کتاب او را بیشتر دوست دارید. اگر هم تابهحال کتابی از او نخواندهاید، وقتش است که دست به کار شوید!