غریبانههای مهاجران
غم غریبی و غربت از دستهی کتابهای گلچین است. در این کتاب گزیدهای از شعرها، مقالات، داستانها، رمانها، مصاحبهها و روایتهای شاعران و نویسندگان و پژوهشگران مختلف پیرامون موضوع غربت و غریبی در ۱۰ فصل روایت شدهاند که همین موضوع به خواننده این امکان را میدهد تا صداهای مختلف را در کنار هم بخواند. با این حال کتاب دو ایراد مهم دارد: یکی جا افتادن برخی صداهای قابل توجه و دیگری نگاه جانبدارانهی نویسنده به پدیدهی مهاجرت.
غم غریبی و غربت از دستهی کتابهای گلچین است. در این کتاب گزیدهای از شعرها، مقالات، داستانها، رمانها، مصاحبهها و روایتهای شاعران و نویسندگان و پژوهشگران مختلف پیرامون موضوع غربت و غریبی در ۱۰ فصل روایت شدهاند که همین موضوع به خواننده این امکان را میدهد تا صداهای مختلف را در کنار هم بخواند. با این حال کتاب دو ایراد مهم دارد: یکی جا افتادن برخی صداهای قابل توجه و دیگری نگاه جانبدارانهی نویسنده به پدیدهی مهاجرت.
توی موسیقی و چندرسانهای بهش میگویند «رمیکس». قطعهای که با ترکیب، حذف و اضافه و تغییر چند آهنگ و فیلم و عکس مستقل به دست میآید. هم هویت آنها را دارد و هم هویت خاص خودش را. توی نقاشی و هنرهای تجسمی بهش میگویند «کلاژ». تکهچسبانی و استفاده از مواد مختلف (از کاغذرنگی و بخشی از چند نقاشی بگیر تا تکههای روزنامه) برای خلق مفهومی ترکیبی و جدید.
توی عالم ادبیات اگر بهش بگوییم «گلچین» پربیراه نگفتهایم. کتابی که به بهانهی یک موضوع خاص به سراغ آثار ادبی و روایی مختلف میرود و از هر کدام شاخهای میچیند و آنها را دستهبندی میکند و به هم میچسباند و روایتی نو در میاندازد.
کتاب غم غریبی و غربت از دستهی کتابهای گلچین است. خود محمد افتخاری هم توی پیشگفتار کتاب همین را میگوید: «نگاهم به موضوع غربت یا مهاجرت اصولا از منظر ادبیات به مفهوم کلی است و البته گوشهی چشمی هم به برخی مباحث مطالعاتی مربوط به این موضوع داشتهام. در واقع، آنچه من گرد آوردهام، حاصل اندیشهها و خلاقیتهای دیگران و نیز محصول جستوجوها و خواندهها و درک و دریافتهایم در مطالعهی موضوع غربت و مهاجرت است.»
در این کتاب گزیدهای از شعرها،مقالات، داستانها، رمانها، مصاحبهها و روایتهای شاعران و نویسندگان و پژوهشگران مختلف پیرامون موضوع غربت و غریبی در ۱۰ فصل روایت شدهاند. در فصل اول، محمد افتخاری چهارچوبهای موضوعیاش را تعیین میکند. این که وقتی از غربت صحبت میکند از چه چیز صحبت میکند؟
«غربتی که موضوع سخن این کتاب است همان غربت حاصل از سفر است، حاصل مهاجرت و تبعید. این غربت معمولا جایی است دور و این دوری ظاهرا نسبی است و بستگی به کمیت و حتا کیفیت مسافتی دارد که بین وطن است و غربت…» (ص۴)
در فصل بعد به معنای لغوی غربت میپردازد و با آوردن گزیدهای از مقالهی «تلقی قدما از وطن» نوشتهی شفیعی کدکنی و مقالهی «چرا ایران را باید دوست داشت؟» نوشتهی محمدعلی فروغی، مرزبندی وطن و غربت را مشخص میکند.
در فصل سوم به «غم غربت (نوستالژی)» و در فصل چهارم به «مهاجرت (غربتگزینی)» میپردازد. سپس «غربت و هویت» را از دریچهی روایتهای مختلف به داوری میگذارد. چهار فصل انتهایی کتاب در حقیقت نقل قولهایی از داستانها، شعرها و جستارهای نویسندگان و پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی در باب موضوع غربت هستند.
خواندن یک کتاب گلچین به خودی خود بسیار جذاب است. اینکه تو با یک کتاب این امکان را پیدا میکنی تا صداهای مختلف را در کنار هم بخوانی خیلی جذاب است. به خصوص که این صداها از آن شاعرانی شیرینسخن و نویسندگانی شیرینبیان باشند. متفاوت بودن صداها ناگزیر است و این حس را القا میکند که تو با خواندن همین کتاب به دنیاهای متفاوت خیلیها سر زدهای. کتاب غم غریبی و غربت نیز به دلیل همین ماهیت، جذاب و خوشخوان است. کتابی است که از پرداخت پول بابت آن حسی از پشیمانی به بار نمیآید.
اما کتاب دو ویژگی منفی دارد که اعتبار آن را تحتالشعاع قرار میدهد: نقص در مجموعه منابع مورد استفادهی نویسنده و جا افتادن برخی صداهای قابل توجه و دیگری نگاه جانبدارانهی نویسنده به پدیدهی مهاجرت.
مفهوم وطن از مفاهیم بسیار مهم این کتاب است. جا داشت که نویسندهی کتاب برای تبیین مفهوم وطن و حس غربت تنها به مقالهی «تلقی قدما از وطن» شفیعی کدکنی بسنده نمیکرد. محمد افتخاری بر پایهی این مقاله نتیجه گرفته است که: «مفهوم وطن دارای صور گوناگون است: یکی با وجه قومی و نژادی آن سروکار دارد (فردوسی)، دیگری با وجه اقلیمی آن (مسعود سعد،ناصرخسرو، سعدی و حافظ)؛ دیگری با وجه عرفانی آن (مولوی و صوفیه) و دیگر در وجه اسلامی آن.» (ص ۱۴)
اما این صور گوناگون از وطن باز هم ناقصاند. پرویز ناتل خانلری و احسان یارشاطر دو تن از اهالی بزرگ فرهنگ ایراناند. دو شخصیتی که به صورت جداگانه در دو بازهی زمانی و مکانی متفاوت یک جملهی مشترک را بیان کردهاند: «زبان فارسی، وطن ماست.» یکی از ادیبانی نیز که محمد افتخاری در این کتاب به آنها نپرداخته شاهرخ مسکوب است.
نمیشود کتابی در مورد غم غریبی و غربت به زبان فارسی نگاشته شود و فصل و جایگاهی ویژه به شاهرخ مسکوب اختصاص داده نشود. حسن کامشاد در یادداشتی نوشته بود که برای شاهرخ مسکوب، فرهنگ ایران وطن بود.
نگاه به زبان و فرهنگ فارسی به عنوان وطن دیدگاهی است که جای خالی آن به شدت در این کتاب حس میشود. فقدان این دیدگاه باعث شده تا نویسنده وطن را تنها مرزهای کنونی کشور ایران بداند و مابقی کتاب را بر اساس این تلقی پیش ببرد. درحالیکه اگر گوشهی چشمی به زبان فارسی به عنوان وطن داشت، به هیچ عنوان نویسندگان افغانستانی و تاجیکستانی را کنار نمیگذاشت. جداافتادگی اهالی تاجیکستان از خط فارسی، خود نوعی غربت است. غربتی که نویسنده با پرداختن به آن میتوانست کتابش را بسیار غنی کند.
مهاجرتهای میلیونی اتباع افغانستانی در ۴۰ سال اخیر به نقاط مختلف جهان دستمایهی خلق بسیاری از آثار ادبی درخشان قرار گرفته است. اکثر این آثار به زبان فارسی هم هستند. آثاری که جای خالیشان در این کتاب به شدت حس میشود. نویسنده در جاهایی که امکانش را داشته به نویسندگان و شاعران غیرایرانی پرداخته است. به عنوان مثال فصل آخر کتاب تماما اختصاص به محمود درویش (شاعر فلسطینی) و عبدالوهاب البیاتی (شاعر عراقی) دارد. اما به هیچ وجه به سراغ شاعران و نویسندگان فارسیزبان افغانستانی و تاجیکستانی نرفته.
یکی از ضعیفترین فصلهای کتاب، فصل سوم آن است: غم غربت (نوستالژی). «هومسیک شدن» تجربهای است که تمام دوستان مهاجرتکردهی ما با آن روبهرو شدهاند و راه حلهای گوناگونی برای آن اندیشیدهاند. اما با وجود فراگیر بودن موضوع این فصل روایتهای انتخابی آن بسیار دور و قدیمیاند. نویسنده به نقل مقالهای در باب نوستالژی در شعرهای شفیعی کدکنی بسنده کرده است.
حتی اگر داستانها و رمانهای نویسندگان خارجی همچون جومپا لاهیری را کنار بگذاریم، در بین نویسندگان ایرانی هم به این موضوع در سالیان اخیر بسیار پرداخته شده است. نویسنده میتوانست حداقل از رمان «سرزمین نوچ» نوشتهی کیوان ارزاقی بخشهایی را نقل کند.
محمد افتخاری در مقدمه این طور چهارچوب بندی میکند که کتابش به نقل روایتهای ادبی و با کمی اغماض پژوهشی میپردازد. اما جاهایی وجود دارد که از چهارچوبش تخطی میکند. مثلا آنجایی که از آندره تارکوفسکی و صحبتهای او پیرامون نوستالژی برای یک فرد روس سخن به میان میآورد. من وقتی این بخش کتاب را خواندم منتظر بودم که نویسنده از سهراب شهید ثالث و فیلم درخشان او، «در غربت» هم سخنی به میان آورد. ولی دریغ…
مهاجرت و غم مهاجرت فقط غربت نیست. تاسیان هم هست. غربت برای کسی است که رفته است. برای کسی است که جدا شده است. اما کسی که مانده هم دچار نوعی از غم میشود. غمی که در گویش گیلکی به آن «تاسیان» میگویند. با اینکه برخی منابع نویسنده در کتاب همچون داستانهای محمدرحیم اخوت در کتاب «نیمهی سرگردان ما» در مورد این حس بود، اما چهارچوببندی جداگانهای برای آن ارائه نشد.
یکی از کاستیهای کتاب نپرداختن به مفهوم «دیاسپورا» ست. مفهومی که میتوانست به غنای مطالب کتاب و چندصداییتر شدن کتاب و ارائهی دیدگاههای تازه در مورد مهاجران خارج از ایران بسیار کمک کند. محمد افتخاری به آوردن نقل قول از کارهای پژوهشی پیرامون نسل دوم مهاجران ایرانی در کشور اتریش اقدام کرده. اما این نقل قول را در چهارچوب دیاسپورا صورتبندی نکرده است. اگر چنین میکرد بسیاری از روایتهای دیگر هم به ناچار آورده میشدند و ما با کتاب کاملتری روبهرو میشدیم.
اما نکتهی منفی دیگری که در کتاب وجود دارد نگاه جانبدارانهی محمد افتخاری است. محمد افتخاری به مهاجرت نگاهی منفی دارد. او در پیشگفتار کتاب نیز مجموعه اصطلاحات منفی مهاجرت و غربت را ردیف میکند: کژدم غربت از ناصرخسرو، خاک دامنگیر غربت از باباطاهر، شام غربت از بیدل دهلوی و نماز شام غریبان از حافظ. به جز صفحهی ۲۴ در جاهای دیگر کتاب از کسانی که غربت را به وطن ترجیح دادهاند و آن را بهتر دانستهاند روایت قابل اعتنای دیگری ذکر نشده. در حالیکه انتظار بر این است که چنین کتابی جانبداری نداشته باشد.
در فصل غربت و هویت نقل قول زیر را از ادوارد سعید میآورد:
«از آنجا که شخص تبعیدی اوضاع را هم با توجه به آنچه در پشت سر نهاده مینگرد و هم با توجه به آنچه در واقع حی و حاضر است، برای او چشمانداز دوگانهای به وجود میآید که از طریق آن هرگز اوضاع را یکسویه نمیبیند. هر چشمانداز یا هر وضعیتی در کشور جدید الزاما از قرینهی خود در کشور قدیم مایه میگیرد.» (ص ۸۶)
این نقل قول به خودی خود بار قضاوتی ندارد. می تواند هم نکتهی مثبت باشد و هم نکتهی منفی. اما برداشت نویسنده از این نقل قول جانبدارانه است:
«این چشمانداز دوگانه، وضعیت بنابینی و قرینهسازی که ادوارد سعید از آن سخن میگوید – در واقع، آفریدن جغرافیایی ذهنی و خیالی از جغرافیای در سرزمینی دیگر- یکی از ملموسترین و آشناترین و در عین حال تلخترین احوالات و رفتارهای مهاجران در غربت است.» (ص ۸۶)
در برخی صفحات کتاب نگاه منفی به مهاجرت از طرف نویسنده کاهش پیدا میکند. ولی در مجموع تصویری که محمد افتخاری از مهاجرت در این کتاب ترسیم میکند، بسیار منفی و ویرانکننده است. روح حاکم بر کتاب روح تقبیح مهاجرت است. گویی نتیجهی بلامنازع مهاجرت فقط غم غریبی و غربت است.
با همهی اوصاف کتاب «غم غریبی و غربت» روایتهایی جذابی را گرد هم آورده. روایتهایی که گاه بسیار دور از هماند و همین خصوصیت از نقاط قوت این کتاب است.