سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

زندگی‌ای که شعر بود

زنی تنها مانند تابلویی نقاشی است که هیلمن از دریچه‌ی ذهن و تصور خود از فروغ روی بوم آورده؛ با این توضیح که او سعی کرده است واقعی‌ترین تصویر را از او بکشد. این موضوعی است که باید درباره‌ی این کتاب به بوته‌ی نقد گذاشت و این مسئله را واکاوی کرد که هرچقدر فروغ هیلمن به فروغ واقعی نزدیک باشد، آخر، از قلم هیلمن کشیده شده است. حال باید ببینیم فروغ هیلمن چگونه به تصویر آمده است؟ در این کتاب همان‌طور که از اسمش هم برمی‌آید، می‌توان زنی تنها را دید که شعر «مذهبش است» «زندگی‌اش است» «عشقش است»

 

 

 

 

 

 

هیچ می‌دانید چرا هنرمندان ایرانی علاقه‌ای به نوشتن زندگی‌نامه‌ی خود نداشتند یا در مصاحبه‌هایی که با آن‌ها می‌شد، در لفافه سخن می‌گفتند و نمی‌خواستند «همه‌چیز» را شفاف بیان کنند؟

بسیاری از منتقدان ادبی در ایران، وقتی می‌خواستند درباره‌ی هنرمندی بنویسند، تمام هم و غم خود را صرف نقد آثار او می‌کردند که این موضوع نشان می‌داد یا نمی‌خواستند به سمت شرح زندگی آن هنرمند بروند یا اصلاً برای نوشتن زندگی‌نامه‌ی آن هنرمند ارزشی قائل نبودند و آن را در مرتبه‌ای بسیار پایین‌تر از نقد ادبی قرار می‌دادند؛ پرداختن به مسائل حاشیه‌ای و بی‌اهمیت زندگی هنرمند و حتی «خاله‌زنکی» (از دید آن‌ها) چه ارزشی می‌توانست داشته باشد؟

 

این موضوع خود بحثی مفصل و باسابقه در فضای آکادمیک نقد ادبی بود. محققان ادبی در قرن بیستم به این نتیجه رسیده بودند که برای شناخت هرچه بیشتر هنرمندان باید نمای کلی از زندگی او به مخاطبان ارائه دهند؛ نمایی فارغ از هرگونه تعصب، غرض‌ورزی، کتمان و ملاحظه‌کاری. عده‌ای اعتقاد داشتند برای خواندن و فهمیدن آثار هنرمند نیازی نیست بدانیم بر او در زندگی‌اش چه گذشته است؛ اما بسیاری با این نظر مخالفت کردند و معتقد بودند زندگی هنرمند چیزی منفک از آثار او نیست و هیچ هنرمندی در خلأ به خلق ادبی و هنری نمی‌پردازد.

 

با وجود تمام این بحث که در فضای نقد غرب درگرفت و پس از آن کارهای مفیدی در زمینه‌ی زندگی‌نامه‌نویسی انجام گرفت، این موج به ایران آن‌چنان که باید و شاید نرسید. برخی منتقدان ایرانی هم در سال‌های اخیر به تقلید از غرب خواستند زندگی‌نامه بنویسند. زندگی‌نامه‌ها عمدتاً تک‌بعدی و همراه با جانبداری بود و نویسندگان به دلیل احترام به آن هنرمند و حفظ شأن او و البته احترام به بازماندگان آن هنرمند از بازگوکردن مهم‌ترین مسائل زندگی آن هنرمند اجتناب ورزیدند.

 

در میان هنرمندان معاصر کدام هنرمند را می‌شناسید که هنرش عین زندگی‌اش باشد؟ بسیاری از هنرمندان ایرانی درگیر مسائل سیاسی و حزبی بودند و آن‌قدر که مسائل سیاسی کشور را در اشعارشان نمود داده‌اند، به مسائل شخصی‌شان کمتر پرداخته‌اند. برخی از آنها پرداختن به مسائل شخصی را خیانت به ادبیات و حزب می‌دانستند.

در میان شاعران و نویسندگان معاصر تنها دو نفر را می‌توان نام برد که درباره‌ی زندگی شخصی‌شان صحبت کردند و تمام خطر این کار را به جان خریدند: فروغ فرخزاد و جلال آل‌احمد. آل احمد به دلیل نوشته‌هایش در سنگی بر گوری چهره‌ای متمایز در میان تمام مردان ادبیات فارسی ایران است؛ اما فروغ فرخزاد حتی از آل احمد هم شاخص‌تر است؛ باید گفت فروغ در این زمینه پیشتاز بود و با صداقت تمام درباره‌ی خودش و زندگی‌اش شعر می‌سرود (مردان هم‌ترازش هیچگاه این کار را نکرده بودند).

مهم‌تر از این، او «زن» بود: نه‌تنها مجبور بود در فضای ادبی آن دوره خودش را به عنوان یک زن شاعر (نه شاعره) و کسی که حرفی برای گفتن دارد، اثبات کند، بلکه در برابر قضاوت‌های دیگران از زندگی‌اش استقامت کند و تاب بیاورد. 

 

این شاید بهترین توصیف و گزیده‌ای است که می‌توان از کتاب زنی تنها تالیف مایکل هیلمن ارائه داد. هیلمن محققی آمریکایی است که پیش از انقلاب به ایران آمد و آن‌چنان شیفته‌ی زبان و ادبیات فارسی شد که آن را آموخت و به غرب بازگشت و به تدریس زبان و ادبیات فارسی به غیر فارسی‌زبانان و تالیف کتاب‌های متعددی درباره‌ی ادبیات فارسی پرداخت.

زنی تنها یکی از کتاب‌های اوست که در زمره‌ی زندگی‌نامه‌نویسی و نقد ادبی قرار می‌گیرد. پس تا اینجا بسیاری از مشکلاتی که در ابتدای مطلب ذکر شد، از بین می‌رود. او ایرانی نیست که مسئله‌ی ترس و ابا و احترام برایش مهم باشد. تحقیق او نیز یک‌شبه و عجولانه نیست و سال‌ها روی آن زحمت کشیده است. با بسیاری از دوستان و آشنایان فروغ صحبت کرده و به تمام مجلات و روزنامه‌های آن زمان رجوع کرده است. اما زنی تنها را از چند جنبه می‌توان بررسی کرد:

 

آشنایی با زنی تنها

 

کتاب با این جمله در تارک مقدمه‌اش رخ‌نمایی می‌کند: «تاریخ ایران، تاریخ مردان است و ماجراهای آن‌ها.» با همین جمله مشخص می‌شود که مؤلف از چه دریچه‌ای می‌خواهد به فروغ و زندگی او بپردازد. سپس، هدفش را از نوشتن کتاب این‌گونه بیان می‌کند:

«هدف اصلی این بررسی، خود فروغ است، اما به این دوره‌ی تاریخی که به دلیل ویژگی‌های خاص آن مورد توجه فروغ بوده است نیز پرداخته می‌شود… .»

پس با کتابی که رمان‌وار زندگی فروغ را شرح دهد، طرف نیستیم و قرار است به جامعه‌ی فروغ نیز بپردازیم. کتاب پنج فصل دارد؛ به علاوه‌ی تصاویری از فروغ و جراید منتشرشده در آخر کتاب. فصل اول «از  تولد تا عصیان» نام دارد، فصل دوم «از تولدی دیگر تا مرگ»، فصل سوم «نخستین صدای زنانه‌ی ایران»، فصل چهارم، «شعر فارسی، شعری که زندگی است» و فصل پنجم «زندگی‌ای که شعر بود».

 

همان‌طور که از اسامی فصل‌ها برمی‌آید، هیلمن سعی کرده است در کنار شرح زندگی فروغ، مشهورترین اشعار فروغ را نیز نقد کند و این نقد را به مسائل اجتماعی آن دوران و زندگی فروغ ربط دهد. در واقع، نقد اشعار فروغ نه در یک مجموعه‌ی به هم پیوسته، بلکه همپا با رشد خود فروغ، در زندگی او بررسی می‌شود.

خواننده‌ی زنی تنها به‌خوبی می‌تواند تفاوت شعری را که فروغ در بیست‌سالگی سروده با شعری که در سی‌سالگی سروده، متوجه شود، همان‌طور که فروغ سی‌ساله از بیست‌ساله پخته‌تر و باتجربه‌تر است: «شهری است که در کنارۀ آن شط پرخروش/ با نخل‌های درهم و شب‌های پر ز نور/ شهری است در کنارۀ آن شط که سال‌هاست/ آغوش خود به روی من و او گشوده است» (ص ۵۰ و مربوط به سال ۱۳۳۳ و زمانی که فروغ در اهواز بود/فصل اول/ مجموعۀ اسیر)

و شعر «زندگی شاید یک خیابان  دراز است که هر روز زنی با زنبیل از آن می‌گذرد» (ص ۱۹۵/ فصل چهارم/مجموعۀ تولدی دیگر) درحقیقت، نویسنده به‌خوبی از شرح این رشد و پیشرفت در شعر و شخصیت فروغ برآمده است.

نقد اشعار مجموعه‌های اسیر و عصیان در ابتدای کتاب قرار دارند و نقد اشعار مجموعه‌ی تولدی دیگر که بیشترین حجم کتاب را به خود اختصاص داده‌اند در میانه‌ی کتاب و در انتها، نقد مجموعه‌ی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. این طرز چینش اشعار و بررسی آن‌ها مانند نموداری ریاضی است که با منحنی‌ها و خطوطی رو به صعود، رشد مؤلفه‌ای را نشان می‌دهند.

 

فروغ‌ فرخ‌زاد
فروغ‌ فرخ‌زاد

 

 

فروغ هیلمن

 

زنی تنها مانند تابلویی نقاشی است که هیلمن از دریچه‌ی ذهن و تصور خود از فروغ روی بوم آورده؛ با این توضیح که او سعی کرده است واقعی‌ترین تصویر را از او بکشد. این موضوعی است که باید درباره‌ی این کتاب به بوته‌ی نقد گذاشت و این مسئله را واکاوی کرد که هرچقدر فروغ هیلمن به فروغ واقعی نزدیک باشد، آخر، از قلم هیلمن کشیده شده است.

حال باید ببینیم فروغ هیلمن چگونه به تصویر آمده است؟ در این کتاب همان‌طور که از اسمش هم برمی‌آید، می‌توان زنی تنها را دید که شعر «مذهبش است» «زندگی‌اش است» «عشقش است» (ص۱۸۵).

در خانواده‌ای مردسالار به دنیا آمد، ازدواج کرد، طلاق گرفت و از همسرش جدا شد، روابطی کوتاه با چند نفر برقرار کرد که منجر به سرخوردگی او شد و در انتها با یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های ادبی و هنری زمانه‌ی خود آشنا شد و تا پایان عمر کوتاهش با او ماند. «زخم‌هایی که او می‌خورد همه از عشق بود.» فروغ به قول پری صابری، دوستش، به باروت می‌ماند (ص۲۴۱).

آنقدر انرژی و شوق و استعداد داشت که هرجا می‌رفت، شکوفا می‌شد: ادبیات، سینما، تئاتر، نقاشی و…. به دلیل نوع روابطی که داشت همیشه در مظان اتهام بود. همه او را قضاوت می‌کردند. شعرهایش را بر اساس قضاوت‌های شخصی‌شان دسته‌بندی می‌کردند و جنبه‌های عمومی و کلی اشعار او را نادیده می‌گرفتند؛ همان جنبه‌هایی که چند سال‌ پس از مرگش کشف شد و نشان داد چقدر عناصر زندگی قلابی و دروغین آن زمان در اشعار ساده‌ی او به بهترین وجه نمود پیدا کرده بود. به گونه‌ای که بسیاری او را مدرن‌ترین شاعر ایران لقب دادند.

 

از نظر هیلمن، معصومیت و صداقت فروغ در تمام اشعار او به خصوص دو مجموعه آخرش، شاخص و بارز است. نویسنده‌ی کتاب زنی تنها در لابه‌لای این اشعار، کودکی فروغ را می‌جوید و خاطرات او را پیدا می‌کند.

پس دومین مشکل محققان ادبی ایرانی (که در مقدمه ذکرش آمد) اینجا از بین می‌رود: هیلمن با شاعری سر و کار ندارد که مدام خودش را لابه‌لای اشعارش گم و مخفی کند. برعکس، با شاعری کار دارد که خودش را «فریاد می‌زند»: «او هم دوست داشت به شیوه‌ی خود زندگی کند و هم می‌خواست شاعری صادق و صریح باشد. از نظر فروغ این دو یکی بودند: شعرهایش از زندگی‌اش گرفته شده بودند و زندگی‌اش شعرش بود و شاعر بودنش» (ص۲۷۴).

 

آنچه در این میان اهمیت پیدا می‌کند تحلیل وضعیت اجتماعی آن دوره و رفتار آشنایان فروغ و روشنفکران طبقه‌ی متوسط است. هیلمن در بسیاری از قسمت‌های کتاب، گفته‌های این اشخاص را می‌آورد. برخی جاها این حرف‌ها در تایید اشعار فروغ و تحلیل هیلمن هستند و برخی جاها در رد آن‌ها. با این حال، هیلمن سعی می‌کند درباره‌ی این گفته‌ها قضاوت نکند و قضاوت نهایی را به خواننده بسپارد؛ هرچند چندجا در این زمینه موفق نبوده است؛ برای مثال در فصل سوم که به مقایسه‌ی فروغ و پروین اعتصامی می‌پردازد، اطلاعاتی که درباره‌ی پروین می‌دهد کمی جانبدارانه است (ص۱۵۹) یا درباره‌ی زن ابراهیم گلستان و اتفاقاتی که در زندگی او می‌افتد، سکوت می‌کند (در حالی که می‌توانست با او صحبت کند یا تحقیقاتش را درباره‌ی او بیشتر کند) اما به گفتن این جمله اکتفا می‌کند: «از قرار معلوم فروغ،… احساس می‌کرد خود شریک جرم گلستان در اعمال چنین فشاری به فخری گلستان است…» (ص۱۱۹).

هیلمن سعی کرده است تمام وجوه زندگی فروغ را درنظر بگیرد و شیفته‌ی شخصیت او نشود، هرچند که چندجایی این اتفاق افتاده است و به نظر می‌رسد نویسنده شیفته‌ی فروغ شده است. گویی فروغ در مرکز عالمی قرار دارد که همه به دور او می‌گردند (یا باید بگردند). برای مثال، درباره‌ی رابطه‌ی فروغ فرخزاد و نادر نادرپور، آنجا که مربوط به صحبت‌های فروغ درباره‌ی نادرپور است، گفته‌ها را به‌تمامی می‌آورد و آنجا که صحبت‌های نادرپور نقل می‌شود، به نقل خلاصه‌هایی اکتفا می‌کند: «نادرپور که در دهۀ ۱۳۶۰  همچنان شاعر فعالی است و در پاریس زندگی می‌کند، البته از فروغ با احترام یاد می‌کند اما معتقد است که شعر او جاودانه نیست…» (ص۷۲). این در حالی است که در همین صفحه و صفحه‌ی قبل حدود ۲۰ خط، نقد فروغ درباره‌ی شعر نادرپور را می‌آورد.

 

هیلمنِ فمینیست

 

هیلمن نقد فمینیستی را هم در چندجایی چاشنی مطلبش کرده و سعی کرده از این منظر نیز به شعر و زندگی فروغ بپردازد. برای هیلمن این قسمت از زندگی فروغ آن‌قدر حائز اهمیت و درخشان است که خود نیز در این باره لب به سخن می‌گشاید: «شعر او به لحاظ زیبایی‌شناختی و فرهنگی مرا در حد کمال جذب می‌کند. صدای شاعرانه‌اش حقیقی است. بانگ شیپوری است که نومیدانه آوای مرگ پدرسالاری می‌نوازد… » (ص ۲۷۵).

 

هیلمن با ارجاع به بسیاری از مصاحبه‌ها و نقد و نظراتی که در زمان حیات فروغ و پس از مرگ او در جراید آن زمان چاپ شد، می‌خواهد نشان دهد چقدر فضای مردسالار ادبیات فارسی (حتی در میان روشنفکران آن زمان که به‌ظاهر اعتقاد به برابری زن و مرد داشتند) در آثار و تحلیل‌ها و مصاحبه‌ها و حتی روابطشان سایه افکنده بود.

در برابر این گروه، فروغی قرار داشت که یک‌تنه ایستادگی می‌کرد تا خودش و به تبع آن، شعرش را بشناسد و بشناساند. هیلمن سعی می‌کند هویت فروغ را از میان نقدهای غرض‌ورزانه‌ای که تا به حال نسبت به فروغ روا داشتند، جدا کند و گرد و غبارش را بزداید.

فروغِ هیلمن زنی نیست که در ابتدای جوانی به بیان احوال شخصی و احساسی خود پرداخته باشد و پس از آشنایی با ابراهیم گلستان به یک‌باره متحول شده و تحت تاثیر او مهم‌ترین اشعارش را سروده باشد. بلکه فروغِ هیلمن شخصیت مستقل و متمایزی دارد که با صداقت تمام، تجربه‌های اغلب تلخ زندگی‌اش را که از اتفاق، به تحولات سیاسی و اجتماعی دورانش گره خورده بود، به شعر درمی‌آورد. برای فروغِ هیلمن حرف و حدیث و قضاوت‌های دیگران مهم نبود و نمی‌خواست زندگی‌اش فقط به این موارد محدود شود.

بنابراین کتاب هیلمن نه «زندگی‌نامه‌ی صِرف و زرد» از زنی است که اتفاقاً زندگی‌اش خوراک بسیاری از رمان‎های زرد بود، چون فقط لایه‌های رویی زندگی او را می‌دیدند و نه «کتاب نقد اشعار» او که فقط به جنبه‌های ادبی شعر فروغ بپردازد. «زنی تنها» مجموعه‌ای از تاریخ اجتماعی ایران معاصر (به‌خصوص شرح وضعیت زنان) و نقد ادبیات معاصر است که بررسی هر کدام به تحلیل آن یکی هم وابسته است و به‌تنهایی نمی‌شود سراغ هرکدام رفت.

 

کتابی برای ایرانی‌ها یا غیر ایرانی‌ها؟

 

از آنجا که کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده و محقق آن نیز غیرایرانی است (نویسنده به زبان فارسی مسلط است و می‌توانسته آن را به فارسی بنویسد اما از این کار خودداری کرده است) می‌توان این گونه برداشت کرد که مخاطبِ اول این کتاب، غیر فارسی‌زبانان هستند تا فروغ فرخزاد، برجسته‌ترین شاعر معاصر ایران را ، بشناسند که اتفاقا اشعارش نیز به چند زبان نیز ترجمه شده‌اند.

اما ترجمه‌ی این کتاب از دو جهت اهمیت دارد: اول اینکه روش تحلیل و نقد یک غیرایرانی از فضای ایران معاصر برای بسیاری جالب توجه است. دوم اینکه برای منتقدان و دانشجویان حوزه‌ی ادبیات فارسی کار حرفه‌ای زندگی‌نامه‌نویسی آن هم به این صورت خواندنی و آموختنی است.

اما برای کسانی که صرفا علاقه‌مند به فروغ هستند و می‌خواهند دربارۀ او بخوانند شاید خواندن برخی اطلاعات ملال‌آور و تکراری باشد که البته نگاه هیلمن که سعی کرده است به صورت تخصصی به زندگی فروغ وارد شد، با بسیاری دیگر از کارها درباره‌ی فروغ فرق دارد و همین موضوع می‌تواند این کتاب را با بقیه‌ی کارها متمایز کند؛ اما باز هم خواندن اطلاعاتی که بارها گفته و خوانده شده، از دست‌اول بودن این کتاب کاسته است.

  این مقاله را ۴۶ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

3 دیدگاه در “زندگی‌ای که شعر بود

  1. کلهر می گوید:

    به نظر میرسه بعد از مدتها با منبع متفاوتی در مورد فروغ مواجه هستیم و این خبر خوبیه.
    و معرفی و نقد کتاب هم از سوی خانم دهکامه، بسیار روان، شسته رفته و خواندنی صورت گرفته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *