روح، و معنای بدن

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

جانسون، فیلسوفِ طبیعتگرای آمریکایی است. او با استفاده از دادههای علومِ شناختی و مغز سعی میکند در توصیفِ سنتیِ پدیدارشناختی بازنگری کند. به عبارتِ دیگر، مارک جانسون میخواهد پاسخِ پرسشِ قدیمیِ «من کیستم؟» را به شیوهای جدید و با تکیه بر یافتههای علومِ تجربی ارائه کند. جانسون برای این منظور ابتدا نشان میدهد «من» چیست و چگونه با «ذهن» و «معنا»ی ظاهراً غیرِ مادی و «جسم» و«بدنِ» مادی تعامل میکند.
معنای بدن: زیبایی شناسیِ فهمِ انسان
نویسنده: مارک جانسون
مترجم: جهانشاه میرزابیگی
ناشر: آگاه
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۴۱۲
جانسون، فیلسوفِ طبیعتگرای آمریکایی است. او با استفاده از دادههای علومِ شناختی و مغز سعی میکند در توصیفِ سنتیِ پدیدارشناختی بازنگری کند. به عبارتِ دیگر، مارک جانسون میخواهد پاسخِ پرسشِ قدیمیِ «من کیستم؟» را به شیوهای جدید و با تکیه بر یافتههای علومِ تجربی ارائه کند. جانسون برای این منظور ابتدا نشان میدهد «من» چیست و چگونه با «ذهن» و «معنا»ی ظاهراً غیرِ مادی و «جسم» و«بدنِ» مادی تعامل میکند.
معنای بدن: زیبایی شناسیِ فهمِ انسان
نویسنده: مارک جانسون
مترجم: جهانشاه میرزابیگی
ناشر: آگاه
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۴۱۲

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

«من کیستم؟» شاید پرتکرارترین پرسش در طولِ تاریخِ بشر باشد. در پاسخ به آن، انبوهی از روایات و داستانها را میتوان یافت که گاه معقول و منطقی و گاه پرت و بیاساس هستند. برای قرنها ما انسانها تصور میکردیم که «من» یک روحِ نامیرایِ متعالی است که در عالمی غیر از آنچه ما میشناسیم به سر میبرد؛ وقتِ مرگ از بدن خارج میشود و حیاتی مستقل دارد. این روحِ نامرئی خاستگاهِ اراده و انگیزههای «من» است و تمامِ متعلقاتِ دنیای معنا، از جمله استدلال و منطق، درکِ هنر و زیباییشناسی و سرانجام هر آنچه انتزاعی و معنوی است از روحِ «من» سرچشمه میگیرد.
اما در دهههای اخیر دانشمندان با استفاده از پیشرفتهای علومِ زیستی و فنآوریهای مدرن به ما نشان دادهاند که برای توضیحِ «من»، «تصمیمگیری»، «منطق و ریاضیات» و حتی «هنر»، نیازی به فرض گرفتنِ روحی غیرِ مادی در عالمی دیگر نیست. انگار که همهی معنویات را میتوان با بررسیِ همین بدنِ مادی شرح داد. برخی فیلسوفان و معدودی دانشمندان به این یافتهی علومِ تجربی اعتراض کردند.
پرسشِ اصلیِ آنها این بود که: «چگونه است که “ذهن” و “جسم” یکی هستند نه دو تا؟» مارک جانسون، استادِ دپارتمانِ فلسفهی دانشگاهِ اورِگُن، در کتابِ «معنای بدن: زیبایی شناسیِ فهمِ انسان» تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد.
جانسون، فیلسوفِ طبیعتگرای[۱] آمریکایی است. او با استفاده از دادههای علومِ شناختی و مغز سعی میکند در توصیفِ سنتیِ پدیدارشناختی[۲] بازنگری کند. به عبارتِ دیگر، مارک جانسون میخواهد پاسخِ پرسشِ قدیمیِ «من کیستم؟» را به شیوهای جدید و با تکیه بر یافتههای علومِ تجربی ارائه کند. جانسون برای این منظور ابتدا نشان میدهد «من» چیست و چگونه با «ذهن» و «معنا»ی ظاهراً غیرِ مادی و «جسم» و«بدنِ» مادی تعامل میکند.
عنوانِ شاعرانهی «معنای بدن» ترجمهی خوبی برای عنوانِ اصلی است: «The meaning of the body»؛ عنوانی که گویای مغزِ حرفِ نویسنده است: دوگانهی معنا و بدن بیش از آنچه به نظر میرسد در هم آمیختهاند. جانسون در مقدمه به سخت بودنِ کارِ خود اذعان میکند. اگر فقط طرحِ پرسشِ «چگونه است که “ذهن” و “جسم” یکی هستند نه دو تا؟» را در نظر بگیریم، میبینیم ساختارِ این پرسش به صورتِ پیشفرض از دو چیزِ متفاوت حرف میزند که انگار قرار است به شکلی با هم جمع شوند. انگار که واژگانِ مناسبی برای نشان دادنِ این وحدت در اختیار نیست.
«حتی زبانِ ما در این کاوش برای یافتنِ یک نظریهی مناسب از معنا و بدن به ظاهر علیه ماست.» نویسنده بر پایهی شواهدِ تجربی چیزی را به ما نشان میدهد که به وضوح با شهودمان متفاوت است. اما اگر متوجهِ اصلِ موضوع شویم همهی جهانبینیمان نو میشود و راههای تازهای برای شناختِ خودمان به چشممان میآید.
کتابِ «معنای بدن» شاملِ سه بخش است. در بخشِ اول نویسنده تلاش میکند نشان دهد ذهن و اندیشه از عالمی متعالی و غیبی بر بدن حلول نمیکند. بلکه جهتِ پیکان وارونه است؛ یعنی تجربیات و احساساتِ جسمانی ما هستند که معانی و انتزاعاتمان را میسازند[۳]. رِنِه دِکارت، فیلسوفِ فرانسویِ قرنِ ۱۷ام از مشهورترین متفکرانِ حوزهی مسئلهی جسم و ذهن به حساب میآید.
او در پیِ پاسخ به این پرسش بود که ذهن (یا همان روح) چگونه با جسمِ مادی ما ارتباط برقرار میکند. دکارت هم طبیعتگرا بود و با بررسی و کالبد شکافیِ مغزِ انسان به این نتیجه رسید که روحِ غیرِ مادیِ ما با استفاده از غدهی صنوبری[۴] با بدنمان در ارتباط است. استدلالِ دکارت این بود که همهی اجزای مغز جفت هستند جز غدهی صنوبری.
پس باید کاربردی یگانه داشته باشد و از آنجا که آگاهیِ ما یگانه است پس این غدهی مغزی وجهِ ارتباطِ جسم با عالمِ معنا است. امروزه میدانیم که هم غدهی صنوبری کارکردِ دیگری دارد هم اینکه آگاهیِ انسان یکپارچه و ثابت نیست.
جانسون با ارائهی شواهدی از علمِ فیزیولوژی نشان میهد که چرا دکارت بر خطا بود. البته «خطای دکارت» بزرگتر از تشخیصِ اشتباهِ کارکردِ غدهی صنوبری بود. به نظر میرسد که پیشفرضهای دکارت اشتباهتر از آن است که بتوان با باور داشتن به آنها در موردِ مسئلهی ذهن-بدن کاوشی تجربی انجام داد. جانسون در بخشِ دومِ کتاب نشان میدهد که چرا شهودمان چنین دوگانگیای بینِ ماهیتِ ذهن و جسم قائل میشود. به عبارتِ دیگر: چه اتفاقی در روانمان میافتد که به صورتِ پیشفرض در روزمرگیهایمان عالمِ ذهنی و جسمی را از هم تفکیک میکنیم.
وقتی معلوم میشود که برای توضیحِ «ذهن» نیاز به فرض گرفتنِ چیزی مثلِ روح نداریم، پرسشی مهم مطرح میشود: پس مفاهیمِ انتزاعی که ظاهراً فارغ از جهانِ مادی هستند چگونه ساخته و به کار گرفته میشوند؟ «اگر اندیشه از قلمرو روحِ ناب نمیآید، آنگاه باید ناشی از ادراک حسی بدنی، احساس و کنش باشد.» نویسنده با استدلالی مسحور کننده پاسخ میدهد:
«نظریهی استعارهی مفهومی مطرح میکند که تقریباً تمامیِ مفهومسازیِ انتزاعیِ ما از طریقِ استعارهی مفهومی، کنایههای مفهومی و چند اصلِ بسطِ خلاقِ دیگر صورت میگیرد. این استعارههای منظم و سطحِ بالا معمولاً ترکیبهای پیچیدهای از استعارههای پایهایتر به نامِ استعارههای اولیه هستند که به طورِ طبیعی از تجاربِ جسمانیِ ما برمیخیزند.» برای توضیحِ نظریهی «استعارهی مفهومی» مقالهی «تغییرِ ادراکِ ما از واقعیت» را در سایت وینش مطالعه فرمایید.
در بخشِ سوم مارک جانسون پا را فراتر میگذارد و با عنوانِ چالشبرانگیزِ «معنای جسمانی، زیبایی شناسی و هنر» آخرین سنگرهای معانیِ متعالیِ روحانی را فتح میکند و با منطقِ دنیای طبیعی و جسمانی توضیحشان میدهد حتی هنری چون موسیقی را که به نظر انتزاعیترین هنر است[۵].
البته با درکِ توضیحِ غیرِماورائی و کاملاً جسمانیِ موسیقی یا هنرهای دیگر نه تنها چیزی از احساسی که نسبت به آنها داریم کم نمیشود بلکه با بینشی دقیقتر و عمیقتر میتوانیم با آنها مواجه شویم. جانسون نشان میهد که چگونه «هنر -دستکم هنری که آشکارا دلباختهی پسامدرنیسم نیست- راهِ فرار از معنا نیست، بلکه در تعقیبِ معنای کامل است.»
[۱] طبیعتگرایی یا فلسفهی ترکیبی نوعی فلسفه است که مبتنی بر دادههای تجربی و واقعیتهای علمی است. تفاوتِ این نوع فلسفهورزی با کاری که دانشمندان انجام میدهند این است که پیشبینیهای دانشمندان در موردِ پدیدههای جهان جزئیتر ولی پیشبینیهای فیلسوفانِ طبیعتگرا کلیتر است.
[۲] فلسفهی مطالعهی ساختارِ تجربه و آگاهی
[۳] نویسنده نظریهی خود را از نظریههای تقلیلگرایانه مجزا میداند و استدلال میکند که چرا نظریهاش تقلیلگرایانه نیست.
[۴] Pineal gland
[۵] موسیقی به چیزی در دنیای واقعی اشاره نمیکند؛ خلافِ نقاشیِ واقعگرا که به شئ یا منظرهای که نقاشی شده است اشاره میکند.
#مطالعه بدن
یک دیدگاه در “روح، و معنای بدن”
مطالب عالی است