سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

فرار، برای رسیدن به حداقل‌ها

هزار فرسنگ تا آزادی با یک وصیت‌نامه آغاز می‌شود. وصیت‌نامه‌ای که دخترکی دوازده ساله نوشته است تا به مادرش یادآوری کند فراموشش نکرده و تا آخرین لحظه در انتظار بازگشتش مانده است. آنچه در این کتاب خواهید خواند داستان نیست. روایتی است واقعی از زندگی جمعیتی ۲۵ میلیون نفری که در جوار مدرن‌ترین کشورهای آسیایی، در تاریکی مطلق زندگی می‎‌کنند.

 

 

 

 

 

پیونگ یانگ، شهری با بلوارهای عریض و ساختمان‌های متحدالشکل، که ساخته شده تا نمادی از قدرت فرضی جمهوری دموکراتیک خلق کره باشد، در دهه‌ی ۱۹۹۰ یکی از رازآلودترین فجایع تاریخ بشر را در خود شکل داد. 

در سال‌های نخست تاسیس حکومت مستقل کره‌ی شمالی، اتحاد جماهیر شوروی کمک‌های بزرگی به این کشور ارسال کرد تا در فقدان سیستم‌های مناسب کشاورزی و زمین‌های حاصلخیز بتواند نیاز غذای جمعیت خود را برآورده کند. بر اساس سیستم جیره‌بندی غذایی که از ابداعات حکومت کره‌ی شمالی بود، نخبگان سیاسی و وفاداران حکومت نسبت به کودکان، سالخوردگان و حتی بیماران، غذای بیشتری دریافت می‌کردند. با گذشت زمان و با قطع این کمک‌ها، دیکتاتوری که حالا دیگر کاملاً قدرت را در دستان خود قبضه کرده بود، سیستم جدیدی را ابداع کرد: خوداتکایی. حالا دیگر حکومت کره‌ی شمالی از مردم انتظار داشت غذای خود را تامین کنند و جیره‌ی غذایی را فقط در اختیار نظامیان قرار می‌داد؛ این برنامه تا جایی پیش رفت که شعار «بیایید در روز دو وعده غذا بخوریم» به شعار اصلی کشور تبدیل شد. کتابِ هزار فرسنگ تا آزادی روایت‌گر همین روزهای کره‌ی شمالی است.

یون‌سون کیم در زمان قحطی دخترک دبستانی‌ای بود که در خانواده‌ای از نظر سیاسی «خوبِ» کره‌شمالی به دنیا آمده و علیرغم آزاری که از اردوهای تماشای اعدام عمومی مدرسه، کلاس‌های خودانتقادی و افزایش گرسنگیِ ناشی از قحطی پیش‌رونده می‌برد هنوز هم به کشورش عشق می‌ورزید. با این حال روایت او از روزهای کودکی و نوجوانی‌اش برای شما دریچه‌ای خواهد گشود به سوی یکی از تاریک‌ترین دوران‌های کره‌ی شمالی.

در کره‌ی شمالی از پرتره‌های رئیس‌جمهور ابدی و رهبر عزیز به عنوان اشیایی مقدس نام برده می‌شود، قاب‌های چوبی مخصوصی دارند و با پارچه‌هایی خاصِ این قاب‌ها هم غبارروبی می‌شوند. یون‌سون ۱۱ ساله بود که پدرش، یکی از کارگران کارخانه‌ی اسلحه‌سازی «بیستم ژانویه»، را بر اثر گرسنگی و ناتوانی در تامین مواد غذایی از دست داد؛ پس از مرگ پدر، مادرش مسوولیت تامین غذای دو دخترش را برعهده گرفت. تماشای تحلیل رفتن دو دختر کم سن و سالی که در وضعیت سلامتی خوبی نبودند و آثار آن قحطی وحشتناک بر چهره‌ی آن‌ها منعکس شده بود مادر را واداشت که با شکستن قاب‌‌های چوبی پرتره‌ها‌ی رهبر بزرگ و رئیس‌جمهور ابدی و تلاش برای فروختن آن در ازای مقداری غذا نخستین جرم بزرگ خود را مرتکب شود. جرمی که مجازاتش اعدام بود. اما این پایان طغیان این سه علیه وضعیت اسفناک کشورشان نبود.

ناتوانی مادر در تبدیل قاب‌های مقدس چوبی به غذایی که کودکانش را سیر کند، تلاش‌های نافرجامش برای کمک گرفتن از آشنایان و اعضای خانواده، مسافرت‌های بی‌نتیجه به سایر استان‌های کره‌ی شمالی برای پیدا کردن اندکی غذا… همه و همه به یک مسیر ختم می‌شد. فرار از زندان بزرگ کره‌ی شمالی. اما عبور یون‌سون، مادر و خواهرش از رودخانه‌ای یخ‌زده در مرز چین و کره‌ی شمالی نه پایانی برای رنج‌های آن‌ها، بلکه آغاز مصیبتی نه ساله بود که بی‌خانمانی، ترک تحصیل، روزانه یازده ساعت کار مداومِ طاقت‌فرسا و ترس مداوم از حضور پلیس چین فقط بخش کوچکی از آن است.

 مادر یون‌سون مجبور شد در چینی که پناهنده‌های کره‌ی شمالی را به رسمیت نمی‌شناخت و به محض شناساییِ هر پناهنده مقدمات بازگشت او به کشور مصیبت‌زده‌اش را فراهم می‌کرد، برای تامین یک سرپناه، با یک دهقانِ همیشه عصبی که به دنبال راهی برای ارث بردن از مادر و پدر پیرش بود ازدواج کند تا بلکه بتواند برای او پسری به دنیا بیاورد. پسری که با امید ساختن آینده‌ای روشن به دنیا آمده بود هم نتوانست رویای مادر و خواهرانش را برآورده کند. پس فرار دوم کلید خورد. فرار به سوی نیمه‌ی روشن سرزمین کهن؛ کره‌ی جنوبی.

 

 

هزار فرسنگ تا آزادی روایتی است از زندگی دختر جوانی که توانسته در مقابل همه‌ی بدشانسی‌ها دوام بیاورد و زنده بماند. او تجربه‌ی مواجهه‌ی خود با یکی از بی‌رحم‌ترین و غیرمعمول‌ترین حکومت‌های جهان را با صدا و لحنی صمیمی بازگو می‌کند. از شما می‌خواهد قضاوتی بکنید بین بهترین و بدترین انواع بشر. نمایشی را برای شما ترتیب داده است پر از خشم، خشونت‌های سیستماتیک و همزمان، امید. نمایشی که در نهایت پایانی شاد دارد و پیروزی روح و مقاومت انسان را بر سیاه‌ترینِ سیاستمداران جهان نشان می‌دهد.

یون‌سون سعی می‌کند با بیان خاطراتش از کره‌ی شمالی و مسیر طولانی فرارش از چین به نیمه‌ی روشنِ کره صدای ده‌ها میلیون از مردم کره‌ی شمالی باشد که هنوز هم در سکوت رنج می‌کشند. خواننده را به سمت سیاهچاله‌های حکومت خاندان ایل راهنمایی می‌کند و ترجمه‌ی فریادهای مردمی می‌شود که گویی جهان توانی برای شنیدن فریادشان را ندارد.

هزار فرسنگ تا آزادی از تصمیم‌های نابه‌جا و غیراخلاقی حکومت فاسد کره‌ی شمالی سخنی نمی‌گوید. راوی این داستان کوچکتر از آن بوده است که بتواند توضیح دهد چه اتفاقاتی افتاد که سیاست خوداتکایی به کشتار چیزی حدود دو میلیون نفر از انسان‌های بیگناه کشورش منجر شد یا بر طبق چه تصمیمات و با چه قراردادی ده‌ها نفر از کسانی که در پی زندگی‌ای بهتر به چین فرار می‌کردند توسط حکومت چین به مسلخ فرستاده می‌شدند. اما می‌تواند به خوبی نشان دهد تصمیمات کلان سیاسی چگونه بر سرنوشت زنان و مردان و کودکانی که برای خود حق داشتن زندگی‌ای سالم را متصور هستند تاثیر می‌گذارد. به خوبی به شما اثبات می‌کند که انسان چه توانایی‌هایی دارد. تا چه حد می‌تواند مرزهای امید و بی‌رحمی را در هم بشکند و چگونه می‌تواند در فاصله‌ی یک قدمی با رویایش دست از همه چیز بشوید و در هم بشکند.

قحطی‌ بزرگ دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی در کره‌ی شمالی حداقل دو میلیون نفر را به کام مرگ کشاند. هنوز هم بیش از ۷۰ درصد از مردم کره‌ی شمالی با کمک‌های غذایی بین‌المللی می‌توانند شکم خود را سیر کنند و مطابق برآوردها بیش از ۴۰ درصد از جمعیت آن کشور از سوتغذیه رنج می‌برند. یون‌سون حتی نمی‌داند خانواده‌اش، عموها، خاله‌ها، دایی‌ها و عمه‌هایش از قحطی جان به در برده‌اند یا نه؟ حالا که در سرزمین موعود کره‌ی جنوبی، در فاصله‌ی چهل‌کیلومتری از مرز کره‌ی شمالی زندگی می‌کند هزار فرسنگ تا آزادی را نوشته است تا صدای مردمی باشد که توانایی صحبت کردن در مورد خودشان را ندارند. به یاد می‌آورد که عشق برای آن‌ها واژه‌ای تعریف شده نبود. در مدارس به آن‌ها می‌آموختند که تنها عشقِ مجاز، عشق به رهبران جاودانی کشور است. امیدوار است که روزی دو کره به هم ملحق شوند و دریافته است برای رسیدن به این آرزو به کمک کل دنیا نیاز دارد.

  این مقاله را ۰ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *